جیگر مادر و بابا

پیش بند آبی!

1391/8/15 14:12
نویسنده :
361 بازدید
اشتراک گذاری

از بچگی از ظرف شستن خوش مان نمی آمد.

بچگی که نه، نوجوانی! (هر چند که کم از ما کار نکشیدند)...نیشخند

و برعکس علاقه خاصی به نظم دادن و مرتب کردن خانه داشتیم.

دخترک مان بی شک به خودمان رفته و از چیدمان های متفاوت و منظم خوشش می آید.

ولی چند صباحی است کشفیده ایم به ظرف شستن هم بی علاقه نیست.

حداقل تنفر ندارد!

ما می شوییم و ایشان آب می کشند

نه فقط ظرف ها را بلکه

آستین لباس شان را، جلو پیش بندشان را و فرش آشپزخانه را! نگران

چقد برای شان جذاب است که

آب به سرعت از صافی عبور می کند، می توانند هی لیوان را پر و خالی از آب کنند

و ما را نیز آب بکشند و بخندند!

و در آخر پیش بند جزئی از لباس شان می شود و دوست دارند همچنان بر تن شان بماند و

به بازی های شان ادامه بدهند،

آستین را هم پایین نمی دهند!

 

 

و ما با تفکری خبیثانه روزی را تصور می کنیم

که دیگر با ظرف های کثیف مراوده ای نداشته باشیم نیشخند

و  حتی یادآوری این یادگار مامان جان مان هم ما را نیازارد که

ظرف ها دستت را می بوسد!

آی....خاطره ها.... خیال باطل

 

پی نوشت : امروز حالمان خوب است و هی پست جدید می گذاریم. می خواهیم وبلاگ را بترکانیم! آخر شاید مهمان بیاید و چند روزی نتوانیم آپ کنیم. مهمان ها هم فعلا محرمانه می مانند تا بعدا رو کنیم! بای بای

بعدا اضافه شد: ما هیچوقت از دخترک سه ساله مان کار نمی کشیم! چه برسد به این که خسته شان کنیم! این مدل ظرف شستن برای ایشان یعنی بازی و خنده و کمتر نق زدنشان! هرچند که بدمان نمی آید همکاری داشته باشیم؟!نیشخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (27)

مامان ماهان
15 آبان 91 15:02
عمـــــــــــرا.زهی خیال خبیثانه باطل.
حتما مهموناتون از دوستان وبی هستن که قراره بعدا رونمایی شوند.


نگووووووووووووووووو. کلی برای دلمان نقشه کشیدییییییییییییییییییییییییم

نچ وبی نیستن. ما با دوستان وبی رفت و آمدی نداریم
مامان تسنیم سادات
15 آبان 91 15:14
مامانی جون شما به نوشتن پستها ادامه دهید ما مرتب به شما سر میزنیم و لذت میبریم....



ارادت همچنان باقیست!
نه دیگه دارم میرم
مامان تسنیم سادات
15 آبان 91 15:16
وقتی هم که این فسقلی ها از یه چیزی خوششون بیاد مگه ول می کنن .....پیشبند رو میگم با ظرف شستن البته بیشتر آب بازی....


دقیقا همینه که شما میفرمایید
مامان تارا
15 آبان 91 16:11
خووووووووووووووووش بگذره با مهموناتون

عزیزم این مودم ما مرتب مشکل ایجاد میکنه برای همینه که کم پیدام .


ممنونم دوستممممممممممممممممممم
انشالله درست بشه
مرسی که اومدی
مامان پریسا
15 آبان 91 16:14
اینجا هم داشتم فکر میکردم یعنی اینقد از دوستم غافل بودم که این همه اپ رو ندیدم.
اخرش به خوبی ختم شد


مامان خبیس نشو . دلت میاد این دستا ظرف بشوره



آره دیگه اینم یه مدلشه

وای نهههههههههه. چرا این دستا ظرف بشورن؟! دستکش میدم بپوشه. بازم فکر خبیثانه
و مرسی که خطابم کردی خبیس!
آخه خبیس یعنی ظریف و خوش طبع
تبریک
15 آبان 91 16:33
چون علماء فن اوضاع آشفته شبکه همی بسامان کردندی،جمع کثیری چون ما را چهره همی منبسط گردید و عزم منقبض، که این روز نه آن چند بوَد که گذشت و فرصت دست اندازی به وبلاگ با پستهایی نو بدست رساد.لکن افسوس که خیالی بود بس باطل مگر از برای ساعات پس از چاشت و پسین، و جز این را برای ما چاره بجایی می‌نبرد،چراییش را گویند که علماء دانند و نه عامه.
و حال که ما را پس از روزها دوباره گذری فتاد بر این وبلاگ تا اندک ساعتی کسب فیض بنماییم و دگر بار عزم، جزم نموده و کمر همت به کار بیت بندیم، دیده‌هامان به نبشته‌هایی مزین به نام "پیش بند آبی" روشن گشت و رخسارمان مبسوط، که مدیر والامقام در این نثر سلیس، رسم قلم دیگرگون فرموده و حقیر را خیال همی افتاد که اینان را اجابتی در خور شأن بایستی، لذا تا بدین مقام و طبع وصف الفوق خودمان را چونان بی‌حال یافتیم که دیگه نفسم بالا نمیاد...
اووووووووووه چه سخت بود...خیلی عالی نوشتید و کار خیلی زیبایی بود.
آفرین






وااااااااااااااای عجب چیزی نوشتیییییییییییییییییید

خیلی عالیههههههههههههههههههه



واقعا آفریییییییییییییییییییییین

و ما نیز بسیار خرسند گشتیم از بسامان گردیدن اوضاع شبکه و دست انداری دیگر بار به وبلاگ ...آخر گمان میبردیم کدورتی پیش آمده ولی اکنون به لطف همان علما این گونه ایم
و در اینجا اعتراف می نماییم که رسم قلم تان بسیار دیگرگون تر است از نبشته های حقیرانه مان. پس اجازه رخصت میطلبیم از این شیوه!

واقعا نفس میخواد....!!!!

بازم آفرین. خیلی جالب بود
مامان زهرا
15 آبان 91 16:51
من اصلا دوست ندارم دخترم کار کنه
هر وقت هم که او اصرار می کنه من یک جورایی موضوع را عوض می کنم
دوست دارم تا زنده هستم نذارم دست به سیاه و سفید بزنه


واقعا؟
خب منم دوست ندارم از دخترم کار بکشم
خودش خیلی دوست داره با من همکار باشه
تا بگم بیا کمکم کن با سرعت میاد
مامان نیایش
15 آبان 91 18:06
عززززززززززززززززززززیزم قــــــــــــــــــبون اون کمک کردنت عزیز دلم ما شاا لله آخه شما چه قدر با هم تفاهم دارین دخملی های من دوستت دارم. کوثر جونی تو رو خدا دل مامانی رو نشکنیااااااااااااااااااااااا بزرگ تر بشی بگی خودت بشور بی زحمت من درس دارم دیگه!!!!!!!!!!!!!!!!!ایشالا همیشه خوش باشی و حال دلت خوب. حالا شانس من تو هی پست بذار هی من عقب بمونم!!!!!!!!!عالی بود


خدانکنه عزیزممممممممممممممم
نیایش منو ببوسشششششششششششش مامانیییییی
هر چقدر هم دخترم همکاری کنه وظیفه خودم که فراموشم نمیشه
ممنون از مهربونیات و حضور فعالت عزیزمممممممممم
مامان امیر علی
15 آبان 91 18:52
من عاشق مهمونم و درست کردن غذا با تزیینات برای مهمون دست خودم نیست دوست دارم اما متنفر از ظرف شستنهااااااا یادش به خیر هیچ وقت خانه مادر ظرف نشستم اما حالا خواهر جون


آفرین به مامانیه هنرمند و خانم تزئینات
وای نگو از این ظرف شستن.
همیشه ظرف چرک موجود است که حرص منو دربیاره!!!
تک خاله کووووثر جووووووووووني
15 آبان 91 23:28
من که خيلي ظرف شستن رو دوست دارم.... از گردگيري و اين کارا بيزارم..... دقيقا برعکس شما...

ميشه واسه اينکه مهمون هات کي هستن, حدس بزنيم؟!
جايزه هم بذار واسش


خب عزیزدلم برا همینه که وقتی میای خونمون اجازه میدم ظرفا رو با خیال راحت و تنهایی بشوری

حتما اولین حدس رو هم تو میخوای بزنی نه؟
مریم (مامان آرینا)
16 آبان 91 0:31
بابا مردم از خنده با این طرز نوشتن خیییلی جالب بود

چقدر جیگری خاله


خوشحالم که خندیدی
ممنون عزیزم
مریم مامان عسل
16 آبان 91 4:49
خوشم میاد بی امان پست میذاری!!!
آخی من از بچگی عاشخ مرتب کردن خونه بودم الانم هستم شدید!
ظرف شستن هم بدم نمیاد اما یکم از گرد گیری بدم میاد.
مامانی سواستفاده نکن دخترمون خسته میشه!


