جیگر مادر و بابا

دعایت می کنم امشب

1390/7/26 15:14
نویسنده :
499 بازدید
اشتراک گذاری

 

niniweblog.com 
دعایت می کنم، عاشق شوی روزی
 
بفهمی زندگی بی عشق نازیباست
 
دعایت می کنم با این نگاه خسته، گاهی مهربان باشی
 
به لبخندی تبسم را به لب های عزیزی هدیه فرمایی
 
بیابی کهکشانی را درون آسمان تیره شب ها
 
بخوانی نغمه ای با مهر
 
دعایت می کنم، در آسمان سینه ات خورشید مهری رخ بتاباند
 
دعایت می کنم، روزی زلال قطره اشکی
 
بیاید راه چشمت را
 
سلامی از لبان بسته ات، جاری شود با مهر
 
دعایت می کنم، یک شب تو راه خانه خود گم کنی
 
با دل بکوبی کوبه مهمانسرای خالق خود را
 
دعایت می کنم، روزی بفهمی با خدا
 
تنها به قدر یک رگ گردن، و حتی کمتر از آن فاصله داری
 

 

دعایت می کنم، عاشق شوی روزی

 بفهمی زندگی بی عشق نازیباست

دعایت می کنم با این نگاه خسته، گاهی مهربان باشی

به لبخندی تبسم را به لب های عزیزی هدیه فرمایی

 بیابی کهکشانی را درون آسمان تیره شب ها

  بخوانی نغمه ای با مهر

 دعایت می کنم، در آسمان سینه ات خورشید مهری رخ بتاباند

  دعایت می کنم، روزی زلال قطره اشکی

 بیاید راه چشمت را

 سلامی از لبان بسته ات، جاری شود با مهر

دعایت می کنم، یک شب تو راه خانه خود گم کنی

 با دل بکوبی کوبه مهمانسرای خالق خود را

 دعایت می کنم، روزی بفهمی با خدا

تنها به قدر یک رگ گردن، و حتی کمتر از آن فاصله داری

و هنگامی که ابری، آسمان را با زمین پیوند خواهد داد

مپوشانی تنت را از نوازش های بارانی
 
دعایت می کنم، روزی بفهمی
 
گرچه دوری از خدا، اما خدایت با تو نزدیک است
 
دعایت می کنم، روزی دلت بی کینه باشد، بی حسد
 
با عشق، بدانی جای او در سینه های پاک ما پیداست
 
شبانگاهی، تو هم با عشق با نجوا
 
بخوانی خالق خود را
 
اذان صبحگاهی، سینه ات را پر کند از نور
 
ببوسی سجده گاه خالق خود را
 
دعایت می کنم، روزی خودت را گم کنی
 
پیدا شوی در او
 
دو دست خالیت را پرکنی از حاجت و
 
با او بگویی:
 
بی تو این معنای بودن، سخت بی معناست
 
دعایت می کنم، روزی
 
نسیمی خوشه اندیشه ات را
 
گرد و خاک غم بروباند
 
کلام گرم محبوبی، تو را عاشق کند بر نور
 
دعایت می کنم،  وقتی به دریا می رسی
 
با موج های آبی دریا به رقص آیی
 
و از جنگل، تو درس سبزی و رویش بیاموزی
 
بسان قاصدک ها، با پیامی نور امیدی بتابانی
 
لباس مهربانی بر تن عریان مسکینی بپوشانی
 
به کام پرعطش، یک جرعه آبی بنوشانی
 
دعایت می کنم، روزی بفهمی
 
در میان هستی بی انتها باید تو می بودی
 
بیابی جای خود را در میان نقشه دنیا
 
برایت آرزو دارم
 
که یک شب، یک نفر با عشق در گوش تو
 
اسم رمز بگذشتن ز شب، دیدار فردا را به یاد آرد
 
دعایت می کنم، عاشق شوی روزی
 
بگیرد آن زبانت
 
دست و پایت گم شود
 
رخساره ات گلگون شود
 
آهسته زیر لب بگویی، آمدم
 
به هنگام سلام گرم محبوبت
 
و هنگامی که می پرسد ز تو، نام و نشانت را
 
ندانی کیستی
 
معشوقِ عاشق؟
 
عاشقِ معشوق؟
 
آری، بگویی هیچ کس
 
دعایت می کنم، روزی بفهمی ای مسافر، رفتنی هستی
 
ببندی کوله بارت را
 
تو را در لحظه های روشن با او
 
دعایت می کنم ای مهربان همراه
 
تو هم ای خوب من
 
گاهی دعایم کن

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

زهرا
27 مهر 90 11:07
سلام مامان کوثر قشنگم مطلبتون زیبا بود .وبتون هم نشون میده واقعا براش کار میکنین .از اینکه دوست خوبی برام شدین خدا رو سپاسگذارم.راستی اگه دلتون خواست به منم رمز دیدن عکساتون و بدید .کوثر جونم و میبوسم


سلام مامان صبا جون
ممنون که به ما سر میزنید
عزیزم از بابت رمز شرمنده!
مامان سید ابوالفضل
27 مهر 90 17:08
سلاااااااااااام عزیزم خیلی زیبا نوشتی دستت درد نکنه



سلام سلام
مرسی مامانی
مامان نازنين زهرا
27 مهر 90 20:03
سلام.ببخشيد كه نميتونم بهتون سر بزنم.به خاطر نازنين زهرا وقت نميكنم.از شما هم ممنونم كه به ما سر ميزنيد و نظر ميديد .عكسهاشم ان شا الله ميذارم تا ببينيد


سلام مامان مهربون
خواهش میکنم عزیزم.مرسی که اومدی خانمی.انشالله دختر گلت همیشه سالم و سلامت باشه عزیزم.منتظر دیدن عکسای نازش هستیم
نیکی
28 مهر 90 19:21
واااااااااااای چه وبلاگ نازی دارین!!!
خوشحالم از وبلاگم خوشتون اومد


مرسی خانم کوچولو!
خواهش میکنم عزیزم
زينب عشق مامان و بابا
30 مهر 90 12:42
سلام زيبا بود زيبا...


سلام
مرسی خانمی