جیگر مادر و بابا

چهارپایه

1391/6/6 9:42
نویسنده :
433 بازدید
اشتراک گذاری

niniweblog.comهوراااااااااااااااااااااااااا

 دختر منم کامپیوتر دار شد! niniweblog.com

هدیه ای از طرف عمو عماد. یه کیبورد سوخته! عینک

 

 

چقدر برای من زیبا و لذت بخش بود برق چشمانت و شوق دستانت برای گرفتن این کیبورد!

 یه کیبورد وایرلس! niniweblog.comآخه سیمشو جدا کردیم که مزاحم بازی کردنت نباشه.

همون لحظه ی اول، کیبورد به دست، رو کردی به من و گفتی:

مادر با من حرف نزنیا....من کار دارم.....هی صدام نکنیا..... میخوام به کارام برسم.

 و بعدش شروع کردی به تایپ یک انگشتیniniweblog.com

و مقایسه کیبورد خودت با کیبورد ما

و صدها حرف و سوال و خیالپردازی و جیک جیک دیگه niniweblog.com


niniweblog.com

 

و من به یاد این جملات دکتر بنیامین اسپاک افتادم:

"هیچ لزومی ندارد که شما کودکتان را به مدارس گران قیمت و عجیب غریب بفرستید و یا برای او اسباب بازی های گرانقیمت بخرید. niniweblog.com خصایل مثبت در کودک به شرط آن که عشق و غذای کافی دریافت کند، به شکل طبیعی شکل می گیرد و این ابدا عاقلانه نیست که برای ایجاد انگیزه ذهنی در کودک از هنگام تولد تا زمان مدرسه انواع و اقسام اسباب بازی ها را در اختیار او بگذارید تا به این وسیله کودک نابغه ای را پرورش دهید.

کودک سالم وقتی در معرض تجربه های مختلف قرار می گیرد اعتماد به نفس و انگیزه کافی برای یادگیری دارد و با اتکا به استعداد های درونی خود می تواند بر اوضاع مسلط شود."

 

ادامه اش در ادامه مطلب niniweblog.com

مدتیه که به لطف بازی کردنای تو، خیلی چیزا به دکور دائمی خونمون اضافه و تبدیل شده

و منم تا مهمونی نخواد بیاد زیاد باهاشون کاری ندارم. چشمک

از جمله این دوتا چهارپایه....

 

 

البته از نگاه من، این دو تا، چهارپایه هستن!

برا تو نمودی از پله بازیه...نیشخند

و شاید سکویی برای پرش به سمت مبل!!!!! niniweblog.com

 

 

و چه زیبا، میشه خونه ایی برای عروسکات. اونم از نوع دو طبقه! niniweblog.com

 

 

و خیلی ذوق کردم وقتی گفتی اینا نشستن تو اتوبوس! niniweblog.com

 

 

دقتت به همه ی صداها و اشیاء و حتی نگاه ها و رفتارها برا من خیلی جذابه

و همیشه ازش استقبال می کنمبغل

حتی اگه با تکراری مکرر همراه باشه.

شکلات خیالیت رو که برام کادو پیچ کرده بودی با لذت تمام خوردم و به دنبالش

هر سه باری که عروسکتو لای حوله ات پیچیده بودی به عنوان کادوی تولدم،

با تمام وجود پذیرفتم و

وقتی بپر بپر می کردی و بابایی بهت گفت: کوثر جون بشین، آدم زیرپاته! و تو

پاتو بلند کردی و با یه نگاه به زیرش جواب دادی:

نهههههه....زیر پام آدم نیس!!!! niniweblog.com

همون لحظه دلم می خواست بوسه بارونت کنم و

همیشه دلم می خواد صدای زمزمه های خیال پردازیت تو گوشم باشه. مثه الان!

 گوشیتو برداشتی و داری میگی:

niniweblog.com الو...الو....صداتون قطع میشه....

