جیگر مادر و بابا

دویدم و دویدم....

1391/9/8 15:42
نویسنده :
475 بازدید
اشتراک گذاری

سلام من به غنچه ای که صبحدم به خنده باز می شود

سلام من به آن پرنده سپید و شادمان که در سپیده با نسیم ترانه ساز می شود

سلام من به پیچکی که صبح دست سبز او به سوی آسمان بی کران دراز می شود

سلام من به هر چه و به هر کسی که با سحر

تمام جسم و جان او پر از نماز می شود...

 

 

 وقتی صدام می کنی "مادر جونم! "

یعنی سرحالی و ازم خوراکی و یا اسباب بازی می خوای.

 

وقتی میای بغلم و هی میگی "مادرم! مادرم! "

یعنی دلت برام تنگ شده و می خوای ببوسمت و نوازشت کنم.

 

وقتی میای لباسمو می کشی و غر می زنی!

یعنی حوصله ات سر رفته و باید باهات بازی کنم.

 

وقتی غروب میشه و شروع می کنی به نق زدن!

یعنی دلت برای بابایی تنگ شده و دوست داری زودتر بیاد خونه.

 

وقتی جیغ می کشی و فرار می کنی!

یعنی بابایی داره تلاش میکنه که یه بوسه ازت بگیره.

 

وقتی منو به خونه کوچیکت دعوت می کنی!

یعنی باید حداقل نیم ساعت اونجا بمونم و یه عالمه کتاب بخونم.

 

وقتی می خندی و شیرین زبونی می کنی!

یعنی باید به خاطر وجودت خداروشکر کنم و همیشه لبخند بزنم....

 

 

 هنرنمایی خودت!

 

ادامه مطلب و کتاب خوانی...

و حالا کتابای مورد علاقه ات در این چند روز اخیر...

 

 

فکر کنم هر کدوم رو حداقل 10 بار واست خونده باشم. هیپنوتیزم

همیشه دوست داری من کتاباتو برات بخونم

و فقط گاهی لو میدی که همشو از حفظ شدی!!! متفکر

گرچه حاضر نیستی برا من بخونیشون،

اما خیلی وقتا می بینم که

ریز ریز داری برا خودت توضیح میدی و برگ می زنی. (مثله الان)بغل

 

 

و اینم یه شعر خوشگل (سروده ی ناصر کشاورز) از کتاب دویدم و دویدم...،

که وقتی برا اولین بار خوندمش،

با بابایی، سه تایی زدیم زیر خنده و یه بار دیگه هم خوندمش!!!! خنده

 

دویدم و دویدم، رفتم به پام رسیدم

انگشت هامو شمردم، شستمو بالا بردم

دیدم که اون چاق تره، کمی بداخلاق تره

گفتم: آهای شست پا، بگیر سرت رو بالا

تو مامانی یا بابا؟ تو خانمی یا آقا؟

شست پا گفت: من بابام

اون سه تا انگشت کوچیک، بچه هام

این یکی که کنارمه، غنچه ی نوبهارمه

همسر باوفامه، مامان بچه هامه!!!

 

(بیت آخرش قابل توجه آقایون! زبان، یاد بگیرین! نیشخند )

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (24)

تــــــــــــــــــک خــــــــاله کوثر جونی
8 آبان 91 17:00
" این یکی که کنارمه، غنچه ی نوبهارمه

همسر باوفامه، مامان بچه هامه!!! "


خعــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی باحال بود!


آفرین عزیز خاله که انقدر به کتاب علاقه داری...
اون دایره المعارف هم خیلی قشنگه، خعــــــــــــــــــــــلی چیز خوبی عمــــــــــــــــــویی واست کادو خریده.. مگه نه؟!

مبارکــــــــــــــــــت باشه نی نی من...


آره خیلی باحاله و یا شایدم خعلیییییییییی

بله اون دایره المعارف هم کادوی عموییه
آی ملت حواستون باشه
مامانی
8 آبان 91 18:16
سلاممممممممم

این خیلی خوبه که به کتاب علاقه داره مامانی برای هزارمین بار براش بازم بخون

کتابای خوبین

بوس بوس از کوثر جونم


سلام سلام

چشم مامانی ولی باور کنید این چندمین سری از کتاباش هس که شروع کردیم به خوندن!

حدودا 50 یا 60 تایی کتاب رو دیگه گذاشتم کنار، چون اصلا براش جذاب نبود!

