جیگر مادر و بابا

باز هم ویلا!

از بعثت او جهان جوان شد گيتى چو بهشت جاودان شد  اين عيد به اهل دين مبارك بر جمله مسلمين مبارك     کوثر جون و آبجی عسل (دختر عمه) مشغول شیطنت     کوثر جون و علی جون (پسر عمه) مشغول توپ بازی   عکسا رو داشتین! یه نما از پایین و یه نما از بالا قبل از دیدن عکس های ادامه مطلب اینجا رو ببینید. ممنون   چقدر پر باره!  فکر کنم آلوزرد یا زردآلو یا ... باشه!؟     کوثر جون و آبجی عسل     اولین بار بود که میدیدم البته توت فرنگی متصل به بوته، نه خود توت ...
18 خرداد 1392

سفر و عرض تسلیت

در تهیه و تدارک جشن ولادت مولای متقیان علی (ع)...   نازد به خودش خدا که حیدر دارد دریای فضائلی مطهر دارد همتای علی نخواهد آمد والله صد بار اگر کعبه ترک بردارد ...   و جشن تولد سه سالگی عسل جون بودیم...   بدین صورت    که خبر رسید دایی بابایی که چند سال بود بیمار بودن، فوت کردن. در کمتر از دو ساعت بار سفر رو بستیم و به سمت شیراز حرکت کردیم. برای اولین بار بود که از نزدیک و با دیدی متفاوت شاهد مراسم تشییع جنازه بودم! چقدر سنگین، تامل برانگیز و تکان دهنده بود. با تمام وجود می شد حس کرد که فقط اعمال رو می شه با خود برد و لاغیر... البته برای تو دختر...
5 خرداد 1392

نوروز نامه 92

من دلم می خواهد خانه ای داشته باشم پر دوست کنج هر دیوارش، دوست هایم بنشینند آرام گل بگویند و همه گل شنوند شرط وارد گشتن، شستشوی دل هاست شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست بر درش برگ گلی می کوبم روی آن برگ نویسم ای یار! خانه ما اینجاست...      سال 91 هنوز به پایان نرسیده بود که سفر 20 روزه ی ما به استان فارس و سواحل خلیج فارس آغاز شد. تو که فقط بی تاب خونه ی مامان جون و بازی کردن تو حیاط و فضای سبز پشت خونشون بودی و بعدش هوایی دریا و آب بازی! به زیارت سید علاء الدین حسین (ع) و شاهچراغ (ع) رفتیم و نایب الزیاره بودیم. لحظه ی تحویل سال خونه ی مامان ...
17 فروردين 1392

فرار از آلودگی! (2)

خوش اومدی دوست من لطفا اول برو سراغ پست پایینی چون این پست، قسمت دوم ماجرای سفرمونه!   موقع بیرون رفتن از خونه زودتر از بقیه آماده بودی     شرح "قسمت دوم" این سفر خاطره انگیز با عکس هاش در ادامه ی مطلب   قبلا از کتابات، شعر ماشین خاک بردار رو برات خونده بودم. این هم یه بیل گنده ست بگم چیه کار اون؟ خاک ها رو برم یداره می ریزه تو کامیون و به همین دلیل وقتی این لودر رو دیدی همراه با آقاجون با ذوق تا نزدیکش رفتی. و تا چند روز می گفتی: من دلم می خواد راننده خاک بردار باشم!       به گل، درخت...
26 دی 1391

فرار از آلودگی! (1)

افلاطون میگه: هرگاه نتوانستی کسی را فراموش کنی بدان هنوز در خاطر او هستی...   برف های سردتر می خواستیم که برف بازی حسابی کنیم و آدم برفی بسازیم، اما غافلگیر آلودگی تهران شدیم! و به دنبالش بی حوصلگی، بداخلاقی و... اومد به سراغمون! بابایی مهربون هم تنهایی و دلتنگی و دوری از ما رو به جون خرید و ما رو به سمت شیراز راهی کرد. اینجوری شد که چند روزی مهمون آقا جون اینا شدیم و در هوای پاکیزه و بارونی اونجا نفسی تازه کردیم برای ادامه حیات در آلودگی اینجا!!! کوتاه بود ولی خیلی بهمون خوش گذشت. بخصوص به کوثر جون که عوامل سرگرمیش زیاد بود و به جای لجباز...
26 دی 1391

ماموریت!