ممنون از لطفت عزیزم
منم عاشخ مرتب کردن و گردگیری هستم
دیگه مثه قبلنا از ظرف شستن بدم نمیاد
چون مجبورم بشورم. پس چه بهتر که با لبخند باشه
دخترمون اصلا خستگی به خودش راه نمیده
برای اون فقط جنبه بازی کردن داره!!!!
نسرین مامان سپهر و صدف
16 آبان 91 8:10
سپاس ایزد منان را که احوال نیک آفریده اش در این روز خوش و به سامان است.امید که روزگاران هماره به کامتان شیرین و خوش باشد ما را نیز از این شیرینی همچون گذشته بهره مند سازید.!!!!!!!!!


وای ممنونممممممممممم عزیزمممممممممم
چقد عالی نوشتین مامانی
نسرین مامان سپهر و صدف
16 آبان 91 8:14
با هر انشایی هنرمندین.آفرین قدر خودتونو بدونین.
اسپیکرالان روشنه و موسیقی رو با گوش جان می شنوم.اما نمی دونم چرا حس غریب دلتنگی رو دارم.
شاید به خاطر خودن مطلبتون بوده که منو برد به دنیای خونه ی پدری و از زیر کار در رفتناش.آخ که چقدر دوست دارم برگردم به اونموقع................


ممنونم از لطفتون مامانی
منم دارم گوش میکنم بهش
هنوز ازش سیر نشدم
آخییییییییییی....چه خوب بود از زیر کار در میرفتیم! مزه میداد
تبریک
16 آبان 91 8:44
سلام
صبح بخیر
ممنون از این تایید و پاسخ بسیار عالی...
راستی ضمن اینکه کل متن خیلی زیبا و جذاب هس،این تیکه "کشفیده ایم" و "تفکر خبیثانه..." یه جور خاصی فاز میدن


سلام
ظهر بخیر!
خواهش میکنم
من از شما ممنونم که به این زیبایی و عالی نوشتید
اینم برای فاز خاص اون اصطلاحات
آزاده
16 آبان 91 10:20
حالا هی بیا دل منو بسوزون خب من که دخمل ندارم واسه کی فکر خبیثانه بکنم؟
از این پسرا که برا من آبی گرم نمیشه ولی خدایی متین هم خیلی کمکم میکنه


انشالله دخمل دار هم میشی. دعا بکنم برات؟
ماشالله به متین جون. مردی شده دیگه!
تا بوده و هس مردا بچه ننه بودن و هستن
محبوبه مامان الینا
16 آبان 91 10:38
میگم ما نسل سوخته ایم ها...ای روزگار زمون ما بد میدونستن بزرگا ظرف بشورن دخترا نیگا کنن تو تمام مراسمات ما طفلیکیها بودیم و انبوه ظرفهای تلنبار شده و پس مانده های غذاهای رنگارنگ حالا که ما بزرگ شدیم دوره عوض شد حالا به دخترا کار نمیده و مامانا باید ظرف بشورناینم از شانس زیبای ماست(نسل سوخته ای هستیم در حد تیم ملی)


به این زودی واگذار کردی؟؟؟
روزگار و نسل ما دست خودمونه
من که دوست ندارم دخترم وقتی خواست بره خونه ی شوهر تازه ظرف شستن و نیمرو درست کردن رو یادش بدم
مامان امیرعلی
16 آبان 91 12:18
منم وحشتناک از ظرف شستن متنفرم.هم الان هم دوران تجرد.
یادش بخیر یه روز در میون باید ظرفا رو میشستیم .من و آبجیم



من دیگه باهاش کنار اومدم و متنفر نیستم!!!
عمه اریسا کوشمولو
16 آبان 91 13:08
افرین به کوثر جون که کمک میکنه به مامانش و افرین به مامان که میذاره دخملش اب بکشه کل خونرو


ممنونم عزیزممممممممممممم
عمه اریسا کوشمولو
16 آبان 91 13:18
_@@@________@@_____@@@@@@@
________@@___________@@__@@@______@@
________@@____________@@@__________@@
__________@@________________________@@
____@@@@@@______@@@@@___________@@
__@@@@@@@@@__@@@@@@@_________@@
__@@____________@@@@@@@@@_______@@
_@@____________@@@@@@@@@@_____@@
_@@____________@@@@@@@@@___@@@
_@@@___________@@@@@@@______@@
__@@@@__________@@@@@________@@
____@@@@@@_______________________@@
_________@@_________________________@@
________@@___________@@___________@@
________@@@________@@@@@@@@@@@
_________@@@_____@@@_@@@@@@@
__________@@@@@@@
___________@@@@@_@
____________________@
____________________@
_____________________@
______________________@
______________________@____@@@
______________@@@@__@__@_____@
_____________@_______@@@___@@
________________@@@____@__@@
_______________________@
______________________@


مرسییییییییییییییییییییییییییی
ستاره زندگی
16 آبان 91 17:49
آفرین به مامانی ودختر زرنگمون
از وقتی ازدواج میکنه تا آخر عمرش باید بشوره،من به ستاره میگم فقط نگاه کن تا بیشتر یاد بگیری
ولی بازم وقتی خونه نیستم روی صندلی
می ایسته ومی شوره


ممنون از لطفت و
یه عالمههههههههههههههه بوس برای مادر و دختر
تک خاله کووووثر جووووووووووني
16 آبان 91 23:27
بعععععععله ...... شما کلا راحت باش.... شستن ظرف ها رو ميگم.....
در ضمن تصميم گرفتم بهت اجازه بدم مياي خونموووون با خيال راحت و تنهاييي همه جا مرتب اينا کنييييي


از هر دو طرف خیالم راحتههههههههههه
خونه ما که تو ظرف میشوری و خونه خودتون هم معلوم
خونه خودمون که معلوم و خونه شما هم که همیشه مرتبه
آزاده
17 آبان 91 10:04
دستت درد نکنه خواهر. دعا رو بی خیال شو بزار همینارو بزرگ کنم
واسه عاقبت بخیریشون دعا کن عسیسم


خواهش میکنم عسیسممممممممم
انشالله سلامت و شاد و عاقبت بخیر بشن
مامان علي خوشتيپ
18 آبان 91 8:43
من عاشق ظرف شستنم...ولي شوهري دوست نداشت دستام خراب شه فريبا رو اورده ظرفامونو بشوره
يادمه دختر بوديم تو مهمونيا تا غذا ميخوردن ميگفتن دخترا بيان ظرفا رو بشورن...يه بار بابام و مرحوم عموم صداشون دراومد...ما رو بلند كردن از پاي ظرفا و گفتن خودمون ميشوريم شما بريد خوش باشين...
از اون روز ديگه هيچ دختري تو فاميل (تو مهمونيا)ظرف نشست...يا يه بار مصرف بود...يا پسرا ميشورن...يا...


به به ایول به بابایی
چه رسم جالبی پدر و عموتون جا انداختن
مردای ما که فقط بخورن و بخوابن!!!!
مامان علي خوشتيپ
18 آبان 91 8:45
ولي من اگه دختر داشتم همه كار يادش ميدادم...زبر و زرنگ بارش ميوردم...
الان علي رو هم همينجوري بار اوردم..تو كاراي خونه كمكم ميكنه
منتهي دارم يادش ميدم كه ظرف شستن و ...فقط ماله زنا نيست كه فردا زنش دعا كنه به جونم
مدل تربيتامونو بايد تغيير بديم..حرفم اينهنميدونم منظورمو گرفتين؟


آفرین مامانی
ماشالله به این گل پسر زرنگ و باهوش
چه مادر شوهر خوبی
گرفتم چی فرمودین مامانی
منم دوست دارم دخترم زرنگ بار بیاد!
مامی امیرحسین(فاطمه)
18 آبان 91 10:42
آخخخخخخخخخخخخخ گفتی!چقدررررراز ظرف کثیف بدم میاد.از شستنش بیشتر!و چقدر عاشقانه ماشین ظرفشوییمو دوست دارممممممممممم!همه برای هدیه زایمان طلا میخرن من ماشین ظرفشویی!ببین دیگه چقدر ضروری بوده!به نظرم کثیفی مثل یه هیولای سیاه از روی سینک پر از ظرف پا میگیره و همه جای خونه رو میگیره!
الهی قربون اون نیروی کمکی کوچولو برم که قول میده تا آخر کمک دست مامان جونش باشه


هم دردیم مامانی
ولی شما راهشو پیدا کردی
ما فعلا صبر میکنیم و میشوییم تا فرجی شود
مامان علي خوشتيپ
18 آبان 91 12:40
اينجا هم يه توضيح بدم...
فريبا ماشين ظرفشوييمونه...كلا اجسام خونه چون يه جورايي هووم ميشن اسم دارن
آخه هميشه فروشنده ها وقتي ميخوان از يه وسيله تعريف بدن ميگن همه كاري ميكنه ديگه لازم نيست زن بگيرين


خیلیییییییییییییییییی با حالی مامانییییییییییی