آهان....باشه باشه.....الان میام پایین.....خدافظ شما...بوس.....niniweblog.com

 عاشقتمniniweblog.com

niniweblog.com

 

و باز دکتر بنیامین اسپاک:

"برای بزرگ کردن کودکی که از نظر جسمی و روحی سالم باشد فقط یک راه وجود دارد. رابطه عاشقانه، پربار و احترام آمیز بین شما و فرزندتان"

 

پی نوشت 1: بالاخره افتخاری نصیبمون شد که از توانایی عمو عماد برای تغییراتی در اینجا استفاده کنیم. ممنونیم ازشون....این روزا کوثر جون خیلی شاده و شاید به خاطر حضور چند روزه ی عمو عماد پیش ما باشه. بازم ممنونیم ازشون....لبخند

پی نوشت 2: دکتر بنیامین اسپاک نویسنده ی کتاب تغذیه و نگهداری کودک هستند.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (34)

مامان زهره
6 شهریور 91 10:04
سلام من هم با نظرت موافقم .
حالا خوبه كوثر جوني از پايه استفاده مي كنه محمد سپهر كلي متكا زير پاش مي ذاره و بعد روي مبل مي پره و ادامه ماجراها راستي دست عمو عماد هم درد نكنه.


سلام عزیزم. مرسی از لطفت
ای تاج سر شیطون
ببوسششششششششششششش
مامان نیایش
6 شهریور 91 11:19
سلام عزیزم
قربون کوثر نازم که اینقدر خلاقه آفرین
منم می خوام سوار این اتوبوست بشم خیلی باحاله
پس کی می یای شیرین عسل که من بخورمت نیایشم یه کم باهات بازی کنه دلش واشه بچه ام


سلام عزیزم
ممنون از لطف و نگاهت مامانی
دعا کن شاید آقا امام رضا ما رو هم طلبید و
کوثرو آوردیم که دل نیایش جونم باز بشه
خاله باران
6 شهریور 91 11:54
قبربونشششششششششششششششششش برم...
عزیزم. کامپیوتر داره


مرسی خاله بارانیییییییییییییی
خاله باران
6 شهریور 91 11:55
وای عمو عماد دیگه نمی یام وب دخترتون بگم قلبها را بردارید.دستتون درد نکنه.جوجه منو خشحال کردید...


خاله باران
6 شهریور 91 11:56
مادر شما فکر می کنید کوثر این حرف را از کجا زده؟ هی منوصدا نکنیا.من بیام بعضی ها را دعوا کنم که جوجه منو دعوا می کنند.


به من معرفیش کن تا بیام دعواش کنم. کی جرات کرده دخمل منو دعوا کنه؟؟؟؟
خاله بارانی حالا شاید اون بنده خدا یکی دوبار بیشتر نگفته و جوجه خاله یاد گرفته
خاله باران
6 شهریور 91 11:59
چهار پایه سورنا اینجا چکار می کنه.ببینه خودش را می کشه ها
دلم برای یاسی تنگ شد...
نمییییییییییییییییییییییاد.ایش



فک نکنم بچه ای از اینا نداشته باشه
آره منم دلم هواشو کرده. اتفاقا امروزم تو وبش بودم
خاله باران
6 شهریور 91 12:00
وای این جوجه به من رفته.از هیجانهای خطرناک خوشش میاد...امیر حسین سمیرا هم همینطوره...تازه تو این هیجانه خطرناک آب هم باشه.


پس منم به تو رفتم
خاله باران
6 شهریور 91 12:02
خب راست می گه بابایی.کجاش بوده؟الهی من قربون اون سادگیت برم...


آره دیگه با همین دلیل محکم خودش همچنان به بپر بپر ادامه میده
خاله باران
6 شهریور 91 12:03
مثل بابایی با گوشی...
قربونت برم.تو همون مامان باش.


خوب فهمیدیااااااااااا
خاله باران
6 شهریور 91 12:05
تازه ستونهای خونه کوثرم را متعادل کردید.دیگه می یام می گم .بذارید.


فدای توووووووووووووو
خاله باران
6 شهریور 91 12:06
ولی پله برقی را دوست ندارم.لینکها هی میرند بالا و می چرخند.میام می گم اهنگ وبش را عوض کنید.قلبها را ولی بذارید...


آخیییییییی عزیزم
حالا یه مدت اینجوری باشه بعد یه جور دیگه اش میکنیم
خاله باران
6 شهریور 91 12:09
سلام مادری.
منم شما ها را دوست دارم...
منم برای تو و کوثر جونی و همسری همین ها را می خوام....ممنون از ابراز لطفت


سلام عزیزم
مرسی از لطف و مهربونیت
خاله باران
6 شهریور 91 12:59
کوثر جونیم.بیا بببببببببببببببببببببببببببلللللللللم. وای من عاشق این آیکن یاهو هستم....


