حسرت دیدار نگار...
عزیزدلم، کوثر جونم
دو روز دیگه آقاجون راهی دیار عاشقان میشن و حسرتش برای ما میمونه. حسرت هم داره.
هر وقت هر کی می خواد بره درگیر هستم! هروقت هم که می خوام برم، گیر هستم.
این سفر سفریه که در اون اوج لذت هس. امروز تمام آرزوها ی دلم را روانه حرم حبیب کردم. باشد اویی که از آشکار و نهان ما با خبر است خود همه را برآورده سازد.
دیگر این چشم ها برا خودم نیست. دیگر اشک را نمی توان کنترل کرد. دیگر دل آرام نمی گیرد. دیگر طاقت دوری نگار را ندارم.
می خواهم با تمام وجود او را به آغوش بکشم، هرچند نیک می دانم لیاقتش را ندارم.
امروز دلم را روانه کردم، هرچند جسم ناتوانم هنوز در این تبعیدگاه باقی مانده است. امروز فقط حسرت دارم. آن هم نه هر حسرتی، حسرت دیدار نگار...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی