الهي و ربي من لي غيرك....
به علی جونم فکر می کنم، به بهشتی شدنش، به این یک سال گذشته، دلم تنگ میشه، امروز لباسا و وسایلشو نگاه کردم....، دوسش دارم، خدایا شکرت، حس می کنم چیزی برای نوشتن ندارم، ذهنم خالیه، اما....، مطمئنم خدا خواسته که من الان در این لحظه اینجا باشم....، هرچند شوقی برای نوشتن ندارم....، پس، از یه جایی کپی می کنم، اینجا پیستش می کنم، میدونم تکراریه، اما...، در دل یک نفر هم که تاثیر بذاره برای من کافیه! شاید همون یک نفر دعایی کنه..... گفتم: چقدر احساس تنهايي ميكنم گفتی: فاني قريب من كه نزديكم! بقره-۱۸۶ گفتم: تو هميشه نزديكي؛ من دورم... كاش ميشد بهت نزديك بشم گفتي: و اذكر ربك في نفسك تضرعا و خ...