جیگر مادر و بابا

بابایـــــــــــــــــــــــــــــــــی!

1391/5/11 6:53
نویسنده :
398 بازدید
اشتراک گذاری

 فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

 

به بهانه ی این روزها.....

امام علی (ع) می فرمایند:

صَومُ القَلبِ خَیرٌ مِن صِیامِ اللِّسانِ، و صِیامُ اللِّسانِ خَیرٌ مِن صِیامِ البَطنِ

روزه دل، بهتر از روزه زبان و روزه زبان، بهتر از روزه شکم است.

غرر الحکم: 5890


و دیگر این که......

چقدر زیباست اگه همیشه خودمون رو شاگرد هستی بدونیم

اونوقت براحتی از کارهای یه نی نی هم می تونیم درس بگیریم!

 

ادامه این موضوع و وروجک بازی های دخترک در ادامه ی مطلب....

 من قربونه تو دخترک نازم که همیشه خیلی چیزا رو بهم یاد میدی

بابایی کمی کسالت داره و من غصه دار بودم

اما تو خوشحالتر از همیشه!!!!! niniweblog.com

چرا؟؟!؟؟!

چون بابایی بیشتر از قبل خونه هست و تو بیشتر از بابایی بهره می بریقلب

هر چند که همیشه هم اینجوری نیستین niniweblog.com

گاهی هم اینجوری میشین niniweblog.com

از دوست داشتن زیاد، آب و غذا و آبمیوه و غیره و ذلک رو به معنای واقعی کلمه،

از دهن بابایی می کشی بیرون و خودت نوش جان میکنی niniweblog.com

بساطی داریم ما...

اللهم اشف کل مریض

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ماچ  ماچ   ماچ  ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نازگل مادر خوب شد که سحر بیدار نشدی

آخه یه سوسک چندش آور تو آشپزخونه کشف شد

و بابایی مهربون با اون حالش اون موجود رو کشت. من که سبز

از بالا تا پایین آشپزخونه رو تمیز کردم و آب کشیدم.

بابایی: niniweblog.com سوسک بدبخت که دیگه همه جا راه نرفته قهقهه بیا یه لقمه غذا بخور

نمی تونستم همه چیز رو به حال خودش رها کنم niniweblog.com

آخه تو اونجا بازی میکنی....عروسکاتو میاری....

گاهی حواسم نباشه چیزی روی زمین بیوفته برمیداری میخوری

آره دیگه توفیق اجباری نصیبم شد که بعد از سحری دیگه نخوابم niniweblog.com

ـــــــــــــــــــــــــــــقلب   قلب   قلب   ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

و اندر احوالات این روزهایت....

این سه جفت دمپایی باید همیشه در دسترس باشن

 

که دخترک هر وقت هوس کرد هر کدومو بپوشه، مجبور نشیم کل خونه رو بگردیم.

امان از وقتی که خودش بره یکیشو جایی قایم کنه!

 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــبغل  بغل   بغل ـــــــــــــــ

 هوای اینجا نسبتا خنکه ولی نه به اون اندازه که دخترک به شال و کلاه نیاز داشته باشه niniweblog.com

 

میگه: مادر جون سردم شده

میگم: خب کولر رو خاموش می کنم

میگه: نه شال و کلاه می خوام بپوشم

میگم: نه نمیشه اونا برا زمستونه

میگه: یه کم...یه کم....یه کم بپوشم

میگم: از دست تو وروجک

میگه: دوستت دارم....دوستت دارم یه عالمه هر چی بگم بازم کمه نیشخند

 

نشسته رو دسته ی مبل و صدا میزنه:

محمد معین...عسل جون....مائده....بچه ها....بیاین سوار اسب بشین تا بریم

و این خیالپردازی تا چه جاهایی که پیش نمیره

 ماچ   قلب   بغل   ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

از بس که دور سفره ی افطار بدو بدو کردی

آخرش انگشتت خورد به پایه ی مبل و ناخنت شکست.

 

قربونت برم که همه ی گل سراتو با ذوق و شوق آوردی و خواستی که بزنم تو موهات.