ممنونم
تبریک
8 آبان 91 19:42
اووووووووووووووووووووووووووه ه ه ه
چه سلام گرم و پر انرژی...
همه اونایی که این پست رو دیدن و دنبال برقراری ارتباط موثر( communication)، این سایت و اون سایت و این کتاب و اون کتاب میکنن و یا در پی فرصتی هستن برا شرکت در سمینارهایی با این موضوع(که البته خیلی خیلی هم مهم هست)،همه اون کارا رو بیخیال بشن، این نویسنده وبلگ رو بچسبید همون چن جمله بعد از سلام گرمشون توی این پست، گویای این بود که ایشون همچین دستی بر آتش دارن، از ارتباط کلامی و تاثیرش بگیر تا زبان بدن یا body language و بالاخره نحوه موثر بازخورد(فید بک) گرفتن و و 100% فیدبک دادن و... رو فوت آب هستن..آفرین واقعاً آفرین..موج مکزیکی شکلکها هم جالب هس.
شعر آقای ناصر کشاورز هم خیلی قشنگ بود فقط یه کم "قانون علیت" و اصل " تقدم و تأخر" رو همچین تو مصرع اول قلقلک دادن "دویدم و دویدم، رفتم به پام رسیدم "
خیلی با حاله مرسیییییییییی


خواهش میکنم...ممنون از لطفتون
عجب چیزایی گفتید! چند بار خوندمش تا فهمیدم چه خبره!
یعنی همشو از همین چند تا جمله ساده متوجه شدید؟؟؟
تا دلتون بخواد از این چیزا دارم در ارتباط با کوثر خانم!!
به هر حال ممنونم ولی فکر نمیکنید دارید اعتماد به نفس کاذب میدید؟
یه کم هم انتقاد کنید. خوشحالتر میشم!
و به نظر من زیبایی شعر های آقای ناصر کشاورز به همین نادیده گرفتن ها و رعایت نکردن هاست..
مامان علي خوشتيپ
8 آبان 91 19:45
به به چه عكس قشنگي.آفرين به كوثر جونه عكاس
علي هم كتاب دائره المعارف رو داره و منم 100 بار براش خوندمشمثله بقيه كتاباش...اونم تا حالا برام قصه نگفته با اينكه ميدونم از حفظه
چه شعر باحالي .خيلي خوشم اومد
بووووووس براي كوثري كتابخون


ممنونم از نگاهت مامانی
آفرین به علی جون باهوش. ولی فکر میکنم این اخلاق بچه های اول باشه که کمی درونگرا هستن. نه؟
منم بوس بوس
باراز سلام
8 آبان 91 19:47
سلام مامان کوثر
شرمنده ولی بگمانم جواب داده بودم باراز را
به هر حال عذر خواهی میکنم
از نکته ای که گفتم قضاوت من عجولانه بود خیال کردم خواهر بزرگترشه که گفتم من همه بچه ها را دوست دارم چون خدا اینا را دوست داره
چشم ادرس هم میدیم تشریف بیارید خدمت گذاری میکنیم
بله باراز اسم روستای قشنگ وزادگاه من هست تشریف بیارید بد نمیگذرد
خراسان جنوبی قاین خیابان بزرگمهر خیابان عدالت عدالت 4 یعقوبی
چرا که نه شما امر بفرمایید پست هم میکنیم جدی گفتم تعارف هم نبود


سلام
نه، پاسخ نداده بودید
متشکر از توصیه ای که فرمودید هرچند عسل خانم با ما زندگی نمیکنه!!!

حالا من یه چیزی گفتم آدرس نیاز نبود که!
به هر حال ممنونم از لطفتون
مامان یاشار
8 آبان 91 20:37
عجب شعر بامزه ای بود دویدم بعد به شست پام رسیدم خدا برات حفظش کنه خانوم گل دخترت رو هزار ماشالا خیلی خیلی فهمیده است. از طرف منم یه عالمه ببوسش. راستی از کاراش که نوشته بودی یهو دلم خواست یاشار هم یه روزی بیاد تو بغلم و بگه مادرم مادرم یعنی که دلش خواسته باشه تو بغلم باشه آهان یه چیز دیگه اینکه خیلی بزرگواری میکنی که خبرم میکنی بیام واقعاً نمیرسم هر روز به همه سر بزنم و وقتی دوستی مطلب مینویسه حتماً دلم میخواد که بخونم بازم ممنون از لطفت خانومی


متشکرم از لطف و نگاه قشنگتون
الهییییییییییییییی انشالله اونم بزرگ میشه و حسابی مامانی
خواهش میکنم
خوشحال میشم تشریف میارید. لطف میکنید دوستم
مامان پریسا
8 آبان 91 20:41
میخندی. نق میزنی. ناز میکنی. حرف میزنی. دلبری میکنی..........
مامانی از این لحظه های زیبا تا میتونی استفاده کن

افرین به خانم گلی که این همه کتاب دوست داره. چه شعر قشنگی.

ای ول اقای کشاورز


چشممممممممممممم
مرسی از حضورتون و تشویق آقای کشاورز
مامان تسنیم سادات
8 آبان 91 20:42
خیلی قشنگ بودن کتابات کوثر جونم ...
مخصوصا اون شعر که مامانی نوشته ...
خیلی عالیه که کتاب دوست داره ....
قربونت برم کوثر خانمی ....


