جیگر مادر و بابا

اولین پست سال 91

بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم به چشم هایمان باید یاد بدهیم که از دیدن کوه، دشت، آسمان، دریا، سبزه، زمین، ستاره، ماه، خورشید، انسان ها و ... لذت ببرند. از دست هایمان بخواهیم که مزه نوازش کردن را حس کنند. گوش هایمان را نجوا کنیم که لذت شنیدن آوای پرندگان، موسیقی باران و خنده های مستانه کودکانه را بشنوند. با پا هایمان صمیمانه دشت را بدویم، کوه ها را بپیمائیم، عصای ضعیفان و تکیه نیازمندان شویم. با زبان مان کلام التیام بخش غمدیدگان شویم و لذت ببریم همان طور که از گفتن جمله « دوستت دارم » به دلبر ، هیجان زده می شویم . آری تنفس لذت بخش هوای بهاری،...
14 فروردين 1391

آخرین پست سال 90

اسفند رو به پایان است وقت کوچ کردن به فروردین... وقت بخشیدن و صاف کردن  دل ... پس مرا ببخش اگر با نوشته ای یا صدایی یا زبانی بر آیینه ی دلت ترکی انداخته ام!!!   امام صادق(ع) :  وقتی نوروز رسید غسل کن و بپوش پاکیزه‌ترین لباست را و خود را خوشبو کن به بهترین عطرها ( مصباح المتهجد :591) ...
28 اسفند 1390

سالی که می آید...

سلام به دخترم، امیدم، شادیه روز و روزگارم سلام به تو دوست عزیزی که همیشه خواننده این نوشته ها هستی سلام به تو دوست غریبی که خواننده خاموش هستی ولی باز هم برای من عزیزی یک سال گذشت از عمرمان.... روزهای شیرین و نه چندان شیرین از پی هم آمدند و رفتند و باز هم زندگی در جریان است برای من، برای تو و برای همه بغضم را فرو می خورم تا بتوانم مثبت بنویسم... دلم نمی خواهد از چیزهایی بگویم که قلبم را سخت می فشرد و اشکانم را جاری می کند بر گونه های مادرانه ام.... "صدای آب هرگز زیبا نخواهد بود اگر صخره و سنگ در مسیر رودخانه ی زندگی نباشد" جدایی ها همیشه هستند و می گذرند.... جدایی از عشق....جدایی از دلبستگی....
27 اسفند 1390

تا حالا شده....

تا حالا شده با صدای ملچ و ملوچ خوردن انگشت یه نی نی بیدار بشی؟ تا حالا شده برای شادی یه نی نی، چهار دست و پا توی خونه بچرخی و بع بع کنی؟! تا حالا شده گوشه گوشه ی خونه قایم بشی تا یه نی نی با پیدا کردنت بزنه زیر خنده؟ تا حالا شده وسط نماز خوندن مهرت غیب بشه و بعدش خیس شده پیداش کنی؟ تا حالا شده مهره های یه تسبیح پاره شده رو به بند بکشی و باز اونو روی گردن یا تو دستای یه نی نی ببینی؟ تا حالا شده چند تا تیکه ظرف رو در چند مرحله بشوری تا به صدا کردن مکرر یه نی نی جواب بدی؟ تا حالا  شده شب تا صبح بالا سر یه نی نی بیدار بمونی و فقط به سلامتیش فکر کنی؟ تا حالا شده میز و کمد و آینه و... روزی چندبار دستمال بکشی ...
20 اسفند 1390

