جیگر مادر و بابا

هفته ای که گذشت

با جوهره محبت، نامت را بر دل ها بنگار بگذار نیکویی، نامت را زنده نگهدارد ...       کوثر و امیر علی خوشجلم یه کوچولوی باهوش و شیرین و پر جنب و جوش 4 ماهه     کوثر و علی کوچولوی بامزه یه پسمل خندون و مهربون و دوست داشتنی 20 ماهه     کوثر و پیاده روی با مادر و بابایی هوای آفتابی اما همراه با سوز برف ها     کوثر و پارک محله ای روز تعطیل و گردش و شادی   قابلمه دوست ها! لطفا ادامه مطلب!   کوثر و ساختمان نگین قلهک     خیابان شریعتی رو که از میرداماد به...
9 دی 1391

برف های سردتر می خوام!

خیلی وقته کوثر من دلش برف بازی و آدم برفی می خواد! هفته قبل که تهران برف حسابی اومد، رفتیم ساری و اونجا هم که خبری نبود. البته از صبح داره برف می باره اما چیزی روی زمین ننشسته...       برف های سردتر ني ني توي حياطه، چشمش به آسمونه منتظره برف بياد، از ابر دونه دونه به ابر ميگه :چرا کم، برف مي آري واسه مون زمستونه ! لم نده، بي کار توي آسمون برف هاي ديروز تو، هي چيکه چيکه آب شد آدم برفي اي که، ساخته بودم خراب شد برف هاي سردتر بريز، توي حياط خونه برفي که زود آب نشه، يکي دو روز بمونه ناصر کشاورز   به یاد زمستان 89 و اولین برف بازی  و...
6 دی 1391

لجبازی و نی نی ها

-کوثر جون بیا فلان کار رو انجام بده. -هیچ کس نباید فلان کار رو انجام بده! - (چند دقیقه سکوت و بی توجهی من) - میخوام فلان کارو انجام بدم! (فلان کار: مسواک زدن، لباس پوشیدن، غذا خوردن، تمیز و مرتب کردن، آماده شدن و ...)   این قبیل لجبازی و استقلال طلبی (که اقتضای سنش هست)، این روزا کم اتفاق نمیوفته! و جالب تر این که بچه ی نامرئیش هم در این بین نقش مهمی پیدا می کنه.   - کوثر جون اگه تلویزیون نگاه نمی کنی، خاموشش کن. - نه، بچه م داره می بینه! هیچ کس نباید تلبیزیون خاموش کنه! (چند دقیقه بعد تلویزیون خاموش میشه )   و البته موارد حاد ترش وقتی اتفاق میوفته که خسته یا گرسنه باشه...
19 آذر 1391

سبزی قرمه!

الاکلنگ بازی همراه با خرگوشی در یک روز آفتابی     چند روزی هوا بارونی بود! یه روز با اعتراض گفتی: پاییز نباشه!  گفتم: چرا؟ گفتی: چون بارون نیاد. گفتم: بارون خوبه عزیزم. اگه بارون نباره این درختا و گل های باغچه تشنه میمونن. گفتی: خب اینا برن خونه ی خودشون آب بخورن. بارون نیاد! گفتم: عزیزم اینا خونشون همین جاست. گفتی: خب من چیکار کنم؟ وقتی بارون میاد تاب و سرسره ها خیس میشن!  گفتم:   ادامه برهانهای کودکانه در ادامه مطلب.... - آخ! - چی شد؟ - شکست! - چی؟ - کمرم! - چرا؟ - از بس موقع نماز خوندن روش بالا و پایین پریدی. ...
14 آذر 1391

جایزه!