و این شلوار خال خالیت هم که چند روز مداوم پات بود niniweblog.com

و چه مغزی از من خوردی تا یه بار شستمش و خشک شد و دوباره پوشیدیش.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بغل   ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــماچـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

و با عضو تازه ی دکور خونه ی ما آشنا بشید!

 

آره دیگه چند روزه این الاغ و تشت و حوله گوشه گوشه ی خونه جابه جا میشن و

تو هر دفعه یه داستانی براشون می سازی

در اینجا مثلا الاغه یه نی نیه که تو کری یر خوابیده و اون حوله هم پتوشه.....

 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــچشمک  ــــــــــــــــــــــــ

 

و  حالا جدیدترین مدل ماشین سواری

 

بیچاره این سه چرخه. چه کارایی که باهاش نمی کنی.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شبا موقع خواب:

- بابایـــــــــــــــــــــــــــــــی؟

- جون بابایی

- بیا اینجا پیشم

- چشم عزیزمممممممممم

- بابایی جــــــــــــــــــــــون؟

- جون دلم

- آب میخوام

و این دلبری تا جایی ادامه داره که منم بیام و حسابی ببوسمت ماچ

عاشقتم niniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (35)

آتـــریــســا جــون
11 مرداد 91 8:52


بـه غـضـنـفـر مـيـگـن تـو كـه روزه نـمـيـگـيـری چـرا سـحـری مـيـخـوری ؟؟؟



مـيـگـه نـمـاز كـه نـمـيـخـونـم ، روزه كـه نـمـيـگـرم ، سـحـری هـم نـخـورم ؟؟؟



بــابــا مـگـه مـن كـافـرم !!! ...





مرسی عزیزم. بامزه بود
بابای دوقلوها
11 مرداد 91 9:02
خدا بابایی جووون رو زودتر خوووب کن

خو بابایی راس میگه دیگه، سوسک بیچاره یه کوچولو اومده بود گل گشت بزنه، همه جا نرفته بود که.

به به، چه دمپایی های خوکشلی

ای جوونم، شال و کلاشووو، یاد زمستون افتادی؟؟

وای، ناخن شکستن خیلی دلد داله؟؟؟ نگلان نباش، زودی خووف میشه

به به، چه الاغ خوکشلی
یه کمی به من سوالی میدی؟؟؟ نه که نمیدم، چلا نمیدی....

این ورووجکا هم فقط بلدن با شیرین زبونیاشوون دل بابایی ها رو ببرن

کوثری رو از طرف من بچلووونید


ممنون از لطفتون
مرسی که با دقت خوندین
شما هم دوقلوها رو ببوسید
مامان امیر علی
11 مرداد 91 11:10
ایشاله در این روزهای عزیز خداوند همه مریضها را شفا بده... بابایی هم ایشاله زودی خوب بشن ...امان از این دخمل و این دمپاییهای نازش ...اون عروسک الاغ خیلی بامزه هست ...کوثر جون حسابی شیطون شده هااااااا
منم از سوسک چندشم میشه وای اه اه ...
قربون این دوچرخه سواری بامزه و دوستای خیالی برم من جانم عزیزم کلی از دستت خندیدماااااااااااااااااا خدا ایشاله حفظت کنه و همیشه شاد و سرحال باشی عزیزم بوس


ممنونم از لطف و مهربونیات عزیزمممممممممممم
مرسی که اومدی و وقت گذاشتی
امیر علی ما رو ببوسش
مامان نیایش
11 مرداد 91 11:42
عزیز دلم سلام و بعدشم الهی بابایی زودتر خوبه خوب بشه اذیتش نکن دیگه دخملی بذار یه چیزی هم به بابا برسه
امان از شما وروجک ها چه قدر کاراتون شبیه همه شال و کلاه پوشیدنت رو میگم ها نیایش هم هر وقت حوصله اش سر میره کل لباس هاش رو میریزه بیرون و یکی یکی می پوشه و بعضی وقتا هم رو هم رو هم شال و کلاه هم که توی این گرما مزه ای میده واقعا!!!!!خدا نکنه این بچه ها به یه چیزی گیر بدن آخه شلوار رو آدم زیر پیراهن میپوشه یعنی هر چی من به این نیایش بگم فایده نداره منم دیگه برای اینکه خلاقیت بچه زیر سوال نره هیچی بهش نمیگم
قربون تو دخملی با هوش و خلاق و بازی گوش الهی همیشه شاد باشی و برای مامان و بابا دلبر ی کنی


