جیگر مادر و بابا

لجبازی و نی نی ها

-کوثر جون بیا فلان کار رو انجام بده. -هیچ کس نباید فلان کار رو انجام بده! - (چند دقیقه سکوت و بی توجهی من) - میخوام فلان کارو انجام بدم! (فلان کار: مسواک زدن، لباس پوشیدن، غذا خوردن، تمیز و مرتب کردن، آماده شدن و ...)   این قبیل لجبازی و استقلال طلبی (که اقتضای سنش هست)، این روزا کم اتفاق نمیوفته! و جالب تر این که بچه ی نامرئیش هم در این بین نقش مهمی پیدا می کنه.   - کوثر جون اگه تلویزیون نگاه نمی کنی، خاموشش کن. - نه، بچه م داره می بینه! هیچ کس نباید تلبیزیون خاموش کنه! (چند دقیقه بعد تلویزیون خاموش میشه )   و البته موارد حاد ترش وقتی اتفاق میوفته که خسته یا گرسنه باشه...
19 آذر 1391

الهي و ربي من لي غيرك....

به علی جونم فکر می کنم، به بهشتی شدنش، به این یک سال گذشته، دلم تنگ میشه، امروز لباسا و وسایلشو نگاه کردم....، دوسش دارم، خدایا شکرت، حس می کنم چیزی برای نوشتن ندارم، ذهنم خالیه، اما....، مطمئنم خدا خواسته که من الان در این لحظه اینجا باشم....، هرچند شوقی برای نوشتن ندارم....، پس، از یه جایی کپی می کنم، اینجا پیستش می کنم، میدونم تکراریه، اما...، در دل یک نفر هم که تاثیر بذاره برای من کافیه! شاید همون یک نفر دعایی کنه.....   گفتم: چقدر احساس تنهايي مي‌كنم گفتی: فاني قريب من كه نزديكم! بقره-۱۸۶   گفتم: تو هميشه نزديكي؛ من دورم... كاش مي‌شد بهت نزديك بشم گفتي: و اذكر ربك في نفسك تضرعا و خ...
15 آذر 1391

سبزی قرمه!

الاکلنگ بازی همراه با خرگوشی در یک روز آفتابی     چند روزی هوا بارونی بود! یه روز با اعتراض گفتی: پاییز نباشه!  گفتم: چرا؟ گفتی: چون بارون نیاد. گفتم: بارون خوبه عزیزم. اگه بارون نباره این درختا و گل های باغچه تشنه میمونن. گفتی: خب اینا برن خونه ی خودشون آب بخورن. بارون نیاد! گفتم: عزیزم اینا خونشون همین جاست. گفتی: خب من چیکار کنم؟ وقتی بارون میاد تاب و سرسره ها خیس میشن!  گفتم:   ادامه برهانهای کودکانه در ادامه مطلب.... - آخ! - چی شد؟ - شکست! - چی؟ - کمرم! - چرا؟ - از بس موقع نماز خوندن روش بالا و پایین پریدی. ...
14 آذر 1391

عرض حاجت کرده ام آنجا که...

خانه های آن کسانی می خورد در، بیشتر که به سائل می دهند از هر چه بهتر، بیشتر عرض حاجت می کنم آن جا که صاحب خانه اش پاسخ «یک» می دهد با «ده برابر» بیشتر ...   السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام     سلام آقا جانم! دیشب خواب حرم زیبای شما را دیدم هم زیبا بود، هم دوست داشتنی و هم غمگین! باز دلتنگ مهربانی تان شدم... حاجتم را به در خانه شما آورده ام.... می شود باز بطلبید ما را؟ ...
13 آذر 1391

تو آدم نیستی!

به نظر من خوندن یه مجموعه کتاب همراه با جلسه ی پرسش و پاسخی از جنس کودکانه و مادرانه خیلی سخت تر از دفاعیه پایان نامه کارشناسی ارشده! همین دیشب. به مدت یک ساعت.     خمیره بازی می کنیم و میگه آدمک بساز. می سازم. میگه کوثر بساز. میگم این آدمک، کوثره. میگه نه این کوثر نیست، این آدمه. میگم خب تو هم آدمی، منم آدمم. میگه نه تو آدم نیستی  ، تو مادری!     زندگی کن و لبخند بزن به خاطر آن هایی که با لبخندت  زندگی می کنند، از نفست آرام می گیرند، به امیدت زنده هستند و با یادت خاطره می سازند. نمی دانم در زندگیت بهترین چگونه معنا می شود؟! من همان ...
12 آذر 1391

جایزه!

