جیگر مادر و بابا

نشستن تو

الهی من قربونت برم با اون خوشگل نشستنت....  تو هفت ماهگی با یه کم کمک چند ثانیه می نشستی و اگه حواسم نبود از بغل و یا پشت سر میوفتادی     ...
10 ارديبهشت 1390

وقتی میرفتیم خرید

  ببین چه ناز نشستی...چه ناز نگاه م یکنی دستای کوچولوشووووووووو چه محکم چرخ دستی رو چسبیدهههه   هنوزم دوست داری که بشینی تو چرخ دستی و همه جا رو نگاه کنی.. البته گاهی هم به اون پایین اشاره می کنی و دوست داری راه بری و سرک بکشی قربونت برم   ...
10 ارديبهشت 1390

واکسن 6 ماهگی

24ام فروردین بود و من و بابایی داشتیم می بردیمت که واکسن 6 ماهگیت رو بزنی...   بمیرم الهی چقد بعدش گریه کردی و تا فرداش اذیت شدی  همون روز من با گریه کردن تو اشک میریختم ولی بابایی می گفت دخترم واکسن زده که بعدا اوخ نشه و همیشه سالم بمونه   ...
10 ارديبهشت 1390

بازی کردنت

صبح ها با کری یر می ذاشتمت تو کالسکه و با خودم تو خونه می چرخوندمت عروسک می دادم دستت تا حوصله ات از کارای خونه سر نره!  خوشگل خوشگل منو نگاه می کردی و منم باهات حرف می زدم و کارامو انجام می دادم        ...
10 ارديبهشت 1390

سه ماهگی و محرم 88

همیشه ناز و آروم می خوابیدی....هنوزم خوشگل می خوابی  عاشق این بودم که  تو بغل خودم بخوابونمت و آروم آروم بسته شدنه چشمات رو ببینم آروم می بوسیدمت و می ذاشتمت تو تخت.... چند دقیقه ای هم بالا سرت می ایستادم و زیبایی چهره پاک و معصومت رو تماشا می کردم   الانم خوشگل می خوابی...اینقد تو خواب ماه می شی که گاهی دلم برای بیدار بودن و شیطنتت تنگ می شه همیشه تو خواب نوازشت می کنم و آروم می بوسمت.             کوچولو می خواد بخوابه کوچولو تو رختخوابه گاهی کرو کرو می خنده گاهی چشماشو می بنده اما هنوز بیداره، ...
10 ارديبهشت 1390

کوثر جون در 15 روزگی

دیگه از اون مرحله نوزادی گذشته بودی و روز به روز خوشگلتر می شدی.....     خودتو ببین چه ماه خوابیدی. برا اولین بار داشتیم می بردیمت مهمونی، اونم خونه خاله جون   ...
10 ارديبهشت 1390

وقتی تو دلم بودی....

از همون اول میدونستم تو کوثر من میشی اسمتو خودم انتخاب کردم همون روزی که فهمیدم تو دلم نشستی صدات کردم کوثر همه می گفتن نی نیه تو دلت پسره ولی من می گفتم این کوثر منه   ...
10 ارديبهشت 1390