سلام عزیزم. مرسی از حضورت و لطفت مثه همیشه
وای از این لباس پوشیدن و عوض کردنشون و اینا نگو که دیگه گاهی کلافه میشم از دستش
همه ی لباساشو باید تست کنه حتی اونایی که هنوز براش بزرگن
مامانی
11 مرداد 91 11:44
سلام مامانی خوبی؟ ماشالا کوثر خانومی که اینقد فعاله

ایشالا همسرتون هم به زودی خوب بشن

چه دمپایی های نازی صولتی ها چه نازن

کوثر جونمو ببوسش


سلام عزیزم. ما خوبیم ممنون
مرسی از لطفتون
مامان نیایش
11 مرداد 91 12:00
راستی عزیزم ممنون که راهنمایی کردی برای موسسه خلاقیت من تماس گرفتم باهاشون یه سری توضیحاتی تلفنی داد ولی اینقدر تند تند گفت چیز زیادی یادم نمونده ولی اینکه 4 جلسه است و 10 تا آزمون و کلا طول میکشه دیگه فرآیندش و 60 تومن هم هزینه اش ولی گفت 4 سال تا 16 سال هست و اصلا 2 ساله یا 3 ساله مناسب آزمون هاش نیست خیلی وقت داره هنوز حالا نمیدونم تهران هم همین جوریه یعنی چه جوری مامان امیر علی 2 سالگی بردتش؟!بازم منون


خواهش میکنم مهربونم
من با دفتر اینجا (تهران) که تماس گرفتم، گفتن باید 3 سالش تموم بشه اما اگه رنگ ها رو خوب میشناسه و شمارش اعداد رو بلده و خوب حرف میزنه الانم میتونی بیاریش.
گفت که آزمونهای ما در سه طرح برگذار میشه که کاملترینش 100 تومنه. در 2 الی سه جلسه آزمون میگیرن و بعد نتیجه ی آزمون رو 8 متخصص بررسی میکنن و یه کارنامه ی 15 الی 16 صفحه ای از هوش و استعداد و خلاقیت و شخصیت و ...در اختیار ما قرار میدن و بعد از اون، کلاسهای مختلفی برای پرورش هوش و خلاقیت و چیزای دیگه براش میذارن...همین
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
11 مرداد 91 12:36
سلام .به به کوثر خانمی.هزار ماشالله.هر روز شیرین تر و خوشکل تر از دیروز
نگران بابایی هم نباش.ایشالله زود زود خوب میشه.آمین.
خصوصی دارین خانمی.


سلام سلام
به به به عزیزممممممممممممممممم
خوش اومدییییییییییییین
ممنون از لطف و حضورتون. دلمون حسابی تنگ شده بود.
چشم. چک میکنم
مامان نیایش
11 مرداد 91 12:43
ممنونم خانمی حالا شاید یه وقت مناسب تری بعد از ماه مبارک حضوری رفتم ببینم چه خبره


خواهش عزیزم
انشالله
مامان محمد صادق(زهرا)
11 مرداد 91 13:07
قلبون دختر مهربون و با هوش و زرنگ و دیزاینر و سرمایی و ناخن شکسته و شیطون بلا...!!!!!

***************************


ان شاللا که بابا جونیه کوثر کوچولو زودتر خوب شه!!!

رمزو واست خصوصی میذارم گلم!


مرسی از نظر متفاوتت عزیزم
ممنون از لطفت
مرسی از رمز
مامان زهره
11 مرداد 91 13:09
سلام ماماني مهربون خدا هرچه زودتر بابايي را خوب خوب كنه


سلام عزیزم
مرسی
مامان زهره
11 مرداد 91 13:10
من هيچ كدام از عكس ها و شكلك ها را نديدم ولي مطمئن باش اين دلبري هاي كوثر جون حالا حالاها ادامه داره.


