جیگر مادر و بابا

هام هامک

  کشو کمد باز مونده و  منم محو تلویزیون.....   - چرا تشو بازه؟  - بابایی کشو رو باز گذاشته - چرا بازش کرده؟  - می خواسته یه چیزی برداره - چی برداشته؟  - فک کنم دفترچه رو برداشته - برای چی دفترچه برداشته؟  - خب حتما باهاش کار داشته - هان؟.....هان؟؟؟.....هان؟؟؟؟؟؟ (من همچنان غرق تماشای تلویزیون)  - هام هامک - هام هامک؟     - و من     - (با نگاهی ووروجکانه) میخوام هام هامک میخوام! - و باز من  برای چند دقیقه شد بهونه ی خندیدنت و خندوندن ما.... ها...
23 خرداد 1391

شیرین شیرین

بنویسم از تو کودکم که در نهایت شیرین کلامی هستی و چه می خندانی آن زمانی که گمانش هم نمی بریم و چه خوشبختیم ما که تو را داریم.     معصوم! پاک! جلوه ی کوچکی از محبت و زیبایی خدا! کودک من! تا آن زمان که قلبم می تپد در کنارت می مانم و شادی تو ضامن بقای من است. همیشه به همه ی کارای همه بخصوص من کار داری چی کار می کنی؟ چی بود ؟ چی شد؟ چی می خوری؟ این چیه تو دستت؟ چرا اینو پوشیدی؟ چرا اونو درست کردی؟ کجا میخوای بری؟ با کی حرف میزنی؟ اس مس میدی؟ به بابایی چی گفتی؟؟؟؟؟..... و این سوال ها ادامه داره به تعداد نفس هایی که می کشی! گاهی شبا بهت می گم کوثر جون بسه دیگه  از صبح تا...
21 خرداد 1391

نازدخملا در باغ ویلا

ماه رجب است برای چراغ های همسایه هم نور آرزو کن، بی شک حوالی ات روشن تر خواهد شد ...   یا من ارجوه لكل خیر: ای كسی كه در هر امر خیری به تو امید دارم و آمن سخطه عند كل شر: و در امان هستم از هر نوع شر و بدی ناشی از خشم و غضب او    یا من یعطی الكثیر بالقلیل: ای آن كه در مقابل اعمال اندك و ناچیز ما، پاداش بسیار عطا می نمایی   لطفا ادامه ی مطلب. مرســــــــــــــــی یا من یعطی من سئله: ای كسی كه به هر نیازمند و حاجت مندی عطا می كنی یا من یعطی من لم یسئله  و من لم یعرفه تحننا منه و رحمة: ...
16 خرداد 1391

مسابقه: بابایی دوستت دارم

  بابایی دوست داشتنی، بر دستان پرتلاش و قلب مهربانت بوسه می زنم و چه خوشبختم وقتی که با همیم، می خندیم و  تو با انگشتان نوازشگرت ماه را به من نشان می دهی. ستاره ها می رقصند، خورشید می تابد، نسیم می وزد و زیبایی های زندگی همواره جاری هستند تا وقتی که تو هستی. مظهر تلاش و تحمل دوستت دارم. ...
16 خرداد 1391

گل گلی

این گل گلی کیه که داره بدو بدو میره؟؟؟؟؟ وای چه خوشمل شده تو این چادر دخمل کجاست؟ تو مسجد چیکار داره اونجا؟ رفته بازی کنه، نماز بخونه و از چپ و راست شکلات بدن دستش    پس عکساش کو؟؟؟ برو به ادامه ی مطلب   آرام باش، ما تا همیشه مال همیم ، همیشه عاشق و یار همیم       آرام باش عشق من ، تو تا ابد در قلبمی ، تو همه ی وجودمی   بیا در آغوشم ، جایی که برایت سرچشمه آرامش است   خیره به چشمان تو ، پلک نمیزنم تا لحظه ای از دست نرود تصویر نگاه زیبای تو   دستم درون دستهایت ، یک لحظه رها نمی شود تا نرود ح...
13 ارديبهشت 1391

لعل لبش...

چقدر خوب و روشن است نمای چشم های تو نميرسد ستاره اي به پاي چشم هاي تو      غذا خوردنت تو خونه ی خاله جون خاله جون توپه اِ اِقلی با پلو دوس دالم! (مقصود همان کلم پلو با کوفته قلقلیه ) خوشمزه بود. ممنون   توسه ماهی بده بغلم، میخوام بخوابم.   ادامه ی عکسا در ادامه ی مطلب  نمایشگاه فاطمیه ی 91   اللهم صل علی  فاطمة  و أبیها و بعلها و بنیها و السّرالمستودع فیها بعدد ما أحاط به علمک     ایستگاه نقاشی نمایشگاه فاطمیه ی 91   جایزه ی دخمل هنرمندم ...
9 ارديبهشت 1391

این روزهای کوثر

روزهای بارونی هم تموم شد حال و هوای دلتنگی و زیبایی و دعا و آرامش، کمرنگ شد   یکی از اون روزهای بارونی مادرجون نون پنیر بده بخولم بعدش بییم خونه. ایشالله بازم میایم پات!   لوبیا پلو با ماست و سبزی  قربونه یکی یه دونه ی خودم که اکثر اوقات غذاشو با اشتها می خوره اما این دلیل نمیشه که غذاهای خوشگل کمتر بخوره!   تخم مرغ با مربای آلبالو و نون مادر جون من تخمرغ خیلی دوس دالم. بده خودم بخولم.   بقیه اش در ادامه ی مطلب... با خاله جون * رفتیم خرید و پارک و گردش. باز یه روز خیلی شاد برای عزیز دلمون   لبخندت میان گل ها و سبزه ها ...
2 ارديبهشت 1391

آخر هفته

چه خوش می گذره آخر هفته ها وقتی که بابایی وقت آزادشو با ما تقسیم می کنه! چه شاد بودی روزی که چندین ساعت تو   هایپراستار چرخیدیم....   کوثر، چرخ دستی و هایپراستار   کوثر و تماشای عروسکا قربونه عروسک خودم برم که عروسکا رو بغل می کرد و بعدشم می ذاشت سرجاش   ادامه ی مطلب رو هم ببینید... یکی دو ساعت اول تو چرخ دستی بهت بد نگذشت، اما بالاخره حوصله ات سر رفت و اومدی پایین و خودت هلش می دادی. تا آخر وقت چندین بار هی سوار شدی هی پیاده شدی... خریدای دخترم از هایپر استار  چند جلد از کتابای تاتی رو قبلا واست خریده بودم و چون عکساو شعره...
26 فروردين 1391

وقتی عشق تو باشی

خلیج زیبای فارس مادر: کوثر بیا اسباب بازیهاتو جمع کن. کوثر: نه نمیخوام بیام. نمیخوام اونا رو جمع کنم. مادر: کوثر بیا مادر دوستت داره. کوثر: نه نه. من دوستت ندارم! مادر مثلا داره گریه میکنه... کوثر: مادر چی شد؟ مادر؟ مادر؟ و صدای گریه کوثر خانم بلند میشه... دوسِـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت دارم عجیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــجم عمه جون چند تا اسکناس خشک رو به عنوان عیدی میده دست کوثر جون کوثر جون بعد از تشکر و تبریک عید، رو به مادر: مادر بیا بگیر، پول کثیفه ! دوسـِــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت دارم عجیــــ...
22 فروردين 1391