به بهانه ی تولد بابایی!
تولد بابایی بهانه ای شد برای خریدن گل و کیک، برگزاری یه جشن کوچولو و رفتن به دنیای بازی... همین اتفاقات به ظاهر ساده یعنی زیباترین دلخوشی های زندگی! 1- رفتیم قنادی. کوثر جون با شادی گفت: بیا کیک بزرگ قلب قرمز برای بابایی بخریم! گفتم: بابایی کیک خامه دار رنگی دوست نداره بیا براش پای سیب بگیریم. و کوثر جون با اصرار خواست که جعبه ی کیک رو خودش بیاره! 2- رفتیم گل فروشی. کوثر جون کیک به دست، در حال بالا و پایین پریدن و با صدای بلند گفت: تولد باباییه....مبارکه مبارکه! و من قرمز شدم، آبی شدم، زرد شدم....رنگین کمون شدم! گل فروش فقط خندید و یه کارت تولد...