خب با یه مرورگر دیگه تست میکردی مامانی
مامان زهره
11 مرداد 91 13:11
و اگه حوصله داشتي بيا امامزاده پنج تن لويزان هم صفا داره و زيارت مي كني هم بروبچه هاي راديو ايران مستقرن.راستي توي وب محمد سپهر گذاشتم بيا بخون


وای چه خوب میام عزیزم
زينب عشق مامان و بابا
11 مرداد 91 14:26
سلام خوبيد قبول باشه
با عكس زينب گلم روي مجله بروزم


سلام مامانی. ممنونم
چشم میام گلم
مامان رها
11 مرداد 91 15:40
سلام عزیزم چه قدر این بچه ها شبیه هم هستن تمامی کارهای کوثر جون یه جورایی تکرار میشه


سلام مهربون
آره دقیقا
مامان مجتبی ومحمدرضاومهدیار
11 مرداد 91 16:41



منم هوارتا گل
تک خاله کوثر جونی
11 مرداد 91 18:36
جریان سوسکه خیلی باحال بود.کاش سحر کوثر جون رو بیدار می کردی. بی شک کلی از دیدن سوسک ذوق میکرد.آخه بچه م ندیده خب این چیزا رو و طبیعتا نمی ترسه ازش!

گل سرهاشوووو


سحر بیدار نبود اما من و بابایی هر کدوم جداگانه بطور مفصل قضیه اون سوسکه رو براش تعریف کردیم
قیافه ی متعجبش از دیدن هیجان ما دیدنی بود )
عمویی مصطفی
11 مرداد 91 18:40
به غضنفر میگن: پاشو سحره!

میگه: باشه،بعدا بهش زنگ میزنم!


وا...!!! عمویی؟! شال؟ کلاه؟ ... خدایا


حالا کجاشو دیدین عمویی!
این خوبش بود
یاسمین مامان سورنا
11 مرداد 91 18:44
امان از این شیرین زبونای با نمک ما
خیلی خوردنی هستن هرچی بززگتر و عاقلتر میشن آدم بیشتر دلش می خوات بخوردشون
الهی بگردم ناخنش درد گرفته حتما اتفاقا پریشب هم سورنا صندلیه میز آرایش من رو هی اینور و اونور کشید افتاد رو پاش ناخنش شکست و زخم شد و مثل کوثر جونی چسب زدیم براش
ایشالا بابایی هم زود خوب میشن و سر حال میشن
راستی دکور جدید خونه تون مبارک خواهر

خدا کنه دو روز دیگه قصریهای دستشوییشون رو نیارن وسط هال و پذیرایی فقط
کوثرمو ببوس کلا خیلی جالب بود ممنون از نوشته هات گلم


ممنون از لطفت مامانیه مهربون
آخییییی الهیییییییییی ببوس سورنای منو
مرسی از تبریک. نه اون کار چند ماه پیشش بود دیگه نمیاره وسط هال و پذیرایی
مرسی از حضورت
عمویی مصطفی
11 مرداد 91 20:25
حالا کجاش رو دیدین؟!!!

یعنی مثلا بجای پیرهن با پالتو میگرده؟!


از اینم بدتر
خاله باران
12 مرداد 91 1:50
سلام.دوبار از اون ایکنها گذاشتیا...بابای و کوثر گاهی چه شکلی میشند.جانم به مامانها تو این لحظه ها.یه ذره بابا.یه ذره نی نی


خب خاله بارانی راس گفتم دیگه
تازه میخواستم کوثرو بفرستم جایی ولی بابایی قبول نکرد
میگفت دلم برای شیطنت هاش تنگ میشه
خاله باران
12 مرداد 91 1:51
حالا همه امدند سورا شند.کوثر اینقدر صداشون کرد...


حتما اومدند که ادامه دار میشه دیگه
خاله باران
12 مرداد 91 1:52
می خواستی شلوارش ر برای خودت برداری.خوب کرد نداد.قربوووووووووووونش برم.تیپ زده..همه گیرها را با هم...خوشگل شده ها...


