شیرین شیرین
بنویسم از تو کودکم که در نهایت شیرین کلامی هستی
و چه می خندانی آن زمانی که گمانش هم نمی بریم
و چه خوشبختیم ما که تو را داریم.
معصوم! پاک! جلوه ی کوچکی از محبت و زیبایی خدا! کودک من!
تا آن زمان که قلبم می تپد در کنارت می مانم و شادی تو ضامن بقای من است.
همیشه به همه ی کارای همه بخصوص من کار داری
چی کار می کنی؟ چی بود ؟ چی شد؟ چی می خوری؟ این چیه تو دستت؟ چرا اینو پوشیدی؟ چرا اونو درست کردی؟ کجا میخوای بری؟ با کی حرف میزنی؟ اس مس میدی؟ به بابایی چی گفتی؟؟؟؟؟.....
و این سوال ها ادامه داره به تعداد نفس هایی که می کشی!
گاهی شبا بهت می گم کوثر جون بسه دیگه
از صبح تا حالا خیلی جیک جیک کردی برو بخواب.
یواشکی نه لواشک: داشتم کادو تولد بابایی رو آماده میکردم و یهو اومدی و تا چشمت به کاغذ کادو افتاد با صدای بلند گفتی تولد تولد..... آروم گفتم هیسسسسس ما باید یواشکی اینو آماده کنیم و بعد بدیم به بابایی. منو نگاه کردی و گفتی لواشک می خوام.
سوپری نه سوپ: کوثر جون به اون پولا دست نزن کثیفه.... کوثر خانم بیا پولا رو بذار سرجاش.....و تو کنجکاوانه باز می پرسی این پولا برا تیه؟ چرا تذاشتی اینجا؟ و من برای بار چندم توضیح میدم که به سوپری تلفن کردیم برا کوثر خانم شیر و چند تا چیز میز دیگه بیاره این پولا رو می خوایم بدیم به اون و بی وقفه میگی سوپ می خوام!
هدیه ی غیرمنتظره ی خاله حورا ی عزیز
همین که در بالکن باز میشه میگی بیا بریم به گل آب بدیم و حالشو بپرسیم
و چه خوشگل برگ و گلاشو ناز می کنی
بابایی میپرسه کوثر خانم در چه حالی؟ خوب و عالی؟
با یه مکث کوتاه جواب میدی: آره خول و عابی!
به چشمای من و بابایی زل میزنی و بعد از چند ثانیه با جیغ و خوشحالی میگی من تو چشمتون هستـــــــم!
کوثر جون بیا عکس ببینیم... و باز سوال تو....عکس چی ببینیم؟؟؟.....میگم: عکس تولد که خیلی دوس داری بیا ببینیم....و تو چه بامزه می گی عتس ببینم؟ همون عتسایی که دیشب میبینه بودم!
اینم افتخارات دخترم در مسیر کسب مهارت دستشویی رفتن (قابل توجه شبنم جون)
عمویی میپرسه کوثر خانم این برچسبا چیه تو دستشویی؟؟؟
فوری جواب میدی این برچسبا جایزه جیشه!
و با اقتباس از کتاب" مامان بیا جیش دارم سروده ی ناصر کشاورز" گاهی صدا میزنی
مامان بیا جیش دارم
فوریه خیلی کارم
برام لگن زود بیار
تا خیس نشه شلوارم
منم فوری میگم: خب شلوارت در بیار..
حالا چند روزه شده سوژه ی خنده ات.....
با خودت میگی "مامان بیا جیش دارم، خب شلوارت در بیار"
و بعدشم قش قش میخندی. .
بعد از نماز میای روی کمرم میشینی و میگی من اون اسبی رو دوس دارم که تکون میخوره و آهنگ میزنه....... و چه دیدنی ام من .
عروستا تو تیف خوابیدن. مادر بیا ببین.
امان از این امتحان ریاضی بابایی!
داریم ریاضی می خونیم و تو می شینی رو کمر بابایی. همونجا ماشین بازی می کنی، عروسکاتو خواب می کنی و تلاش می کنی برای چهار زانو نشستن! چند باری میوفتی و دوباره میری رو کمر بابایی و حتی خوراکیتو اونجا می خوری .
و خسته میشی و از ما کاغذ و خودکار می خوای. بعد از اینکه دست و پا و صورت و لباساتو خط خطی کردی
باز خسته میشی و کتاباتو میاری و صاف می شینی تو بغل من و میگی: بسه دیگه... ریاضی به بابایی نگو بیا برا من تتاب بخون
از اینم خسته می شی و می خوابی. این جهاد اکبر (ریاضی خوندن) تا بیدار شدن تو ادامه داره. همینکه چشماتو باز می کنی فوری می پرسی ریاضی تموم شد؟ و ما
اینبار بابایی خسته میشه و میخوابه و تو با خوشحالی میگی مادر بیا به من ریاضی بخون تا وقتی که بابایی بیدار میشه و من .
بازم مهمونی خونه ی خاله جون
همش تقصیره خاله جونه که شما هم الان دهنتون آب افتاده!
سرویس کردن کولر! (برای مشاهده ی سرویس کولر پارسال،کلیک کنید)
شادترین بعدازظهر تو بود که بدو بدو از این سر پشت بوم می دوییدی به اون سر پشت بوم و تو آبا شلپ شلوپ می کردی. طوری که یه راست بردمت تو حمام.
شیرین شیرین من هنوز یادم هس
که پارسال به طالبی و دست انبو و گرمک می گفتی شیرین شیرین
و کلام آخر: ماه را دوست دارم!
عاشقتم