کرم آفتابگردون!
سرای محله: ماه مبارک تموم شد و باز بیرون رفتن من و تو شروع شد. با هم رفتیم سرای محله و از برنامه های تابستانی پرسیدیم (تابستون تموم شد که! )و شاید تو رو بذاریم خانه اسباب بازی. راستی هر وقت از این پارک محله ای رد می شیم دلت می خواد بری زیر این آلاچیق که به اصطلاح نمازخانه میخوانندش:
بخور بخور: آره دیگه ماه مبارک تموم شد و بخور بخور شروع شد! ولی نه، اشتباه نکنید منظورم اون چیزی نیس که الان به ذهنتون رسیده و با ترشح سرتونین تو مغزتون دارین بهش لبخند می زنین ..منظورم اینه که بازم موقع چیز میز خوردن دخترک باید بشینم کنارش و نگاش کنم و غذا بذارم دهنش و یه چیزی هم خودم حتما بخورم آخه همش میگه تو هم بیا پیشم. بیا بخور. آخیییییییی یه زمانی می تونستم بگم روزه ام و فرار کنم...
پس لرزه: نگران نشید لطفا. چون اتفاقی نیوفتاده هرچند که میگن ما پایتخت نشین ها خیلی لوسیم! (محض دل خنکی باران جون). این پس لرزه اشاره داره به اینکه وقتی ماجرای زلزله رو برای دخترم تعریف کردم با چشم های گرد شده ازم پرسید: بعدش تو زلزله رو کشتی؟ الهیییییییییی دخترک نازک دلم فک کرده بازم سوسک اومده که بکشیمش و همچنین اسم این مارمولک بی دفاع (سمت چپ عکس) رو گذاشته زلزله:
خبرنگار: فک کنم این یکی از عناوین احتمالی شغل آینده ی دخترم باشه آخه هنوز بابایی از راه نرسیده تمام اتفاقات طول روز رو با دقت و هیجان خاصی براش تعریف می کنه!
خونه تکونی: یه بار قبل از ماه مبارک + شستن پرده ها....یه بار در ماه مبارک + شستن همه ی فرش ها و پتو ها.....و این بار بعد از ماه مبارک + شستن همه ی اسباب بازی های قابل شستشو در سینک ظرفشویی یا ماشین لباسشویی. دخترم چه خوب همکاری کرد و البته یه دل سیر آب بازی. نازیییییییی بعدش حسابی خسته شده بود!
و اما کرم آفتابگردون: بابایی داره به دستاش کرم مرطوب کننده میزنه و دخملم بعد از ده ها سوال و جواب به بابایی اینو یادآوری می کنه: منم خودم کرم دارم، کرم آفتابگردون! هر وقت با مادر میریم پارک میزنه به صورتم!
پی نوشت 1: فرهنگسراها و یا سرای محله ها، مکان امن و جالب و قابل اطمینانی برای بچه های 3 تا 7 سال هستن و مطمئنا نی نی ها خیلی دوستش خواهند داشت.
پی نوشت 2: دیشب در کتاب "تغذیه و نگهداری کودک" (نوشته: بنیامین اسپاک) داشتم می خوندم که: دنیا آنقدر برای بچه ها غریب و پیچیده است که دائما از درون نگران هستند. حتی وقتی چیزی را کشف می کنند و یا به موفقیتی می رسند که ظاهر خوشایندی دارد. پس همواره مواظب رفتار و گفتار خود باشید....(قضیه زلزله رو نباید برای دخترم تعریف می کردم. اونم با هیجان! )
پی نوشت 3: تو این یک ساعتی که مشغول نوشتن این پست هستم دخترک یکی از کشوهای کمد رو کاملا وسط اتاق خالی کرده و الانم ایستاده روی صندلی پشت سر من و داره برام شعر میخونه.
عاشقتم