آره
نیس اصلا لباس ندارم چشمم دنبال شلواره دخترمه
مرسی از نگاهت
خاله باران
12 مرداد 91 1:53
مابمیرم پات اوخ شد.بیا بوست کنم خاله


واااااااااای مرسیییییییی
خاله باران
12 مرداد 91 1:54
تبریک می گم به ناراحتی یاسمن مبتلا شدی.مثل سورنا و صندلی و جاروش


مرسی عزیزم
ولی ما خیلی وقته مبتلا هستیم
تازه رو کردیم
یاس
12 مرداد 91 2:25
ای جانم.قربون شست پات بشم که ناخنش شکست عزیزکم.
کوثر نازم،چه دمپایی هایه خوشگل داری جیگرم.
مامانی خیلی خوب میکنی که بهم خبر میدی.اینروزا خیلی سرم شلوغه کمتر میام نت.وقتی بهم گفتی که بروزی تند و تند اومد .فقط برایه شما خوشگلام.بووووووووووس



مرسی از حضور و لطف همیشگیت مهربونم
امیدوارم شما و همسر گرامی موفق باشید
یاس
12 مرداد 91 2:26
دوچرخه سواریشو.عین پارسا میمونه.فسقلی ها


یاس
12 مرداد 91 2:31
خدا بابایی رو زود زود خوب کنه.یادم رفته بود که اصلا اسم پست بابایی بود،از بس که این کوثر خاله شیرینه


ممنون از لطف و محبتت عزیزممممممممممممم
ستاره زندگی
12 مرداد 91 13:51
سلام مامانی،من3 روزی مریض شدم
ستاره هم مرتب میامد ولی خوب نمیتونه بنویسه


سلام عزیزم
آخیییییییییی خدانکنه مریض بشی
وای من فدای اون خانم خوشگل
ستاره زندگی
12 مرداد 91 13:52
جیگرت بخورم کوثر
با تقویت کردن خودت همراه بابایی
اون دمپایی های کوچولوت
شال گردن وکلاه بی موقعت
الاغ خوابالوت
وارونه سوارشدن دوچرخه
وخلاصه دلبری کردن


ممنونم عزیزممممممممم
مرسی که وقت گذاشتی و خوندی
شما لطف داری
ستاره زندگی
12 مرداد 91 13:55
انشالله بابایی وناخن دختر شیطونمون زود خوب بشه


انشالله...
ممنون از دعای خوشگلتون
عمو عماد
12 مرداد 91 17:23
باباییش خوب میشه همین روزا
سوسکا هم موجودات دوست داشتنی ای هستند. ما که باهاشون زندگی می کنیم مشکلی نداریم حتی بعضی موقع ها شب ها وقتی خوابیم میان بوسمون می کنن.
آخی، ناخنشم خوب میشه
اسمشو نوشتم واسه رالی کوهستان با سه چرخه


انشالله....

زندگی مسالمت آمیز با این موجودات چندش آور خوش بگذره
عجب!
مرسی که اومدین

مامان زهرا
13 مرداد 91 12:39
خدا براتون نگهش داره



سلامت باشید. ممنونم
مامان زهرا
13 مرداد 91 12:44
شیرین زبونی هاش هم قشنگه


ممنون مامانییییییییییی
مریم مامان عسل
14 مرداد 91 6:27
وای وای وای!!!
شما چقدر خوش بحالتونه که این طوطی خانومو توی خونتون دارید ها!
فدای انگشتش که از بس شیطونی کردی اوخ شده!
دخترک خوب بلده واسه بابایی دلبری کنه.
راستی دعا کن اون سوسکه بیوه بوده باشه و قبل از مرگش زاد و ولد نکرده باشه!
آخه یه بار که سوسک از خونه همسایه اومد خونه ما یه زاد و ولدی کرد که بیا و ببین!!!!
کلا اسباب کشی کردیم بعدشم سم پاشی اساسی تا ریشه کن شدن!
خدا لعنتشون کنه این موجودات چندش آورو!!
موندم من حکمت خلقت اینا چی بوده!
بگذریم....
این ابزار جدیدی که اضافه کردی. همین که قلبا میپاشن رو هوا!!! خیلی باحاله!
دوسش دارممممم


با این طوطی خانم همیشه هم خوشبحالمون نیست
خداروشکر سوسکش ماده نبود نر بود!
اه اه اه اسمشو نیار که حالم....

اون قلبا هم تقدیم به تو مهربونم
تک خاله کوثر جونی
1 شهریور 91 19:13
این شکلی پست گذاشتنت رو دوست دارم. واسه هر مطلب یه عکس و خط کشی بین اون ها


مرسی از دقتت عزیزمممممممممممممم