جیگر مادر و بابا

به بهانه ی تولد بابایی!

تولد بابایی بهانه ای شد برای خریدن گل و کیک، برگزاری یه جشن کوچولو و رفتن به دنیای بازی... همین اتفاقات به ظاهر ساده یعنی زیباترین دلخوشی های زندگی!   1- رفتیم قنادی. کوثر جون با شادی گفت: بیا کیک بزرگ قلب قرمز برای بابایی بخریم! گفتم: بابایی کیک خامه دار رنگی دوست نداره بیا براش پای سیب بگیریم. و کوثر جون با اصرار خواست که جعبه ی کیک رو خودش بیاره!   2- رفتیم گل فروشی. کوثر جون کیک به دست، در حال بالا و پایین پریدن و با صدای بلند گفت: تولد باباییه....مبارکه مبارکه! و من قرمز شدم، آبی شدم، زرد شدم....رنگین کمون شدم! گل فروش فقط خندید و یه کارت تولد...
11 بهمن 1391

تولد، شب یلدا و مهمانی

یاد سهراب بخیر! آن سپهری که تا لحظه خاموشی گفت: تو مرا یاد کنی یا نکنی، باورت گر بشود یا نشود حرفی نیست اما ... نفسم می گیرد در هوایی که نفس های تو نیست!     با کوثر خانم شال و کلاه کردیم و رفتیم چشم بازارو در آوردیم، آخه تولد تک خاله ی مهربون و دوست داشتنی بود! خداروشکر که دست خالی برنگشتیم....     فروشگاه شهروند و سفره شب یلدا     بقیه ماجرا و عکس ها در ادامه مطلب ....   میلاد امام موسی کاظم (ع) بود و شب یلدا و مهمانی خونه ی آقاجون و تولد تک خاله و وروجکای شیرین و بازی و صدای خنده هاشون. خیلی...
2 دی 1391

جشن تولد سه سالگی

 تو را از چشمه های مهتاب نوشیده ام و از بوته های گل سرخ چیده ام تا نفس های من باشی برای همه روزهای زندگی ام چشمان نازت ماه را به لبخند مهمانی می کند و به پرتوهای خورشید طعنه می زند.  من تو را فراتر از عشق دوست دارم. من تو را می پرستم. وقتی در آغوشت می گیرم، می بویمت، می بوسمت. حیات در من مثل نسیم خنک بهاری جریان می یابد... وقتی دستان کوچکت را در دستان ناتوانم می گیرم حس می کنم تمام کهکشان ها و آسمان مال من است! وقتی تو را دارم، نگاهت مال من است دیگر از این دنیا چه بخواهم؟ تو تمام دارایی های دنیای منی! تو آن خیال روشنی هستی که آرزوهای مرا می کاود و من روشن تر از همیشه می گویم دوست...
29 مهر 1391

لپ گردویی

خستگی را تو به خاطر مسپار که افق نزدیک است و خدایی بیدار، که تو را می بیند و به عشق تو همه حادثه ها می چیند که تو یادش افتی، و بدانی که همه بخشش از اوست و همینش کافیست     ادامه مطلب و عکسای تولد عسل جون و علی جون تبلد تبلد تبلدت مبالت   محمدمعین جون، کوثر جون و عسل جون سوار بر موتور علی جون   دخملا در صف انتظار کتابخوانی توسط عمو عماد!   علی جون و عسل جون تبلدتون مبالت   وای بازم دخملای ناز خودممممممم       لپ گردویی خودم عاشقتم  ...
21 خرداد 1391

هدیه های الهی دوستون دارم

  خدایا شکرت بخاطر هدیه هایی زیبایی که به ما عطا کردی بالاخره فرصتی پیش اومد که برای فرشته های نازمون مهمونی بگیریم       بقیه عکسا در ادامه مطلب خونه رو برای عزیزای دلمون تزئین کردیم   قربونه تو فرشته ناز خودم بشم که چقد برای این مهمونی ذوق کردی     من به فدای ناز خوابیدنت بشم که همیشه آروم و بی سرو صدا به خواب میری     کوثر جون و داداشی     عزیزم دختر نازم انشالله جشن عروسیتو ببینم     خوشگلای من تولدتون مبارک ...
5 آذر 1390

یه جشن تولد کوچولو و ...

  قربونت برم کوچولوی نازم عروسک من خیلی دوست داشتم امروز یه جشن تولد مفصل برات بگیریم اما باید تا تولد داداشی صبر کنی خوشگلم.... دیشب چه ناز گفتی فردا فردا...از اینا بزنیم....کیک بخریم...تبلد تبلد تبلدت مبالک عزیزدلم امشب یه جشن کوچولو  با یه کیک کوچولو برات میگیرم یکی یه دونه خودم... فدات بشم که خیلی حوصله ات سر میره و دوست داری همش در کنارت باشم و باهات بازی کنم مثه الان که با دفتر نقاشی و مداد رنگیهات اومدی و همش میگی مادر نخاشی بتشه   مامان تو آشپزخونه داره غذا میپزه مزاحمش نمی شم گرسنم شده کم کم میگم مامان ببخشید به من غذا نمیدید می...
25 مهر 1390

یک سالگی کوثرجون

تولد تولد تولدت مبارک     عزیز دلم، کوثر جونم، خوشگل مادر، یک سالگیت مبارک اینم کیک تولدت که وقتی با بابایی رفته بودی قنادی به این طرح توی آلبوم اشاره کرده بودی     همه برای تولدت با کادو اومده بودن  خیلی خوش گذشت   محمد معین (8ماهه) - آرا (2ساله) - کوثر جون من (1ساله) فردای تولدت هم نشسته بودی و دونه دونه کادوها رو بررسی می کردی   ...
17 خرداد 1390

تو وَ تو وَ

یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربون هیشکی نبود   کوثر جونم 16 ماهه بودی که در عرض کمتر از یک ماه تو سه تا جشن تولد شرکت کردی.  بالاخره برای تولد بابایی که آخریش بود یاد گرفتی دست بزنی و  بگی تو وَ تو وَ (tova tova) یعنی تولدت مبارک! اینجا خونه عمه جونه، تولد علی جون. نشستی تو بغل باباییه مهربون     برا تولد محمد معین هم همش دنبال بادکنک بودی     کوثر جون این کیک بابایی رو یادت میاد که با هم درستش کردیم و تو هم همش میگفتی تِیت (کیک)؟ همون شب بابایی یه تیکه گنده ازش خورد! نوش جونش     بابایی تولدت مبارک    ...
22 ارديبهشت 1390
1