حرفای من با من
نه ماه صبر می کنی، در همه چیز بهترینی، انس می گیری و منتظری که در آغوش بگیری و می گیری. آن وقت چه زیباست گریه های شبانه و خنده های غیرارادی کودکانه. انگار همه پاکی و معصومیت دنیا را در آغوش کشیده ای پس می خواهی باز هم بهترین باشی اما...
اما مجبور می شوی ببینی ناله های دلخراش کودکت را، دیگر نمی بینی چشم های زیبا و توجه های دلچسبش را...در کمال ناباوری همه وجودت را در مقابل جسم بی جانش می بینی و دیگر نمی خواهی زنده بمانی.
ثانیه ها کند می گذرد و تو دلت تنگ است برای این همه معصومیت و چه سریع می شکنی از آن همه مظلومیت. امان از این شکنندگی که به تو اجازه خوشحالی نمی دهد و زود مرور می کند تلخ ترین خاطرات روزهای تلخت را. تلاش می کنی فراموش کنی، بهتر می شوی اما هنوز هم شکننده ای. طاقتت کم است در مقابل تلنگری کوچک...
اما باز هم تلاش می کنی برای زیبا دیدن و مثبت نگریستن دنیایی که به چشم بر هم زدنی تو را به اندازه چند سال دور کرد از آن همه آرامش و جوانی و خنده های بی دلیل و ... باید زندگی کنی و الگو باشی تا در بهترین حالت به دیدار پروردگارت بروی. پس تمرین کن و یقین بدار که همه چیز مثبت است...
با تلاش جسمی به سوی هدفت گام بردار و با تلاش ذهنی هدفت رو به خودت نزدیک تر کن. تکرار کن تکرار کن هر آنچه مثبت و زیباست تا ذهنت کمتر منفی ها را به یادت بیاورد. زیبا فکر کن چون چرخه فکر و احساس و رفتار همیشه با توست.
پی نوشت: سپاسگذارم از همه دوستانی که همیشه با حرفای خوبشون منو دلداری میدن. مامان نیایش، مامان امیر علی، مامان نازنین نرگس، شبنم جونم، مامان زهره، مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق، آزاده جونم و ....