به بهانه ی تولد بابایی!
تولد بابایی بهانه ای شد برای خریدن گل و کیک،
برگزاری یه جشن کوچولو
و رفتن به دنیای بازی...
همین اتفاقات به ظاهر ساده یعنی زیباترین دلخوشی های زندگی!
1- رفتیم قنادی. کوثر جون با شادی گفت:
بیا کیک بزرگ قلب قرمز برای بابایی بخریم!
گفتم: بابایی کیک خامه دار رنگی دوست نداره بیا براش پای سیب بگیریم.
و کوثر جون با اصرار خواست که جعبه ی کیک رو خودش بیاره!
2- رفتیم گل فروشی. کوثر جون کیک به دست، در حال بالا و پایین پریدن و با صدای بلند گفت:
تولد باباییه....مبارکه مبارکه!
و من قرمز شدم، آبی شدم، زرد شدم....رنگین کمون شدم!
گل فروش فقط خندید و یه کارت تولدت مبارک رو چسبوند به روبان پاپیون رز سفید!
3- همه چیز برای ورود بابایی و غافلگیر کردنش آماده بود.
بابایی آمد و ما فشفشه به دست در تاریکی خونه، شعر تولدخوندیم و ... (مثه تو فیلما )
همسر عزیزم و بهترین بابایی دنیا تولدت مبارک!
در ادامه مطلب، عکس های جشن تولد بابایی و ... را خواهید دید!
4- تولد بابایی، با تلاش مادر و به کام کوثر جون بود!
تمام فشفشه ها رو برا دخترم روشن کردم و کلی ذوق کرد.
چندین بار شمع های روی کیک رو همراه با بابایی فوت کرد و هی گفت دوباره!
5- بابایی که کاملا رفت تو فاز احساسات، دیگه نوبت ما بود که کادو ازش بگیریم!
- بابایی تولدت مبارک! حالا چی کادو میدی به ما؟
- هر چی شما امر بفرمایید، اطاعت می کنیم!
- آخ جووووون. پس ما رو ببر دنیای بازی!
- چشم!
6- عصر روز عید، رفتیم دنیای بازی و دخترم حسابیییییییییی بازی کرد
و ما هم با خنده هاش خندیدیم.
7- عسل جون رو هم دعوت کردیم که بیشتر به دخترم خوش بگذره!
8- رفتیم رستوران سندباد و باز کوثر جون با سیب زمینی سرخ کرده از خودش پذیرایی کرد.
9- هوا بارونی بود که برگشتیم خونه!
دلم تنگ بود برای دوستانی که خیلی وقته ندیدمشون،
صداشونو نشنیدم و یا حتی نظراتشونو ندیدم!