امام حسين علیه السلام که خود قرآن ناطق است براي تعليم قرآن به فرزندش علي اکبر علیه السلام، معلم استخدام نمود. وقتي معلم سوره ی حمد را به علي اکبر علیه السلام تعليم داد و علي اکبر علیه السلام آن را براي پدرش تلاوت نمود، سالار شهيدان آنقدر خوشحال شد که دستور داد دهان معلم را پراز جواهر کردند و ده ها دست لباس گرانقيمت به معلم داد. چند نفر از اصحاب اعتراض کردند که :اين جوايز و دستمزد در مقابل کار کوچک معلم زياد است! امام فرمود اين ماديات از بين مي رود ولي کاري که معلم کرده معنوي است و باقي مي ماند. (ره توشه عتبات عاليات؛ جمعي از نويسندگان)   حفظ قرآن با صدای استاد پرهیزگار: (برای مشاهده کمی صبور باشید تا فیلم به طور کامل ...
11 آذر 1391

دویدم و دویدم....

سلام من به غنچه ای که صبحدم به خنده باز می شود سلام من به آن پرنده سپید و شادمان که در سپیده با نسیم ترانه ساز می شود سلام من به پیچکی که صبح دست سبز او به سوی آسمان بی کران دراز می شود سلام من به هر چه و به هر کسی که با سحر تمام جسم و جان او پر از نماز می شود...      وقتی صدام می کنی "مادر جونم! " یعنی سرحالی و ازم خوراکی و یا اسباب بازی می خوای.   وقتی میای بغلم و هی میگی "مادرم! مادرم! " یعنی دلت برام تنگ شده و می خوای ببوسمت و نوازشت کنم.   وقتی میای لباسمو می کشی و غر می زنی! یعنی حوصله ات سر رفته و باید باهات بازی کنم. &...
8 آذر 1391

قطار بابایی

زینب جان! شرمنده ایم که بهای حسینی شدن ما بی حسین شدن تو بود و شرمنده تر آن که تو بی حسین شدی و ما حسینی نشدیم.... سلام بر حسین!     مادری سرخوش و عاشقم که هر وقت میام اینجا اول باید شعر خوندن تو رو گوش کنم تا برای از تو نوشتن انرژی مضاعف داشته باشم.   من قربون اون "آمد اذان، آمد اذان" گفتن هات بشم که الان تو خواب نازی و هیچ تضمینی نیست که تا چند دقیقه دیگه با چشم های خوابالو نیای و خیلی ناز تو بغلم نشینی و نگی: مادر یه چیزی می خوام! شیر عسل!   دیروز صبح همین اتفاق افتاد و چون هوا خیلی ابری بود و همه جا نسبتا تاریک، فکر می کردی عصره و گفتی: مادر جون شیر عسل برا صبحه، من...
7 آذر 1391

مسابقه نی نی و محرم

  آلبوم کودکان محرم 91  کد کوثر جون 52 هلال بن نافع (سرباز دشمن) می گوید: در میان دو صف لشگر (دشمن) ایستاده بودم، دیدم کودکی از حرم امام حسین علیه السلام بیرون آمد، امام به سوی میدان می آمد، کودک با گام های لرزان دوان دوان خود را به امام علیه السلام رسانید دامن آن حضرت را گرفت و گفت: یا أبَه! اُنظُر اِلَیَّ فَإنّی عَطشانٌ (ای پدر به من بنگر و ببین من تشنه ام). این تقاضای جگرسوز از آن کودک شیرین زبان مانند نمکی بود که بر زخم های امام علیه السلام پاشیده شد، به طوری که اشک از دیدگان امام حسین علیه السلام جاری گشت و فرمود: بُنَیَّه الله یُسقیکِ فَإنَّهُ وَکیلی (دخترم می دانم تشنه ای خداون...
6 آذر 1391

عاشورا و ...

  روز عاشورا اینك 72 یار و هزاران دشمن كینه‏ توزی كه رحم و مروّت را از ازل نیاموخته ‏اند... اینك عاشورا كه هر چه از آن بگوییم كم گفته‏ ایم، از برخوردهای جلاّدانه سپاه عمر بن سعد یا عنایات و الطاف سیدالشهداء علیه‏ السلام... سردارانی سپاه عظیمی را به سوی جهنم رهبری مي‏ كردند و امام معصومی لشكر كم تعداد خود را به بهشت بشارت مي ‏داد... و سرانجام شهادت، خون، نیزه، عطش و اطفال، تازیانه و سرهای بریده، آه از اسارت و شام، آه از خرابه و...   دهه اول محرم (کلیک کنید)     پیام عاشورا در فضای مجازی (کلیک کنید) ...
5 آذر 1391