عزیزمممممممممممممم
خاله باران
6 شهریور 91 13:27
سلام دوستم...
خواهش می کنم...
اینا بنویس هی نرند الماس بخرند...ذوق این خریدشون را هم بکنند...


سلام عزیزم
الماس میخرن برای بچه؟؟؟؟کییییییییییییی؟؟؟؟؟؟
آهااااااااااااان
الان گرفتم چی شد و فهمیدم الماس چیه!!!!!!!
چشم حتما مینویسمش

دخمـــــــلی (✿◠‿◠)
6 شهریور 91 19:29
ای جانم...چه کیف میکنم عقایدت رو میخونم...
دقیق به چیزایی فک میکنید که برا منم کلی مهمن....لزومی نداره بچه تمام اسباب بازیای دنیا رو داشته باشه عشق یه کاردستی با چندتا چوب بستنی اوج لبخند کودکمونو میتونه شکل بده.....
از حضورتون ممنونیم مامان جون


مرسی از لطفت عزیزم
چه خوب که هم عقیده ایم...چه قشنگ نوشتی
منم از حضور شما ممنونم
عمه ی اریسا کوشمولو
6 شهریور 91 20:14
عزیزدلم کامپیوتر بامزت مبااااااااارک
خودش بزرگ شه واسش بهترین و بامزه ترین خاطراتش میشه
خاله جون قلفونت بره


ممنون از محبت و حضور و نگاهت
تــــــــــــــک خـــــــــــــــاله کــوثر جــونـــی
6 شهریور 91 20:19
واقعا من در عظمت کادو به این با ارزشی موندم!


آخـــــــــــی! موش موشی خاله. نه به تبلت بازی کردنش، نه به پله بازی و کیبورد سوخته و ... !

آدم نمیدونه دلش به حال این بچه بسوزه یا نسوزه... آخه تبلت کجا و این کجا؟!

توی اون یکی پست گفتیم: خوشبحال بچه های امروزی... و الان به ناچار باید بگیم : آخــــــــــــــی! الهــــــــــی! کیبورد سوخته...

تکلیف ما رو روشن کن، خاله!...


در اینجا ارزش کادو و یا اسباب بازی اصلا مطرح نیست
مهم شادی و نشاط و بازی کردن بچه هاست
شما هم زیاد فکر نکن. وقتی نی نی دارش دی متوجه میشی
عمویی مصطفی
6 شهریور 91 20:23
ما هم یه مــــوس سوخته داریم ها (نصفه قیمت)!
میخوایید؟!

نیتمون خیره.
چون می دونیم دل دخترتون شاد میشه،گفتیم!




بامزه بود. مرسی
آرام
6 شهریور 91 21:36
مبارکت باشه کوثرجون. واقعا عشق وغذای کافی


مرسی مامانی
خاله باران
6 شهریور 91 23:05
پچ پچ


مامانی
6 شهریور 91 23:56
چه جالب چه خلاقیتی دارن بچه ها

اتوبوسه خیلی باحال بود

قربون دخمل نازت


ممنون از لطف و نگاهت
بابای دوقلوها
7 شهریور 91 7:49
به به
خانوم مهندس،
کیبورد جدید مبارک
خو راس میگه دیگه، مزاحم نشید لطفاً، خانوم مهندس کلی کار ریخته سرش

چه خوش گفت دکتر اسپاک، دیگه اسباب بازی خریدن تعطیل

بابا سکوی پرتاب
بابا اتوبوس
بابا خونه دو طبقه


الووو، الووووووو، کوثر جوون صدات نمیاد


ممنون از لطف و حضورتون
مرسی که با دقت دیدین و خوندین
دوقلوها رو ببوسید.
متین مامی ایلیا
7 شهریور 91 13:01
مباااااااااااااااااااارکه کوثر جونی
چه ابتکار جالبی ایلیا خیلی کامپیوتر دوست داره و وقتی خوابه من میشینم پای نت، منم باید یه کیبورد واسش بگیرم شاید رضایت داد
خیلی بانمک جواب آقای پدر و داد کلی خندیدم واقعا ماشالا به هوشت خاله جووووووووووووووونی


مرسی مامانییییییییییییی
ممنون از لطف و حضور و نگاهت
عمو عماد
7 شهریور 91 13:09
خواهش می کنم، قابل کوثرجونو نداره.
یه نیمچه دستی به این وبلاگ کشیدیم با هم ولی دعا کنید همه این 8 تا سایتی که باهم دارم انجام میدم رو تحویل بدم و وقتم خالی بشه،