دوســــــــــتتـــــــــ دارم

سلام به حس زیبای  دوستـــــــ داشتن و دوستـــــــ داشته شدن  که همیشه با خودش لبخند و آرامش و لطافت خاصی داره. لطافتی که ذهن رو به سمت نرمی و نازکـــــــــــــی شکوفه های بهاری و صدای جوشش چشمه سارها و سبزی  دشتـــــــــــ های وسیع  می بره. دشت هایی به وسعت دریـــــــــــــــا!  دریایی آبی رنگ و براق و کمی مواج که اگه چشماتو ببندی میتونی صدای حرکت موج ها رو همراه با وزش بادی که صورتتو نوازش میده، بشنوی و آروم بشیــــــــــــــــــــ . دریایی که هر چه به آن نگاه می کنی انتهایی برایش نمی بینی جز عظمت آسمان را. آسمانی صاف و روشن که با آمدن شب و چشمک ستاره ها بیشتر خودن...
17 اسفند 1390

زندگی ساختن را ياد بگیریم نه زندگی کردن را

کاش بدونی که..... خیلی دلم میخواد همیشه در جستجوی دانش باشم، بيشتر بخونم و بفهمم و یاد بدم و در ايوان بشينم و منظره رو تحسين کنم بدون آنکه توجهی به نيازهام داشته باشم زمان بيشتری رو با تو و بابایی و دوستام بگذرونم غذای مورد علاقه مون را بخوریم و جاهايی رو که دوست داریم ببينیم زندگی فقط حفظ بقاء نيست، بلکه زنجيره ای ازلحظه های لذتبخش است عزیزکم دلم نمیخواد بهترين عطرم رو برا روز مبادا نگه دارم بلکه هر لحظه که دوست داشتم از اون استفاده کنم و.....     بياييد به خانواده و دوستان مان بگوييم که چقدر آنها را دوست داريم هر چيزی را ک...
6 اسفند 1390

حرفای من با من

نه ماه صبر می کنی، در همه چیز بهترینی، انس می گیری و منتظری که در آغوش بگیری و می گیری. آن وقت چه زیباست گریه های شبانه و خنده های غیرارادی کودکانه. انگار همه پاکی و معصومیت دنیا را در آغوش کشیده ای پس می خواهی باز هم بهترین باشی اما... اما مجبور می شوی ببینی ناله های دلخراش کودکت را، دیگر نمی بینی چشم های زیبا و توجه های دلچسبش را...در کمال ناباوری همه وجودت را در مقابل جسم بی جانش می بینی و دیگر نمی خواهی زنده بمانی. ثانیه ها کند می گذرد و تو دلت تنگ است برای این همه معصومیت و چه سریع می شکنی از آن همه مظلومیت . امان از این شکنندگی که به تو اجازه خوشحالی نمی دهد و زود مرور می کند تلخ ترین خاطرات روزهای تلخت را. تل...
24 بهمن 1390

تنهایی

    به راستی چقدر سخت است خندان نگه داشتن لب ها در زمان گریستن قلب ها و تظاهر به خوشحالی در اوج غمگینی و چه دشوار و طاقت فرساست گذراندن روزهای تکراری درحالی که تظاهرمی کنی همه چیز عالی ست اما چه شیرین است درخاموشی و تنهایی به حال خود گریستن و شعر خواندن و نجوا کردن و باز هم تنهایی .... ...
7 دی 1390

حسرت دیدار نگار...

عزیزدلم، کوثر جونم دو روز دیگه آقاجون راهی دیار عاشقان میشن و حسرتش برای ما میمونه. حسرت هم داره. هر وقت هر کی می خوا د بره درگیر هستم! هروقت هم که می خوام برم، گیر هستم. این سفر سفریه که در اون اوج لذت هس. امروز تمام آرزوها ی دلم را روانه حرم حبیب کردم. باشد اویی که از آشکار و نهان ما با خبر است خود همه را برآورده سازد. دیگر این چشم ها برا خودم نیست. دیگر اشک را نمی توان کنترل کرد. دیگر دل آرام نمی گیرد. دیگر طاقت دوری نگار را ندارم. می خواهم با تمام وجود او را به آغوش بکشم، هرچند نیک می دانم لیاقتش را ندارم. امروز دلم را روانه کردم، هرچند جسم ناتوانم هنوز در این تبعیدگاه باقی مانده...
26 مهر 1390