جیگر مادر و بابا

یه جشن تولد کوچولو و ...

1390/7/25 14:33
نویسنده :
973 بازدید
اشتراک گذاری

 قربونت برم کوچولوی نازم

عروسک من

خیلی دوست داشتم امروز یه جشن تولد مفصل برات بگیریم

اما باید تا تولد داداشی صبر کنی خوشگلم....

دیشب چه ناز گفتی فردا فردا...از اینا بزنیم....کیک بخریم...تبلد تبلد تبلدت مبالک

عزیزدلم امشب یه جشن کوچولو  با یه کیک کوچولو برات میگیرم یکی یه دونه خودم...

فدات بشم که خیلی حوصله ات سر میره و دوست داری همش در کنارت باشم و باهات بازی کنم

مثه الان که با دفتر نقاشی و مداد رنگیهات اومدی و همش میگی مادر نخاشی بتشه

 

مامان تو آشپزخونه

داره غذا میپزه

مزاحمش نمی شم

گرسنم شده کم کم

میگم مامان ببخشید

به من غذا نمیدید

میگه چرا بفرمایید اینم غذای شما

مامان منو می بوسه

چون با ادب بودم من

این شعرو خیلی دوس داری و هی میای به من میگی

مادر شعر "مامان بوسیده " بخونههههههه

 

نخیر مثله اینکه اصلا دوس نداری اینجا باشم

حالا کتاباتو آوردی که بخونم و هی نق میزنی و میگی بریم بیرون!

مجبورم وقتی خوابیدی بیام از شیرین زبونیا و کارای خوشگلت بنویسم

niniweblog.com

لطفا ادامه مطلب...

دو روز بعد نوشت...

 

صبح روز تولدت یه قسمت کوچولو از خونه رو برات تزئین کردم

 

 

چقد خوشحال بودی و میخندیدی و بالا و پایین میپریدی

و از اون موقع تا حالا همش بهشون اشاره میکنی و میگی

اینا تبلدهههه

تا عصر که بابایی و خاله جون و عمویی اومدند

همش خوشحال بودی و شادی میکردی

 

 

آهنگ تولد برات میذاشتم..بالا پایین میپریدی

با عروسکات از تولدت حرف میزدی و حسابی شارژ بودی

 

 

منم یه کیک کوچولو سه لایه واست درست کردم عروسک نازم

 

 

 

 

اما قبل از آماده شدن کیک دختر یکی یه دونه مون خوابید!

آخه از صبح همش ورجه وورجه کرده بودی و

حسابی خسته شده بودی

 

 

بابایی و عمویی نشستن بالا سرت اینقد نازو نوازشت کردن

و با همدیگه شعر تولد واست خوندن که یواش یواش بیدار شدی

خاله جون هم کادو تولدتو آورد

و یهو بلند شدی نشستی و شروع کردی به خندیدن

 

 

واست آهنگ گذاشتیم و دست زدیم و شعر خوندیم و عکس گرفتیم

با علاقه کادو خاله جون وعمویی رو باز کردی و شروع کردی به بازی کردن

 

 

شب موقع خواب که با خاله جون عکسارو میدیدم

با شادی و ذوق خاصی عکساتو نگاه میکردی و جیغ میکشیدی

niniweblog.com

صبح شد...

با خاله جون رفتیم که داداشی رو ببریم دکتر

خاله حورا هم اومد و کوثر خوشگلمون حسابی خوشحال بود

 

 

رفتیم خونه خاله حورا و دیدیم به به

خاله حورا هم واست کیک درست کرده

  کادو خریده و....بازم شروع کردی به شعر تبلد خوندن

niniweblog.com

ظهر خونه خاله جون حسابی خوابیدی و

عصر که عمویی اومد مثه همیشه با عمویی کلی بازی کردی و ذوق کردی

شب که میخواستی از عمو و خاله جون جدا بشی

خیلی گریه کردی و همش میگفتی

نه نه خاله عمویی بمونن...عمویی نره..خاله جون بیا

niniweblog.com

امروز صبح...

لحظه ای که بیدار شدی اول به تزئینات اشاره کردی و گفتی

اینا تبلدههههه...تبلده کوثرههههه...مادرجون گذاشتههه

بعدشم رفتی سراغ کادوی خاله جون و عمویی

حسابی زیرو روش کردی

الانم کیفی که خاله حورا بهت کادو داده رو

انداختی روی دوشت و داری با خودت حرف میزنی

و بازی میکنی و هی میری جلو آینه:

خاله حولا تیف بده توثر

niniweblog.com

قربونت برم که با کمترین تغییرات و

کوچکترین هدیه و تنوع و...کلی شادی میکنی و حرفای جدید میزنی

و روحیه ات عوض میشه

حتما موقع مهمونیه داداشی یه جشن تولد مفصل میگیریم واست عزیزم

niniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

ظروف نگه داری فرش بگ
23 مهر 90 9:51
میوه ها و غذاهای خود را کاملا سالم به صورت طولانی مدت نگه داری کنید.

ـیا شما وقتی میوه داخل یخچال می گذارید بهد از 2 روز خراب میشه ولی با فرش بگ دیگه بعد از چند هفته هم خراب نمی شوند.


تو یخچال ما میوه ها تا 10 روز هم بمونه خراب نمیشه!
ازاده
23 مهر 90 10:57
تولد کوثر جون مبارک. ایشالا همیشه شاد و تندرست باشین.
من سفر بودم و بعد هم مهمون داشتم و نریدم زودتر تبریک بگم.
ببوس کوثر خاله رو


سلام عزیزم. مرسی از تبریک
گل پسراتو ببوس خانمی
مهرانه مامان مهرسا
23 مهر 90 12:57
سلام عزيزم چطوري من هم شما رو لينك كردم اگه ميشه رمز رو هم بهم بديد
مامان بردیا
24 مهر 90 23:57
عزیزم تولدت مبارک. ایشالا 120 ساله بشی گلم
نازنین نرگس نفس مامان
25 مهر 90 15:54
کوثر جون کادوهای خوشکلت مبارک تولدت مبارک حسابی خوش گذروندی آفرین خانم کوچولو


مرسی عزیزم
یه جشن خیلی کوچولو بود ولی خوش گذشت
تک خاله کوثر جونی
4 اردیبهشت 91 0:29
بله دیگه ...خاله جون گفتن و کلی مهربوووونی
کادو قابل تو رو نداشت نفسسسسسسسس!


امان از این خاله جون!
مرسییییییییییییییییی