جیگر مادر و بابا

کرم آفتابگردون!

1391/6/1 19:39
نویسنده :
385 بازدید
اشتراک گذاری

سرای محله: ماه مبارک تموم شد و باز بیرون رفتن من و تو شروع شد.niniweblog.com با هم رفتیم سرای محله و از برنامه های تابستانی پرسیدیم (تابستون تموم شد که! ابرو)و شاید تو رو بذاریم خانه اسباب بازی. niniweblog.comراستی هر وقت از این پارک محله ای رد می شیم دلت می خواد بری زیر این آلاچیق که به اصطلاح نمازخانه میخوانندش:قهر

 

 

 

 niniweblog.com

 

بخور بخور: آره دیگه ماه مبارک تموم شد و بخور بخور شروع شد! niniweblog.com ولی نه، اشتباه نکنید منظورم اون چیزی نیس که الان به ذهنتون رسیده و با ترشح سرتونین تو مغزتون دارین بهش لبخند می زنین مژه..منظورم اینه که بازم موقع چیز میز خوردن دخترک باید بشینم کنارش و نگاش کنم و غذا بذارم دهنش و یه چیزی هم خودم حتما بخورم آخه همش میگه تو هم بیا پیشم. بیا بخور. آخیییییییی یه زمانی می تونستم بگم روزه ام و فرار کنم...niniweblog.com

 

 niniweblog.com

 

پس لرزه: نگران نشید لطفا. niniweblog.comچون اتفاقی نیوفتاده هرچند که میگن ما پایتخت نشین ها خیلی لوسیم!منتظر (محض دل خنکی باران جون). این پس لرزه اشاره داره به اینکه وقتی ماجرای زلزله رو برای دخترم تعریف کردم با چشم های گرد شده ازم پرسید: بعدش تو زلزله رو کشتی؟ niniweblog.com الهیییییییییی دخترک نازک دلم فک کرده بازم سوسک اومده که بکشیمشniniweblog.com  و همچنین اسم این مارمولک بی دفاع (سمت چپ عکس) رو گذاشته زلزله:متفکر

 

 

 niniweblog.com

 

خبرنگار: فک کنم این یکی از عناوین احتمالی شغل آینده ی دخترم باشه آخه هنوز بابایی از راه نرسیده تمام اتفاقات طول روز رو با دقت و هیجان خاصی براش تعریف می کنه! niniweblog.com


 niniweblog.com

 

خونه تکونی: یه بار قبل از ماه مبارک + شستن پرده ها..از خود راضی..یه بار در ماه مبارک + شستن همه ی فرش ها و پتو ها..از خود راضی...و این بار بعد از ماه مبارک + شستن همه ی اسباب بازی های قابل شستشو در سینک ظرفشویی یا ماشین لباسشویی. دخترم چه خوب همکاری کرد و البته یه دل سیر آب بازی.بغل نازیییییییی بعدش حسابی خسته شده بود!ماچ

 

 

 niniweblog.com

 

و اما کرم آفتابگردون: بابایی داره به دستاش کرم مرطوب کننده میزنه و دخملم بعد از ده ها سوال و جواب به بابایی اینو یادآوری می کنه: منم خودم کرم دارم، کرم آفتابگردون! خنده هر وقت با مادر میریم پارک میزنه به صورتم! niniweblog.com

 

niniweblog.com

 

پی نوشت 1: فرهنگسراها و یا سرای محله ها، مکان امن و جالب و قابل اطمینانی برای بچه های 3 تا 7 سال هستن و مطمئنا نی نی ها خیلی دوستش خواهند داشت.

پی نوشت 2: دیشب در کتاب "تغذیه و نگهداری کودک" (نوشته: بنیامین اسپاک) داشتم می خوندم که: دنیا آنقدر برای بچه ها غریب و پیچیده است که دائما از درون نگران هستند. حتی وقتی چیزی را کشف می کنند و یا به موفقیتی می رسند که ظاهر خوشایندی دارد. پس همواره مواظب رفتار و گفتار خود باشید....(قضیه زلزله رو نباید برای دخترم تعریف می کردم. اونم با هیجان! ناراحت)

پی نوشت 3: تو این یک ساعتی که مشغول نوشتن این پست هستم دخترک یکی از کشوهای کمد رو کاملا وسط اتاق خالی کرده نگران و الانم ایستاده روی صندلی پشت سر من و داره برام شعر میخونه.قلب

عاشقتمniniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (47)

ستاره زندگی
1 شهریور 91 21:54
ستاره هم همیشه میگه:من تنهایی غذا نمیخورم.
اصلا هم نمیخوره
مامانی من هیچ وقت خبر بد را از هرنوع برای ستاره تعریف نمیکنم.