اونوقت هم کوثر خانم خوشحال می شن هم باقی دوستای وبلاگیشون.(چون یکی از سایت ها وبلاگیه)


بازم ممنون عمو عماد...
انشالله که همه ی پروژه ها به خوبی به اتمام برسه
منتظر اون وبلاگ جدید هم هستیم
تــــــــــــــک خـــــــــــــــاله کــوثر جــونـــی
8 شهریور 91 0:37
" در اینجا ارزش کادو و یا اسباب بازی اصلا مطرح نیست
مهم شادی و نشاط و بازی کردن بچه هاست! "

این جمله خودت رو یادت باشه...
واسه 23 مهر که خواستیم واسه موش موشک تــــــــــک خـــــــــاله هدیه بیاریم، این اصل مهم رو ملاک قرار میدیم...


هر جور راحتی تک خاله کوثر جونییییییییییییییییییی
مامان امیر علی
8 شهریور 91 18:34
ماشاله کوثر جونم خانم بوس
ممنون از تجربیاتت و نوشته های قشنگت اینا هم برای خودشون عقیده ای بودددددددد قابل تامل


مرسی از لطف و حضورت مامانیییییییییییی
ستاره زندگی
10 شهریور 91 15:32
ممنون مامانی که به ما سرزدیدید
ستاره زیاد ایراد وبسایت ش میگرفت


خواهش میکنم عزیزممممممم
الهییییی به این زودی وابسته شد و رفت؟؟؟!!!
ستاره زندگی
10 شهریور 91 15:35
دست عمو عماد درد نکنه
اتوبوسش را برم،مسافراش چقدرهم مرتب نشستند


مرسی عزیزمممممممم
آره این نظمش تو همه چیز منو کشته
ستاره زندگی
10 شهریور 91 15:39
من هم زیاد از این شکلات ها خوردم،خیلی خوشمزه هست
راست میگه دخترمون:زیرپاهش زمین دیگه
الو..الو.. کوثر جون،خاله راست میگه


ممنون از حضور زیبا و نظرات خوشگلت. مرسی که با دقت خوندی عزیزمممممممم
ستاره جونو ببوس
یاس
11 شهریور 91 16:17
کوثر خاله...نفس خاله...عشق خاله چطوره؟؟؟؟
قربون دلت برم.کامپیوتر جدید مبارک عزیز دلم.از همه کامپیوتر هایه دنیا قشنگتره جیگر طلاااااا.
میبوسمتون


مرسی عزیزممممممممممممم
ما خوبیمممممممم

ممنون از حضورت
مریم مامان عسل
16 شهریور 91 1:43
عزیز دلم دوستت دارم کوثر جونم
ماشالله که انقدر باهوشی عزیزم.
دنبال کردن و خوندن پستهاتو خیلی برام هیجان انگیزه.


ممنون از لطفت دوست مهربونم
مامان محمد صادق(زهرا)
19 شهریور 91 9:30
من که دیگه گرفتارم!!!

چند وقته دنبال یه لپ تاپ خوب می گردم واسه محمد صادقم که ارضا شه بچم!!! ولی پیدا نمی کنم!!!

شاید بالاخره عمو فردوس و بگیرم واسش!

نمی دونی چه حریص لپ تاپه که....


الهییییییییییییی
خب حتما حریصانه میری سراغ لپ تاپ که اونم حریص شده
مامان زهرا دختر دوست داشتنی
30 شهریور 91 15:49
خلاقیت کوثر جون به مادر مهرنونش رفته

شاد باشی و به همین دنیای شادت ادامه بده


ممنون از لطف و دعای خوشگلتون
یاسمین مامان سورنا
2 مهر 91 18:17
ایول کوثر جونی چهارپایه ات رو عشقه مث سورنا شدی خاله جون؟دکور میسازی برای مادر جونی؟البته من مال سورنا رو برگردوندم سر جاش این چند روزه هم ندیدم سراغش بره شاید یادش رفته و باز یادش بیات بره بیاردش
خیلی بامزه بود نوشته هات عزیزم دوست داشتم
ممنون


من فدای تو مامانی
بچه گاهی زود فراموش میکنن
گاهی هم اصلا حواسشون پرت نمیشه و نمیشه چیزی رو ازشون قایم کرد
سورنای نازمو ببوس