جیگر مادر و بابا

خونه جدید

سپاس و آفرین خدای را كه این جهان مجاز و آن جهان واقع را آفرید، و نیك‌اندیشان و وفاداران را پدیدار كرد خاصه مادران مهربان نی نی وبلاگی! چقد دلمان برای دوباره نبشتن تنگیده بود... اما انگیزه و حس و حالش را نداشتیم، پیوسته تمام ذهن و جسممان را به جابه جایی خانه مان سپرده بودیم. نزدیک به دو هفته جمع می نمودیم در کارتون موزی و روزنامه همشهری! و روزکی چند نظارت داشتیم بر نقاشان سقف و دیوار و نصابان کاغذ دیواری و لمینت کف و بیش از یک هفته باز می نمودیم از کارتون و روزنامه مورد اشارت. امان از بستن و باز کردن های بی انتها که ما را بسیار سخت آمد. دخترکمان نیز هر آینه و هر مکان، حضور فعال یدی و بصری و ک...
20 اسفند 1391

من از درمان و درد و وصل و هجران، پَسندم آن چه را جانان پسندد ...

خدایا! خطا از من است، می دانم؛ از من که سال هاست گفته ام «ایاک نعبد» اما به دیگران دل سپرده ام؛ از من که سال هاست گفته ام «ایاک نستعین» اما به دیگران تکیه کرده ام؛ اما تو رهایم نکن ...   فردا تولد یه دوسته! تولدت مبارک!   ...
19 اسفند 1391

اثاث کشی

نزدیک عید و سال جدید و خونه تکونی و اثاث کشی و انفولانزای خوب نشدنی و یه دخمل شیرین و ووروجک و پست گذاشتن با موبایل و به چه شود!!!!? بله دیگه علت غیبت و بی معرفتی ما همینه وای اشکم دراومد همین چند جمله رو نوشتم چقد موبایل بابایی بد قلقه  امیدوارم این چند روز یا چند هفته اینده به خیر و خوشی بگذره و بتونم محبت همه ی دوستای خوبم رو جبران کنم هرچند که این اواخر دوستای مجازی باارزشی رو (به دلایلی که هنوز نمیدونم) از دست دادم... اما خوشحالم که هنوز دوستای خیلی خیلی گلی مثله...نه بهتره اسم نبرم! چون اونوقت مجبورم تمامی اسامی موجود در لیست دوستان رو با اعمال شاقه بنوسم :D این مکان نما اصلا همکاری نمیکنههههههههه شکلک هم نشد ب...
6 اسفند 1391

چرا وبلاگمو دوست دارم؟

با تشکر از دعوت مامان الینا جون از وبلاگ " الینا فرشته آسمونی " و مامان تارا جون از وبلاگ " دخترم تارا " برای شرکت در بازی وبلاگی "چرا وبلاگمو دوست دارم؟"، باید بگم که:   هر وبلاگ نویسی پیوند عاطفی خاصی برقرار می کنه با دست نوشته هاش. چون چیزایی رو می نویسه که در نظرش زیباست و بهشون اعتقاد داره، پس ناخودآگاه دوستش داره. اولین بار که یه بنده خدایی ازم خواست براش وبلاگ بسازم و چند تا پست هم بذارم، فکر می کردم وبلاگ داشتن خیلی سخته اما درخواست اون بنده خدا سبب خیر شد که اینجا رو با شجاعت، برای دخترم ایجاد کنم. اوایل فقط از کوثر جون می نوشتم اما بتدریج مناسبت های روز و دلنوشته ها هم اض...
28 بهمن 1391

صدای نازک و ریز

امیرالمومنین علی (ع) می فرمایند : برای دنیای خود آن گونه کار (زندگی) کن که گویا همیشه زنده خواهی بود و برای آخرت خود (در معاشرت با مردم) آن چنان، که گویی فردا خواهی رفت. مستدرک الوسائل ج 25 ص146       وقتی یه همسر مهربون و خوش اخلاق و دست به جیب (نکته ی مهمش فقط همینه . ممنون از کادو عزیزم ) و یه دخمل ناز و شیرین زبون و صدا خوشگل داشته باشی که خیلی دوست داشتنی بیاد و برات سوره ی حمد رو کامل بخونه بدون تمرین و تکرار خاصی از قبل و حسابی غافلگیرت کنه و وسط بازی هاش بشنوی که داره دعای سلامتی آقا امام زمان (عج) رو با لذت می خونه و یا نیمه شب خیلی آروم سوره ی توحید رو می خونه و صلوات...
23 بهمن 1391