از دست این وروجکاااااااااا. پس ماه رمضون چیکار میکردی؟؟؟
آفرین به تو
ستاره زندگی
1 شهریور 91 21:57
مامانی دخترها در هر شرایطی طرفدار بابا و خبرنگار باباشون هستن
وای از دست حرف زدن این دختر نازنازی،برای کرم آفتابگردان کلی خندیدیم


شاید دخمل من استثناء باشه! آخه همیشه هم طرفدار باباییش نیس
مرسی از لطف و حضورت و خوشحالم از شادیت
مامان پریسا
1 شهریور 91 22:52
سلام
فکر کنم برای این پست به موقع رسیدم.
پس بزن اون دست قشنگه رو




سلام عزیزم
آره
خیلی خیلی خوش اومدین. به افتخارششششششششش
مامان پریسا
1 شهریور 91 22:53
بله دیگه خوش به حال مامان هایی که دخمل دارن

کم کم باید باز نشسته بشی تا کوثر جون کاراتو انجام بده !!


فعلا که کار درست میکنه تا اینکه بخواد کاری از دوشم برداره
هنوز خیلی راه داریم تا بازنشستگی
مامان پریسا
1 شهریور 91 22:54
من هم هر وقت فرصت پیش بیاد پریسا رو به این جور جاها میبرم.


آفرین مامانی
یاس
2 شهریور 91 2:44
سلام مامان گلی.خوبی؟
میگم چقدر وقت داری که تند و تند میای و مینویسی؟
یکم چشمت کنم تا تو هم عین من سرت شلوغ بشه و وقت نکنی سرتو بخارونی
شوخی بود.ناراحت نشی.
خیلی پست جالب و باحالی بود.چرا خبرم نکردی که آپ کردی عزیز دلم؟
من چرا فرهنگسرا یا سرایه محله نشنیدم
به نظرت من خیلی بوقم
دوستتون دارم


سلام سلام مامانیه پرکار. خداقوت
مرسی که میای پیشمون
زیاد هم بیکار نیستم. به مقوله ی علاقه توجه بفرمایید شما
برا پست قبلی خبرت کرده بودم که
وای نفرمایید مامانی اختیار دارین. حتما شنیدین ولی دقت نکردین. بوس
محيا كوچولو
2 شهریور 91 3:29
اي جونم از اين همه شيرينكاري!
كوثر جونم دلم برات تنگ شده بود گلم
منم اومدم از سفر


واااااااای سفر بخیر عزیزمممممم
مرسی از حضورت
میایم پیشتون. دلمون حسابی تنگ شده
مامانی
2 شهریور 91 8:04
الهی چه شیرین زبونه این کوثرجون

منم عروسکامو هر از گاهیییییییی اینطوری میشورم




مرسی عزیزم
به به چه مامانیه با سلیقه ایییییییییییی
محمد
2 شهریور 91 8:31
شادباشیدوسلامت


ممنوم. مرسی از حضورتون
عمو عماد
2 شهریور 91 10:04
منم اینجا کرم آفتابگردون خریدم واسه خودم.
مارمولک بیچاره...



کوثر میگه: عموعماد بیاد باهاش بازی کنم.
مامان امیرحسین ومحیا
2 شهریور 91 10:35
الهی خاله قربون اون سوال وجوابات بره گلم.راستی خسته نباشی کمک مامانی کردی عزیزم


وای خدانکنه مامانی
آره حسابی کمک کرد. توفیق اجباری شد که محتویات کشو رو ببینم چون حسابی زیرو رو شد!
........
2 شهریور 91 10:55
.......... ای ول برام باز شد و می تونم از کوثر جونم خبر داشته باشم..........
خیلی قشنگ بود مخصوصا خبرنگاریش
فداااااااااااااااااااش شمممممممممم


مرسی از حضورتون
خاله باران
2 شهریور 91 11:30
سلام.
وهمین کشف ها براشون خیلی مهمه...چرا تو کار بدی کردی.نه به جاش به این فکر کن وقتی بار دومی بفهمه دیگه هیچ ترسی درونش نمیاد...


