شب نوزدهم ماه مبارک
ماه از زمین فاصله گرفته است. امشب ماه، دوردست ترین نقطه آسمان است. گویا ماه هم دل دیدن زخم خورشید را ندارد! شب، شبی دیرپاست. شب، بوی ستاره نمی دهد، تنها عطر زخم شب بوهاست که بوی اتفاق می دهد. کوچه ها پر از دلهره اند و شهر، دلشوره ای بزرگ دارد. تاریکی فراگیر شده است. بین چشمان شهر و خواب های آرام، قرن ها فاصله افتاده است. دیوارها ذکر می گویند و هوا در اندوهی بزرگ، جریان گرفته است. صدای اذان بلند می شود. درها و دیوارها، تاب بر پا ایستادن ندارند. کاش پرده ای سیاه، چشمان این همه پنجره مضطرب را ببندد! دیگر زمان آن شده است تا اتفاق، به گل سرخ تبدیل شود. خاک، در خود فرو می ریزد؛ وقتی خون سرت، چشمه خون هایی می شود که در کربلا فواره خواهند زد و آفتا...