هوای فاصله سرد است من از کلام دلم برایت خیال گرم می بافم     یکی بود یکی نبود. غیر از خدای مهربون، هیچ کس نبود روزی روزگاری یه بابایی بود که باید تنهایی می رفت ماموریت اهواز مادرجون و کوثر جون و بابایی   بابایی به سلامت برگشت و چند روز بعدش بازم ماموریت، این بار از نوع ساری و خانوادگی مادرجون و کوثر جون و بابایی   هوا سرد بود و جاده برفی و کوثر خانم رو دنده ی شیرین زبونی مشتاق رصد کردن برف های روی کوه ها و دلبری کردن و شعر خوانی   بابایی از صبح تا عصر تدریس و مادر جون و کوثر جون هم بازارگردی (جنس مونثه و عشقه خرید) البته کوثر خانم پارک هم دل...
28 آذر 1391

آقا سلام....

از امام رضا علیه السلام روایت است که فرمود: در خراسان بقعه ای هست که بر آن زمانی خواهد آمد که محل رفت و آمد ملائکه خواهد بود. پس پیوسته فوجی از ملائکه از آسمان فرود خواهند آمد و فوجی بالا خواهند رفت تا در صور بدمند. پرسیدند یابن رسول الله کدام بقعه است؟ فرمود: آن بقعه در زمین طوس است و آن والله باغی است از باغ های بهشت. هر که مرا زیارت کند در آن بقعه چنان است که رسول خدا را زیارت کرده است. (مفاتیح الجنان)   چند ماهی بود که وقتی از حرم آقا امام رضا علیه السلام می شنیدی و یا تصاویرش رو می دیدی، با خوشحالی می گفتی: من اینجا رو دوست دارم. بریم حرم. می خوام بگم آقا سلام ... تا اینکه بالاخره آقا امام رضا علیه ا...
22 مهر 1391

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا «علیه السلام»

  سلام سلام به همه ی دوست جون های خودم و مامانای مهربون ما برگشتیم. از کجا؟؟؟؟   از پابوسی و زیارت قطعه ای از بهشت، حرم مطهر هشتمین حجت سرمد؛ نگین درخشان وطن، امیر و ولی نعمت تمام ایرانیان؛ السلطان ابا الحسن، امام رضا «علیه السلام»   (عکس رو خودم گرفتم! )   پی نوشت 1 (یا به قول مامان تاج سر، کلاس گذاشتن ): مرسی دوستای خوبم که در نبود ما به اینجا سر زدید و نظر گذاشتید و ابراز محبت کردید (بیش از 40 نظر). انشالله بزودی جبران می کنم با سر زدن به تک تک شما و گذاشتن یه پست پر از عکس . آخه الان زیاد خوب نیستم. روز آخر سفرمون...
18 مهر 1391

دخترم، مسافرت، بازی، شیرین زبونی و... (2)

خوش اومدید دوست من لطفا اول برید سراغ پست قبلی (پایینی) چون این پست ادامه ی ماجرای سفرمونه. مرسی     بازم دخترک و حیاط خونه ی آقا جون     بفرمایید ادامه ی مطلب. ممنونم  کد آهنگ    تا در حیاط رو باز می کردی مامان جون صدا می زد: کوثر جون درو ببند مگس میاد برعکس دفعه قبل (عید نوروز 91) که از مگس می ترسیدی اینبار خودت با مگس کش دنبالشون راه میوفتادی و می گفتی میخوام مگس کش کنم!   بعد از چند روز که خونه ی آقا جون بودیم پشت بام و زیر زمین رو کشف کردی کفشاتو پات می کردی و از پله ها می رفتی بالا ...
25 تير 1391