سلام نازگل
مرسی از دلداریییییییییییییییییییت
به افتخارششششششش. بالاخره ما رو هم تحویل گرفتی
باران
2 شهریور 91 11:33
وا خب راست می گم...پایتخت نشینهای لوس و دوست داشتنی


از دست تو!!!
سمانه مامان پارسا جون
2 شهریور 91 14:10
سلام گلم خوبی؟
طاعات قبول ...
عید شما مبارک ...
چه عکسهای قشنگی
پی نوشت 2 خیلی جالب بود


سلام عزیزم. خوبیم ممنون
طاعات شما هم قبول الله و عیدتونم مبارررررررررررک
مرسی از لطف و حضورت
عمویی مصطفی
3 شهریور 91 0:07
بشوور بشوور! که داری خوب می شوووری!!!


واقعا که. یه موقع خسته نشید عمو مصطفی
تــــــــــــــک خـــــــــــــــاله کــــــــــوثر جـــــــــونـــی
3 شهریور 91 0:16
این سرای محله کجاست؟!!!

اوووو...عروسک ها رو ... مثه همیشه با نظم و ترتیب، یکجا نشستن

مارمولکه زلزله... ای ول حقشه

ایشالا یه روز هم برسه که توی این سینک زیبا، کوثر خاله وایسته و با همین ذوق و شوق ظرف چرک ها رو بشوره... (همون کاری که مامانش از انجام دادنش بدش میاد!)

کلا کوثر خانوم به جستجو و کنجکاوی علاقه خیلی خاصی دارن... که کشو هم یکی از همون مورد هاست!

آقا، بیخیال ! سخت نگیر! بچه های این دوره زمونه از هیچی نمی ترسن، زلزله که چیزی نیست!

پس یادم باشه اومدم خونتون جلو کوثر جون هر حرفی رو نزنم... چون تا شب خبرش می رسه به باباییش!

و در آخر
عاشق این سبک پست گذاشتنتم، تـــــــــک خـواهـــــر خــــوب خــــودم!

اینم یه کوچولو واسه کوثر (موش موشک خاله)، تا یه وقت حس حسادتش گل نکنه!


عزیزم سرای محله روبروی فروشگاه شهروند خودمونه!!!

تا سه روز عروسکا اونجا بودن و هیچ احد و ناسی اجازه ی دست زدن بهشون رو نداشت

بیچاره مارمولکه....

نازیییییی دخترم. حتما در آینده کمکم خواهد کرد(آره خب از ظرف شستن زیاد خوشم نمیاد ولی قرار نبود آبرومونو ببری )

این حس کنجکاویش که منو کشته . به همین دلیل خیلی کارا رو یواشکی انجام میدم

نه، معلوم بود که ترسیده چون منم ترسیده بودم

آره دیگه باید خیلی مواظب حرکات و رفتارت باشی چون سریع ضبط و در یه موقعیت حساس پخش میشه

و در آخر
عـــــــــــــاشق خودت و گیر دادنا و کل کل کردنتممممممممممممم
مامان صبا
3 شهریور 91 14:16
سلام خوشگل تر و تمیز خاله ....الهی لبت همیشه خندون باشه گلم


سلام مهربون مامانی. ممنون از حضورت
مامان نیایش
3 شهریور 91 15:25
سلام عزیزم خوبی کوثر جونم هم که خوبه معلومه
مثل همیشه شما دو تا وروجک خیلی با هم تفاهم داریداااااا مثل همین بخور بخورت یا خبر نگاری یا عشق شست و شو و آب بازی و خونه تکونی فدات شم خوشگله عکست هم قشنگ شده همین که گوشه ی وبلاگته
منظورش از کرم آفتاب گردون کرم ضد آفتابه نه؟خیلی بامزه بود به هر حال قربون شیرین زبونی هاش خدا همیشه نگه دارش باشه
جالب بود پی نوشت 2 آره باید خیلی مراقب باشیم بچه ها خیلی حساسن و همه چی رو هم می فهمن
خوبه که از این فرهنگ سراها و سرای محله ها دور و برت هست ما که فعلا چیزی دم دست نداریم برای سرگرمی جز همین پارک رفتنکوثر جونو ببوس که داره شعر میخونه