امام حسين علیه السلام که خود قرآن ناطق است براي تعليم قرآن به فرزندش علي اکبر علیه السلام، معلم استخدام نمود. وقتي معلم سوره ی حمد را به علي اکبر علیه السلام تعليم داد و علي اکبر علیه السلام آن را براي پدرش تلاوت نمود، سالار شهيدان آنقدر خوشحال شد که دستور داد دهان معلم را پراز جواهر کردند و ده ها دست لباس گرانقيمت به معلم داد. چند نفر از اصحاب اعتراض کردند که :اين جوايز و دستمزد در مقابل کار کوچک معلم زياد است! امام فرمود اين ماديات از بين مي رود ولي کاري که معلم کرده معنوي است و باقي مي ماند. (ره توشه عتبات عاليات؛ جمعي از نويسندگان)   حفظ قرآن با صدای استاد پرهیزگار: (برای مشاهده کمی صبور باشید تا فیلم به طور کامل ...
11 آذر 1391

قطار بابایی

زینب جان! شرمنده ایم که بهای حسینی شدن ما بی حسین شدن تو بود و شرمنده تر آن که تو بی حسین شدی و ما حسینی نشدیم.... سلام بر حسین!     مادری سرخوش و عاشقم که هر وقت میام اینجا اول باید شعر خوندن تو رو گوش کنم تا برای از تو نوشتن انرژی مضاعف داشته باشم.   من قربون اون "آمد اذان، آمد اذان" گفتن هات بشم که الان تو خواب نازی و هیچ تضمینی نیست که تا چند دقیقه دیگه با چشم های خوابالو نیای و خیلی ناز تو بغلم نشینی و نگی: مادر یه چیزی می خوام! شیر عسل!   دیروز صبح همین اتفاق افتاد و چون هوا خیلی ابری بود و همه جا نسبتا تاریک، فکر می کردی عصره و گفتی: مادر جون شیر عسل برا صبحه، من...
7 آذر 1391

ماشین بزرگ

سیستم تربیتی از نوع بابایی: یه کرم کوچولو وایساده پشت در، اگه مسواک نزنی میاد دندوناتو هام هام می خوره.... گربه نشسته پشت در، اگه دست و صورتتو نشوری میاد لیست می زنه...   آخرین ورژن این سیستم: مورچه نشسته پشت در، اگه لباستو عوض نکنی میاد روی لباست...   عملکرد و جوابدهی این سیستم: خیلی جالبه که نزدیک به 6 ماهه داره عالی جواب میده.   و اندر احوالات این روزهای کوثرجون: مادر ببین! خرس پاندا رانندگی می کنه، قورباغه نشسته وسط و آقا گاوه کنار پنجره ست و دستشو گذاشته بیرون!     مادر جون؟! حالا کوثر کجا بشینه؟؟؟؟    چرا معطلید؟ لط...
28 آبان 1391

بستنی

جاودان باد سایه ی عزیزانی که شادی را علتند، نه شریک و غم را شریکند، نه دلیل   پاییز است و برگ ریزان و باران اما هیچ کدام پارک رفتن و بستنی خوردن رو مانع نمیشه!  تا از دهن نیوفتاده ببینید. آخه داغ و تازه ست!!!           - مادرجون برا من یه بستنی کاکائویی بخر. - عزیزدلم تو خونه بستنی داریم. - اون بستنی که چوب نداره! - خب اینجوری بهتره! میریزم تو ظرف و خیلی تمیز با قاشق می خوری - حالا تو برا من بستنی کاکائویی بخر تا بهت بگم که چقد تمیز می خورم!!! - - از حرفای من داری می خندی؟   پی نوشت: پست پایینی رو هم...
24 آبان 1391

جشن عروسی

  بسم الله الرحمن الرحیم، ذکر خداوندی است که تا او نخواهد آسمان را نگریاند که صبا غنچه گل بشکفاند و باد گیسوی شمشاد بجنباند.                         سلام سلام وای دلمان بسیااااااااااااار تنگ شده بووووود... از کجا شروع کنیم؟! چه بگوییم؟! آهاااان... یافتیـــــــــم! هفته ای که گذشت میزبان مامان جون و آقاجون و دایی اَصگَل! (علی اصغر) و زن دایی بودیم. خیلی بهمان خوش گذشت در مهمانی و تفریح و خرید و جشن عروسی!     دخترکان مان در جشن عروسی ...
24 آبان 1391