ممنونم عزیزم
مهسا
8 آبان 91 23:02
وای چقدر خندیدم عجب شعری بود


ستاره زندگی
8 آبان 91 23:23
آفرین به این مامانی با حوصله
منم برای ستاره خیلی کتاب خریدم وخوندم الان دارم نتیجه اش را می بینم.
اول کلماتی که در جمله هاش بکار میبره وحرف میزنه
الان هم قصه گویی هاش در مورد تصاویرکتابهاش و........


متشکرم مامانی مهربون
و آفرین به ستاره خانم و مامان با حوصله اش
مامان محمد صادق(زهرا)
9 آبان 91 7:43
وای چقد کتاب!
من که هوایی شدم!

قربون کوثر کتاب خونم!

فقط خاله جون این بار بلند تر از حفظ بخون تا مامانی واسه ما بذاره فیلم خوش زبونیاتو.....


ممنونم از لطفت مامانی
ستاره زمینی
9 آبان 91 8:16
افرین کوثر جون کتابخون ...

چه عکسی از خودت انداختی گلم.

شعر کتابم خیلی قشنگ بود..


مرسی عزیزم

شما لطف داری
mamanebaran
9 آبان 91 8:30
واي مگه ميشه كوثر جونم آپ بشه و من نبينمش ، آفرين به عكاس و هنر مند كوچولو ، به به دختر كتاب خون و با هوشه ما آفرين به تو ، ماماني بچه ها كلا~ دلشون مي خواد كه پدر و يا مادر براشون كتاب بخونن ، در مورده شعرت خصوصا بيت آخر كاملا باهات موافقممممممممممم


ممنونم عزیزممممممممممم
بیت آخر
مامان النا
9 آبان 91 12:08
سلام گلم وایی چه شعرقشنگی بود بزنیم اون کف قشنگه روواسه مامان کتاب خون آفرین ...
قربون خانومی بااون الفاظش که مامان ترجمشون میکنه انشاا...همیشه شادباشین


سلام عزیزم
ممنونم از حضورتون
آرام
9 آبان 91 12:45



خاله باران
9 آبان 91 18:36
عزیزززززززززززززززززززززززززززززززززززمی.عاشق این عاشقانه هاتونم...بووووووووووووووووووووووووووس


ممنونم دوست گلمممممممممممممم
من بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس
آزاده
10 آبان 91 8:40
یه چند روز سر نزنم اینجا کلی عقب میفتم
آفرین به این هنرمند کوچولو با این عکسش
عزیز خاله قراره خانم مهندس بشه دیگه باید کتاب زیاد بخونه خب


عزیزممممممممم. سرعت رو حال میکنیا
ممنون از لطفت دوست خوبم
مامان ماهان
10 آبان 91 10:38
هزاران آفرین به کوثر و مادرجون و آقای کشاورز کار بلد و نقاش اون کتاب.


مرسی مهربون مامانیییییییییی
مامان نیایش
10 آبان 91 22:08
نیایش هم اینجا نشسته رو پام داره همش میگه بازم بخون دوبایه بخون خیلی شعر قشنگی بود بذار دوباره براش بخونم باز میام مینویسم


وای فدای اون نیایش جون من و شیرین زبونیاش
بازم بخون براش مادری
مامان نیایش
10 آبان 91 22:09
وقتی چند روز نیستم دلم برات تنگ میشه عزیزم


مرسییییییییی
ما هم دلمون یه ذره شده بود
مامان نیایش
10 آبان 91 22:10
خیلی عسلی خدا همیشه نگه دار و حافظت باشهعکس قشنگی گرفتی آفرین


ياس
11 آبان 91 12:12
ماماني خيلي باحال نوشته بودي.بچه ها واقعا دوست داشتني هستن.
كوثر خاله,هنرمنديااااا.عجب عكس هنريي گرفتي از خودت.
منم همش بايد واسه پارسا كتاب بخونم و دقيقا يه زماني ميفهمم مه شعرش رو از بر كرده وقتي كه ميگم برام بخون نميخونه .كلكن اين بچه ها


ممنونم از لطفت عزیزممممممممممم
وای ببوس این پارسا کوچولوی کلک منو
مریم مامان عسل
14 آبان 91 16:58
شیرین شیرین من فدای این همه ناز و ادات
چه عکس قشنگی از خودت گرفتی کوثر جونم.


ممنونم عزیزمممممممممممم
محيا كوچولو
14 آبان 91 23:40
سلام به خاله جوني و كوثر نازي
اين چند روز كه نبودم چقدر مطلب نوشتيد
شعرهاي ناصر كشاورز هميشه قشنگن بخصوص اگه كوثر كوچولو اونها رو ياد بگيره و بخونه
ايشالله هميشه شاد و پرانرژي باشيد


سلام عزیزمممممممم
خوشحالم که خوب شدی ناناز خانم
مرسیییییییییییییییی