سلام عزیزممممممممم. مرسی از حضور گرم و دوست داشتنی و با دقتت
من به فدای اون نیایش خوشگلم که با کوثرجونم تفاهم داره.
مرسی از لطفت. تا الان فقط شما به تغییر اون عکس اشاره کردید
آره منظور همان کرم ضدآفتابه!
الهیییییییییی. فرهنگسرا تقریبا دوره اما تازگیا یه سرای محله نزدیکمون احداث شده
بازم مرسی از محبتت
مامانی
3 شهریور 91 15:49
سلام عزیزدلم خوبی خانومی؟
بروزم عکسای سیسمونی پسلی رو گذاشتم منتظرتم



سلام مامانی. مرسی
وااااااااااااای چه عالیییییییییییییییییییی. میام حتما
ستاره زندگی
3 شهریور 91 15:53
ستاره معنی روزه واینکه خدا گفته واگر روزه نرویم گناه میکنیم و..میدونه و قانع میشد.
تازه خودش هم روزه میرفت البته تا هر وقت خواب بود


آفرین به این دخمل ناناز و باهوششششششش
قربون روزه داری توی خوابش بشممممممممممممممم.
سودابه
3 شهریور 91 17:02
سلام .مادر و بچه هر دو خوبین الحمدلله؟ راستی خانمی مجله ایینترنتی دخت اران رو پیوند کردم تو وبم داستانهای شماره 28 حلالم کن 29اش رشته عزیز جون 29 بذر سوخته 33 افسانه تلخ افسانه رو من نوشتم دوست داشتی بخون و همونجا نظر بدین لطفاوره.


سلام عزیزم. خوبیم خداروشکر
ایول بابا. آفرییییییییییییییین
حتما میام میخونم.
باران
3 شهریور 91 22:04
من کسی تحویلم نگیره تحویلش نمی گیرم...
کوثر تحویلم گرفت..منم باش دوستم.بقیه هم نه...


الهی من فدای قهر کردنت!
مهربونم خیلی سرم شلوغ بود
اول اومدم وبلاگ تو و جبران کردم.
مامان امیرحسین ومحیا
4 شهریور 91 0:30
شیرین زبون خاله


ممنووووووووووون
مامان امیرحسین ومحیا
4 شهریور 91 0:31

منم آپممممممممممممممممممممممممممممممم


چششششممممممممممممممم حتما میااااااااااااااااام
متین مامی ایلیا
4 شهریور 91 1:04
عاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشق اون مدل حرف زدنتم
یکم از کرم افتابگردونت به منم میدی خاله


مرسی از لطف و حضورت عزیزممممممممممممممممممم
مامان زهره
4 شهریور 91 9:52
سلام عزيز دلم كار خوبي كردي كه براي گل دختري برنامه ريزي كردي.


سلام دوست جونم
مرسی از محبتت
مامان زهره
4 شهریور 91 9:53
وقتي من براي محمد سپهر در مورد زلزله صحبت كردم گفت؟: دلم براي بچه ها كه بي مادر شدن سوخت


عزیزمممممممممممم چه پسر مهربونی
مامان زهره
4 شهریور 91 9:53
توي سايت آپارات اصلا نتونستم عضو بشم اون فيلم را هم اصلا نتونستم ببينم


میام پیشت مهربون مامانی
سودابه
4 شهریور 91 10:04
سلام ببخشید من نمی تونم اینکار رو بکنم چون اونجا کار میکم وانتشار داستانی که پولش دریافت شده مجاز نیست.اما مطالب این نشریه بسیار مفیده چون در پی دریافت حق و حقوق خانمهاست .اگر تمایل داشتید برای این شماره که 33 است می توانید وارد صفحه اول که شدید پائین صفحه روی عکس دست مردی که یک سبد گل دسته اشه کلیک کنید داستان باز می شه .دوم بالای صفحه روی شماره های پیشین کلیک کنید و با توجه به اسم داستانها که بهتون دادم در کنار صفحه یا روی عکسها کهاسم داستان هم روشه کلیککنید و مطالعه کنید .امیدوارم خوشتون بیاد .


