پارک کوثر جون
اگه کسی عاشقت شد
تو هیچ مسئولیتی در قبالش نداری،
مگر اینکه تو هم عاشقش بشی؛
اما اگه یکی بهت اطمینان کرد
تو در مقابلش مسئولی،
حتی اگه بهش اطمینان نداشته باشی ...!
دیشب عمو عماد اومده بود خونمون
تمبر گجرات (چای قرمز یا همون چای ترش) دم کرده بودم
من و تو و بابایی خوردیم اما لیوان عمو عماد دست نخورده باقی مونده بود
کوثر: چرا عمو عماد چاییشو نمی خوره؟
من: خب شاید گذاشته خنک بشه. الان می خوره.
کوثر: مادر جون، عمو عماد چاییشو نمی خوره شاید فکر می کنه سمی باشه؟!
مدیونید اگه فکر کنید از اونایی هستم که موقع تعریف کردن جک از اول تا آخرش میخندن
ادامه ی کوثر جون در ادامه مطلب
کوثر جون نشسته تو پارک!
اون که سینی نیست؟! پارکه
اون انبر هواپز هم سرسره است
کنترل تلویزیون نقش کفپوش پارک رو داره
درختچه مصنوعی و کاتکوس هم درختای پارکن
خرگوشی هم با بچه اش، خرس پاندا اومدن بازی کنن!
خرگوشی یهو پاش تو سر سره گیر می کنه و آویزون میشه
و داره دست و پا میزنه و میگه خرس پاندا کمــــــــــــــــک!
خرگوشی در اینجا انگشتر دستش کرده که انگشتش خوشگل بشه!
این چیه از زیر پرده زده بیرون؟ گوش خرسی؟!
نه بابا! قضیه پیچیده تر از این حرفاست
خرسی و ماهی اینجا قایم شدن!
هر کی فکر کنه دخترم دفترچه رو خط خطی کرده با من طرفه!
دخترکم خیلی خوشگل مشقاشو نِبِسیده (نوشته) و داشته درسشو میخونده!
اینجا هم کلاس درسشه
که کیف خرسیشو هم به چوب لباسی آویزون کرده
منم همیشه یه خانم معلم سرآشپز هستم که مدتیه مُجرم شناخته شدم!
کوثر: چرا از نمایشگاه کتاب برای من کتابی نخریدی که خودم بتونم بخونم؟!
با دخترک ظرف میشستیم و ایشون طبق روال همیشگی آب بازی میکردن
چندین بار فرمودیم: آب بازی نکن بچه!
که ایشون اصلا اهمیت ندادن و یک لیوان این وسط شکست
اخم کردیم و امر نمودیم که برو تا دستات رو زخمی نکردی
و ایشون تا چند روز به ظرف شستن ما کاری نداشتن و در آرامش ظرف میشستیم
تا اینکه دیشب در حالیکه پیش بند رو از کشو برمیداشتن و چهار پایه رو میاوردن، فرمودن:
مادر جون معذرت میخوام، ببخشید که آب بازی کردم و لیوان شکستم. منو میبخشی؟
من: آره عزیزم همون موقع بخشیدمت. (چه زود خام شدم؟!)
کوثر: پس اجازه بده بازم کمکت کنم و ظرفا رو بشورم. قول میدم آب بازی نکنم و لیوان نشکنم.
و پس از چند ثانیه باز قضیه آب بازی تکرار شد و...
قبل از خواب هم برس مو بنده رو برداشته بود و داشت بالای سرش میچرخوند و تو اتاق تاریک بدو بدو میکرد!
گفتم: کوثر خانم چه خبره؟ تو تاریکی نخوری به جایی؟!
گفت:
نهههههههه. مباظبم!
اینجا تولِین، toleyn (تونل) هست!
من آتیش دستمه و دارم هلولا (هیولا)رو میسوزیدم!
ممنون از حضورتون و وقتی که گذاشتید.