هیچ

دستانم شاید، اما دلم نمی رود به نوشتن این کلمات به هم دوخته شده کجا، احساساتِ من کجا; این بار نخوانده مرا بفهم ...!    عکس: ندارد! پی نوشت: ندارد! ادامه مطلب: ندارد! موضوع: ندارد! ...
21 بهمن 1391

تو مریض نباش، می خوام بیام بغلت!

I always feel happy, you know why? Because I don't expect anything from anyone!     به نام خدا آنفولانزای خانوادگی اونروز شب بابایی تب کرد و خیلی لرزید. مادر بهش گفت مریض شدی ولی بابایی نرفت دکتر. بعدش مادر مریض شد، حال نداشت و گلوش می سوخت. اما من با گریه بهش گفتم باید منو ببری سه تا پارک. برف هم می اومد. اینا تو عکس معلومه!     شب که هوا تاریک شد سه تاییمون رفتیم دکتر. آقای دکتر بابایی و مادر رو معاینه کرد و گفت آنفولانزا گرفتین و بهشون آمپول زد و دارو داد. منم نگاه کردم و خندیدم. آخه از معاینه و آمپول خوشم میاد. بعدش بابایی گفت نمی تونیم بغل یا بوست کنی...
19 بهمن 1391

اگر به پروانه شدن اعتقاد داری، بگذار روزگار هر چه می خواهد پیله کند ...

خوشبختی، همان لحظه ایست که؛ احساس می کنی خدا کنارت نشسته؛ و تو به احترامش از گناه فاصله می گیری ...       هفته ی گذشته به مراسمی در مرکز همایش های بین المللی صدا و سیما دعوت شدیم. برنامه های جالب و متنوعی داشتن از جمله حضور عموهای فیتیله ای که کوثر جون کلی دست زد و شادی کرد!     دیدن و شنیدن اجرای زنده ی خواننده های خوبی مانند محمد اصفهانی (شعر امام رضا (ع) و چند ترانه از آلبوم برکت)، علی محمد کریمخانی (تصنیف ای شاه پناهم بده)، محمد علیزاده (ترانه شهر بارون) و... خیلی زیبا و هیجان انگیز بود. این مراسم بزودی از شبکه سه سیما پخش خواهد شد! ...
14 بهمن 1391

به بهانه ی تولد بابایی!

تولد بابایی بهانه ای شد برای خریدن گل و کیک، برگزاری یه جشن کوچولو و رفتن به دنیای بازی... همین اتفاقات به ظاهر ساده یعنی زیباترین دلخوشی های زندگی!   1- رفتیم قنادی. کوثر جون با شادی گفت: بیا کیک بزرگ قلب قرمز برای بابایی بخریم! گفتم: بابایی کیک خامه دار رنگی دوست نداره بیا براش پای سیب بگیریم. و کوثر جون با اصرار خواست که جعبه ی کیک رو خودش بیاره!   2- رفتیم گل فروشی. کوثر جون کیک به دست، در حال بالا و پایین پریدن و با صدای بلند گفت: تولد باباییه....مبارکه مبارکه! و من قرمز شدم، آبی شدم، زرد شدم....رنگین کمون شدم! گل فروش فقط خندید و یه کارت تولد...
11 بهمن 1391

یه عالمه تولد!

 امشب سخن از جان جهان باید گفت توصیف رسول انس و جان باید گفت در شام ولادت دو قطب عالم تبریک به صاحب الزمان باید گفت     فرخنده میلاد فخر کائنات، حضرت ختمی مرتبت، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلاله پاک و مطهرش، رئیس مکتب، حضرت امام جعفر صادق علیه ‏السلام، بر پیروان راستین حق تهنیت باد.      تقدیم به همسر عزیزم: روزی که به دنیا آمدی هرگز نمی دانستی زمانی خواهد رسید  که آرامش بخش روح و روان کسی هستی که با بودن تو دنیا برایش زیباتر است  بهانه ی زندگیم تولدت مبارک!    پی نوشت در هوای تولد: ...
9 بهمن 1391