مرسی از توضیحاتت عزیزم
چشم میام حتما
مامان علی
4 شهریور 91 10:13
عزیزم چه با مزه بود این پست مخصوصا " کرم آفتابگردون" من خودم تنهایی قربون این خبرنگار کوچولوت میرم عکسا هم خیلی قشنگ بود


مرسی از محبتت مامانی
خوشحالم از حضورتون
مامان باران
4 شهریور 91 10:19
واي عزيز دلم چقدر عكسات ناز شده خاله ، مثل هميشه خوشگل و خانوم ، آفرين به اين دختر خوب كه اسباب بازياشو ميشوره و آفرين به اين مامان مهربون كه انقدر اي مطالب رو قشنگ و زيبا مي نويسه


مرسی از لطفتون عزیزممممممممممممم
چشماتون زیبا و قشنگ میبینه
باران
4 شهریور 91 11:26
قهر نیستم.دلخورم.من که میام.ولی کم حرف میزنم.می شینم نگاه می کنم.
کوثر هم حرف نمی زنه.سوال هم کم می کنه.شما می خواهید خودتون حرف بزنید اون که حرف می زنه نمی تونید خسته می شید.ولی خودم خسته نمی شم. دوستش دارم.


عزیزمممممممممم الهیییییییییی
احساس کردم مثه کوثر جوجه شدی الان
مریم مامان عسل
4 شهریور 91 13:52
ههههههههههههه
جونم به کرم ضد آفتاب میگه کرم آفتاب گردووووون؟؟؟ عجب سوژه ای!
قربونش بشم که انقدر شیرین زبونه.
شستن عروسکاش کار خوبیه. حالا که تمیز شدن خوراک عسلن!
چون تا عروسکاشو برداره راست میبره تو دهنش. منم هر روز میشورمشون.
ببین شیطون بلا چجوری تاتیهاشو به صف کشیده.
راستی گفتی خبرنگار یاد خودم و خواهرم مهین افتادم که همیشه به آبجی کوچیکه ام، فرزانه میگفتیم py satellite!!!!!!
آخه هر کاری میکردیم یا هر چیزی که میگفتیم میرفت به مامانم گزارش میداد!
مامانمم قربون صدقه اش میرفت!
امان از دست این بچه ها



آره کرم آفتابگردون!
کوثر هم وقتی کوچیکتر بود هر روز عروسکاشو میشستیم. وای من قربونه اون عسل جون خوشگل خودمممممممم
الههههیییییییییی چی میکشیدین شما. درکتون میکنم
مامان زهره
4 شهریور 91 14:19
همه بچه ها در كودكي خبرنگارن مثل اونا سوال و جواب مي پرسن و جستجوگرو خلاقن خداكنه وقتي هم به سن انتخاب در رشته تحصيلي برسن با كنجكاوي بهترين گزينه را انتخاب كنن


آره اون تهش رو خیلی خوب اومدی
مامان امیر علی
4 شهریور 91 18:41
سلام بر مادر و دختر فعال کلی خندیدم و کلی یاد گرفتم خیلی جالب نوشتی عزیزم ایشاله که همیشه شاد و خرم باشیدددددددددددد بوس


سلام عزیزم
مرسی از حضورت. شما لطف داری. بوس بوس
مامان مانی
5 شهریور 91 10:03
سلام .................
دختر مامان رو از طرف من ببوسید .....


سلام عزیزم. مرسی از لطفتون
بابای دوقلوها
5 شهریور 91 12:09
واقعا هم مثل زلزله میموونه این مارموولک بدریخت

کرم آفتابگردون رو خووب اومدی ورووجک




عجب!
مثه اینکه همه طرفدار کوثر خانم هستند.
ترانه
5 شهریور 91 12:17
سلام
جالب بود .کاش نکات تربیتی رو که پیدا میکنید بیشتر توی وبلاگ ذکر کنید.آخه احتمال میدم برا خانواده ها خیلی مفید باشه و در کنار دیگر مطالب شیرین و زیبای این وبلاگ خیلی میتونه موثر باشه.
ممنون از بابت بیان همون نکات تربیتی زیبایی که اشاره کردید


سلام
به به به. خوش آمدین
رسیدن بخیر...
جای خالی نظرات خوندنی و متفاوتتون حس میشد!

