تو وَ تو وَ
یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربون هیشکی نبود
کوثر جونم 16 ماهه بودی که در عرض کمتر از یک ماه تو سه تا جشن تولد شرکت کردی. بالاخره برای تولد بابایی که آخریش بود یاد گرفتی دست بزنی و بگی تو وَ تو وَ (tova tova) یعنی تولدت مبارک!
اینجا خونه عمه جونه، تولد علی جون. نشستی تو بغل باباییه مهربون
برا تولد محمد معین هم همش دنبال بادکنک بودی
کوثر جون این کیک بابایی رو یادت میاد که با هم درستش کردیم و تو هم همش میگفتی تِیت (کیک)؟
همون شب بابایی یه تیکه گنده ازش خورد! نوش جونش
بابایی تولدت مبارک
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی