جیگر مادر و بابا

تا حالا شده....

1390/12/20 9:52
نویسنده :
550 بازدید
اشتراک گذاری

تا حالا شده با صدای ملچ و ملوچ خوردن انگشت یه نی نی بیدار بشی؟

تا حالا شده برای شادی یه نی نی، چهار دست و پا توی خونه بچرخی و بع بع کنی؟!

تا حالا شده گوشه گوشه ی خونه قایم بشی تا یه نی نی با پیدا کردنت بزنه زیر خنده؟

تا حالا شده وسط نماز خوندن مهرت غیب بشه و بعدش خیس شده پیداش کنی؟

تا حالا شده مهره های یه تسبیح پاره شده رو به بند بکشی و باز اونو روی گردن یا تو دستای یه نی نی ببینی؟

تا حالا شده چند تا تیکه ظرف رو در چند مرحله بشوری تا به صدا کردن مکرر یه نی نی جواب بدی؟

تا حالا  شده شب تا صبح بالا سر یه نی نی بیدار بمونی و فقط به سلامتیش فکر کنی؟

تا حالا شده میز و کمد و آینه و... روزی چندبار دستمال بکشی تا جای انگشتای نی نی رو پاک کنی؟

تا حالا شده برنامه خواب، استراحت و غذاتو با یه نی نی تنظیم کنی؟

تا حالا شده با وجود یه نی نی خونه ات بیشتر از یکی دو ساعت مرتب بمونه؟

تا حالا شده حین آپ کردن، یهو کامپیوترت خاموش بشه اونم بواسطه انگشتای کوچولوی یه نی نی؟

 

اگه بیشتر اینا برای تو اتفاق افتاده، مطمئن باش که خدا یه حس زیبا و بی مثالی رو در تو قرار داده به اسم مهر مادری و تو برای نی نیت فرشته ای هستی که هیچ کس نمیتونه جاشو پر کنه. پس همین طور با عشق و علاقه به زندگی شیرینت ادامه بده... 

niniweblog.com

پی نوشت 1: دیروز یه کتاب بسیار جالب خریدم به اسم "عسل درمانی"برای اطلاعات بیشتر اینجا رو کلیک کن.

پی نوشت 2: وقتی شیراز زندگی می کردیم این روزا از بوی بهار نارنج مست می شدیم و با شادی می گفتیم بوی عید میاد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

زهره مامان نیایش
20 اسفند 90 9:35
خیلی جالب و زیبا بود ممنون خیلی خوشحالم به خاطر این که برای من هم تا حالا همه ی اینا شده ... و خوشحالم به خاطر تجربه ی حس زیبای مادری و خدا رو شکر میکنم ان شا الله خدا به هر کسی که آرزوی مادر شدن داره فرصت تجربه ی این احساس های قشنگ رو بده الهی آمین


ممنونم که خوندی مامانیه مهربون
برات آرزوی شادی و موفقیت دارم عزیزم
مامان امیر علی
20 اسفند 90 10:07
وای نگو خیلی حس قشنگیه خیلی عزیزم .بهشت زیر پای شما هست مطمئن باش دوستم .بوس


ممنونم از اینکه اومدی عزیزم
چقد این روزا مامانا کمتر میان سر میزنن
ولی چقد خوب که شما همچنان هستی
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
20 اسفند 90 12:41
نمیدونستم شیراز هم بودین.


یه زمانی شیراز زندگی میکردیم عزیزم
مامان زهره
20 اسفند 90 14:36
خیلی جالب بود. اونم یه نی نی ببخشین یه خردسال به اسم کوثر جون!
تاج سر که موقع نماز زیر چادرم قائم می شه و هزار بار مجبور می شم چادرم را بکشم ، درست تلفظ کنم و... سر خیرمون می خواهیم نماز بخونیم.


مرسی که خوندی عزیزم
امان از دست این بچه ها
کوثر بیشتر دوست داره بیاد رو پشتم وقتی میرم سجده.
پایین هم نمیاد ووروجک!!
مامان زهره
20 اسفند 90 14:42
اونم نی نی قشنگی مثل کوثر جون.تاج سر هم عاشق نماز خوندنه . هنوز هم که هنوزه موقع نماز زیر چادرم قائم می شم و مجبورم با سختی سر خیرم نماز بخونم.


وای نگو که کوثر گاهی اصلا اجازه نمیده نماز بخونم
همش میگه بیا بازی کنیم!
مامی امیرحسین
20 اسفند 90 15:27
وای عزیزم خیلی خوب نوشتی...من که هنورز نی نی در این مرحله ندارم ولی فکر کنم خیلی لذت بخش باشه.اونم یه نی نی به شیرینی کوثر عزیز دلم.قربونش برمببخش که کمتر میام تو پست بعدیم توضیح میدم که سرم چقدر شلوغ شده.فقط روزی نیمساعت میام وب


ممنونم از لطفت عزیزم
انشالله امیر حسین خوشگل ما هم بزرگ میشه و همه این کارا رو میکنه
حتما میام پیشت گلم.
محيا كوچولو
21 اسفند 90 12:16
اينا كه چيزي نيست خاله، توانايي ما ني ني ها رو در زير و رو كردن زمين و آسمون دست كم نگيريد


ما فقط به قسمت کوچیکی از اون اشاره کردیم عزیزم
مامان تارا و باربد
22 اسفند 90 11:03
خیلی شیرین نوشتی دوست عزیز
احساس مادرانه رو تو دنیا نمیشه با هیچی عوض کرد و هیچ لذتی بالاتر از شیرینکاریهای کودکانه نیست


ممنونم از لطف شما عزیزم
دوقلوهای ناز مارو ببوس
مامان محمد صدرا
23 اسفند 90 14:41
میشه این متنت رو بذارم توی وبم با معرفی وبلاگت البته !

اجازه میدین !؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


آره عزیزم

قابل شما رو نداره (البته با ذکر منبع)