جشن آمرزش
در تنگنای روزمرگی
از پشت جاده های تاریک گناه و وسوسه
به دستهای پر نیازمان آموختیم که تنها رو به آسمان بیکران کرامت و مهربانی تو دراز شوند.
پروردگارا!
زنگارهای سیاه دل را در جام طلایی رمضان شستشو داده
و در نابترین ثانیه های راز و نیاز با تو،
میهمان سفره های رنگینت بودیم و در تپش نبض تند زمان،
چه زود،
بدرقه کردیم روزهای روزه داریمان را
و حالا با روحی سرشار از معنویت و دل های لبریز از مهر تو،
با قدمهایی استوار به استقبال روز موعود می شتابیم؛
در شکوه و عظمت نماز عید غرق شده و با رمضان وداع می کنیم.
الهی! نگذار که روزهای بعد از این، عطر پاک رمضان را در یادها گم کند.
و پیشاپیش.....
در بخشی از روایت رسول خدا (ص) در بحارالانوار آمده است:
برگزیده هاى او (خداوند) از میان شب ها: شب هاى جمعه، شب نیمه شعبان، شب قدر، شب عید فطر و شب عید قربان است....
در این شب نورانی محتاج دعای همه ی خوبانیم.
یه کم کوثر جون در ادامه ی مطلب!
قد و بالات رو قربون
صورت ماه تو قربون
خنده ی نازتو قربون
ریخت و پاشات رو قربون
جیک جیک کردنات رو قربون
نق نق کردنات رو.....شرمنده، برای این موردت حاضر نیستم خودمو قربونی کنم!
این روزا همش می شینی رو دسته ی مبل و از کتابخونه،
منتخب مفاتیح الجنان رو برمی داری و می گی:
بسم الله الرحمن الرحیم.... قل هوالله احد.... الله الصمد... و بحمده ی .....الله اکبر!
و ادعا می کنی که داری برای بچه ات قرآن می خونی!
و حالا شما فکر می کنید بچه اش کیه؟
الان میگم. هولم نکنید...
اگه خوب به عکس زیر دقت کنید بچه اش رو می بینید:
وا....ندیدین؟ یه کم با دقت بیشتر نگاه کنین خب!
آهاااااااااااااان اینو یادم رفت بگم
بچه اش نامرئیه. فقط کفش هاش دیده میشه...
امان از دست تو وروجک که این کفش های سفالی رو گوشه گوشه ی خونه جابه جا می کنی و
اصطلاحا با بچه ات (صاحب این کفش ها) حرف می زنی...شعر می خونی براش...
بهش غذا می دی و گاهی هم دعواش می کنی!
خیلی بامزه بابایی رو صدا میزنی
طوری که اگه کسی متوجه نباشه، فک می کنه داری بع بعی رو صدا می کنی!
آخه یه کلمه ای میگی که نه باباییه و نه بع بعی...
اونشب که پارک بودیم...بابایی یه جای نسبتا تاریک ایستاده بود و
من تو رو تو تاب هل می دادم و با هم شعر می خوندیم
یهو بابایی شروع کرد به میو میو کردن و فکر می کرد تو گول می خوری
اما تو وسط شعر خوندنت خندیدی و گفتی مادر گوش کن، بابایی داره میگه میو میو
راستی تا حالا شده موقع تاب بازی آسمون رو نگاه کنید؟؟؟
اصلا تا حالا تاب سوار شدین؟
هی وای من! بیچاره کودک درونتون
ایندفعه که رفتین پارک همراه با نی نیتون تاب سوار شین و آسمون رو نگاه کنید.
باشه؟ یادتون نره ها
یه قاشق کشک گذاشتم دهنت و خوشت نیومد و فوری گفتی
مادر این خوشمزه نبود....دوست نداشتم....یه چیزی بده خوشمزه بشم!
اونروز بازم بهم گفتی آفرین دختر گلم
و من گفتم اگه من دختر گلت هستم پس تو کی هستی و
تو جواب دادی: من مادرم و تو دخترمی..تو کوثری و من مادرم...من دخترمو خیلی دوست دارم
و این شد که بوسه بارونت کردم
مسواک منو برداشته بودی که بزنی به دندونات
داشتم برات توضیح می دادم که هر کسی باید از مسواک خودش استفاده کنه و جواب تو:
نه...هر کسی باید از مسواک مادر استفاده کنه!
عاشقتم
زلزله نوشت: چند ساعت پیش یعنی ساعت 1 بامداد وقتی غرق در کتاب خوندن بودم زلزله اومد ولی فکر کردم خیالاتی شدم... اما وقتی بابایی این مساله رو تایید کرد و مرکز زلزله نگار ایران اعلام کرد که زلزله ای با قدرت 3/8 ریشتر به مرکزیت بومهن در شرق تهران رو ثبت کرده، یه کم ترسیدم . خسته نباشم