مرسی از لطفتون. چشم حتما به این مورد که اشاره کردید توجه بیشتری میکنم.
شاد باشید و سلامت
ممنون از حضورتون
تــــــــــــــک خـــــــــــــــاله کــوثر جــونـــی
5 شهریور 91 22:06
اون شکلک که در رابطه با خبرنگاری هست ... دراه با میکروفن گزارش میگیره... خعـــــــــلی باحاله

تصویر کوچک گوشه وبلاگ کوثر جون رو من الان موفق به رویتش شدم
و
من فهمیدم کدوم عکسه، همونی که به صندلی ماشین آقا جون در راه رفتن به ویلا روز عید فطر تکیه زده
(خعـــــــلی باهوشم.مگه نه؟!)


عزیزمممممممممم
من به فدای اون نگاهت
که شکلک بامزه و عکس دخملمو دید
آره خیلی باهوشی
تــــــــــــــک خـــــــــــــــاله کــوثر جــونـــی
5 شهریور 91 22:16
"ماه مبارک تموم شد و باز بیرون رفتن من و تو شروع شد."

اصلاحیه:
ماه مبارک تموم شد و باز بیرون رفتن من و تو بدون تــــــــک خـــــــاله جـــــــــون شروع شد.

*شوخی!
فقط خواستم واسه یه لحظه صحنه رمانتیک شه



عزیزممممممممممم
ما که خیلی دوست داریم تو هم باهامون باشی
ترانه
6 شهریور 91 8:18
سلام...صبح بخیر
وای این پست پر مطلب هم خیلی عالی هس و خیلی خوب نگارش شده...حسابی خندیدیییییم..تمام موضوعاتش قشنگ و شیرین بودن...سرای محله،بخور بخور،پس لرزه، خبرنگار،خونه تکونی و کرم آفتابگردون وتصاویر زیباشون..و پی نوشتها همه عالی بودن



سلام
صبح شما هم بخیر... مرسی از حضورتون
و ممنون از نگاه دقیق و لطف سرشار
خداروشکر که همه جوره استفاده شو بردین و شاد شدین

عمویی مصطفی
6 شهریور 91 19:39
عکس گوشه وبلاگ، معلومه... فتوشاپه!


خب؟؟؟!!!!
تــــــــــــــک خـــــــــــــــاله کــوثر جــونـــی
8 شهریور 91 0:51
" ترشح سرتونین تو مغزتون! "

نزن این حرف ها رو
بابا...
ارشد...
دکتر...
یه جوری بنویس ما هم درک کنیم و بفهمیم خب!


عزیزمممممممممممم

وقتی کسی به غذا و غذاخوردن فکر میکنه خود به خود شاد میشه و این از ترشح سرتونین توی مغز ناشی میشه
و به همین دلیل کسانی که تند غذا میخورن دیگه متوجه آلارم معدشون نمیشن و مغزشون هم همچنان مشغول ترشح کردنه و تا جایی غذا میخورن که احساس خفگی کنن و اینجوری چاق میشن. (اینم اطلاعات مفتی)
مامان محمد صادق(زهرا)
19 شهریور 91 9:41
مارمولک زلزله ای رو خوب اومدی!!

کرم آفتابگردووووون؟؟؟!!!!!!!!!!!

پ.ن 3 ت من و مردهههههه1!!!
واسه منم زیاد پیش میاد که تا از پای نت پا میشم دیگه هیچ چی سر جاش نیس!!!!!


مرسی از نگاه و نظرات خوشگلت

امان از این ریخت و پاش ها
مامان محمد صادق(زهرا)
19 شهریور 91 9:41
عید فطر پسا پس مبارک


عزیزمممممممممم
مرسی دوستم
مامان زهرا دختر دوست داشتنی
30 شهریور 91 15:45
خسته نباشید با کلی مطلب جالب

دست کوثر جون هم با همه این شیرین کاری ها درد نکنه


سلامت باشید مهربون مامانی
ممنون از حضورتون
حسابی شرمنده کردین