سبزی قرمه!
الاکلنگ بازی همراه با خرگوشی در یک روز آفتابی
چند روزی هوا بارونی بود!
یه روز با اعتراض گفتی: پاییز نباشه!
گفتم: چرا؟
گفتی: چون بارون نیاد.
گفتم: بارون خوبه عزیزم. اگه بارون نباره این درختا و گل های باغچه تشنه میمونن.
گفتی: خب اینا برن خونه ی خودشون آب بخورن. بارون نیاد!
گفتم: عزیزم اینا خونشون همین جاست.
گفتی: خب من چیکار کنم؟ وقتی بارون میاد تاب و سرسره ها خیس میشن!
گفتم:
ادامه برهانهای کودکانه در ادامه مطلب....
- آخ!
- چی شد؟
- شکست!
- چی؟
- کمرم!
- چرا؟
- از بس موقع نماز خوندن روش بالا و پایین پریدی.
- خب می خواستم اسب بازی کنم.
- اسب بازی فقط با بابایی!
- الان که بابایی نیس.
- خب عزیزم من الان خسته ام.
- چرا؟
- چون یه عالمه سبزی پاک کردم و شستم. ببین پهنشون کردم خشک بشه.
- برا چی خشک بشه؟
- چون می خوام بریزم تو دستگاه که خرد بشه.
- بعدش چی بشه؟
- بشه سبزی قرمه و باهاش قرمه سبزی درست کنم و دخترم نوش جان کنه!
- اگه خردشون کنی بازم هی صدات می زنم که بیای پیش من!
-
سبزی نوشت: رفتم که از ماشین سبزی فروش محله مون، کمی سبزی خوردن بخرم اما با 4 کیلو سبزی قرمه برگشتم خونه! جو گیر تر و تازگی سبزیا شدم! و یا شایدم توانی که حس می کنم مدتیه به دست آوردم.
نق نق نوشت: چند ساعتی که سبزیا رو پاک می کردم و می شستم، اینقد نق نق کردی و به بهانه های مختلف منو بلند کردی که صد بار با خودم گفتم کاش مثه یک سال گذشته، خرد شده ی آماده می گرفتم. اصولا هر چیز و هر کسی که در ارتباط با من باشه رقیب شما به حساب میاد!
خبر نوشت: دارم روی تهیه کیک با خرما و روغن زیتون کار می کنم. در اولین فرصت که روش تهیه ش بهینه شد دستورشو اینجا هم می ذارم. خداروشکر باز برا این کارا حوصله پیدا کردم.
دلتنگی نوشت: چیزی به سالگرد بهشتی شدن علی جونم نمونده....