زیبایی و شادی
دخترک خسته است و خوابش میاد اما باید بشینه پای سیستم و
عکس تولد و دنیای بازی و ویلا ببینه
و نتیجه اش میشه این:
وقتی هم بیداره فقط میگه بیا بازی و یا
از پنجره بیرونو نگاه میکنه و میگه:
هوا خوبه؟ آفتابش گرم نیس؟تاب و سرسره خنکه؟ منو ببر پارک!
گاهی صبح و عصر میریم پارک ولی سیر نمیشه که
بازی مورد علاقه دخملم:
من لپمو باد می کنم و دخترک با دستای کوچولوش محکم میزنه توش تا بادش خالی بشه
من می گم وای.. آخ.. آخ و دخترک از ته دل می خنده و من یادم میره که چه ضربه ای به صورتم وارد شده!
لپای دخترم خودش باد شده هس چون همیشه صداش می کنم لپ گردویی تو لپت گردو گذاشتی؟
لطفا ادامه مطلب
راستی یه سوال:
چرا وقتی بابایی نماز می خونه سجده هاش اینقدر طولانیه؟؟؟
آهان یادم اومد آخه یه دخمل نانازی میری روی کمر بابایی می شینه و دیگه دلش نمی خواد بیاد پایین و بابایی هم عشق میکنه....
وقتایی که من اینجوری می شم:
بابایی داره یه کاری بهت یاد میده
اما تو مات و مبهوت نگاش می کنی و بعد رو می کنی به من و میگی
مادر بیا ببین این بابایی چی میگه؟!؟
رفتی دستشویی و در پایان کار اینجوری صدام می کنی:
عشق من؟ عشق من؟ بیا دیگه
مشغول کارای خونه ام و داری حرف می زنی و دوس داری تو چشمات نگام کنم
اما من چشمم به کارامه و تو عصبانی میشی و میگی؟
مادر گوش کن ببین من چی میگم!
داری خوشگل خوشگل حرف میزنی و من می خوام تو حرف زدن کمکت کنم اما
تو میگی: نه نه. حرف نزن. دارم تعریف میکنم. بذار توضیح بدم!
داری جلو آینه برای خودت شعر می خونی و دلبری می کنی و
من از تو آشپزخونه میگم: دوستت دارم
و تو با تعجب میای جلو من و میگی چرا؟ چرا گفتی دوستت دارم؟
صدات می کنم دختر گلم و تو ادامه میدی: ناز خوشگلم، تپل بلا، عزیز دلم
شعر خورشید خانم رو می خونی امابه جای کلمه ی خورشید خانم
اسم منو می گی و ذوق می کنی
قربونت برم که به بشقاب و قاشق میگی بوشپا و آشوت
به انبه میگی هَمبه
و اسم سوسمار و روزنامه یادت رفته بود و می گفتی : سیس موس و روس ماره
دلمو حسابی می سوزونی وقتی از کار اشتباهی که کردی پشیمون میشی و میگی
ببخشید. حواسم نبود. معذرت میخوام
و در آخر با یه بغضی میگی دوستت دارم و میای بغلم...
هنوزم به یاد داداشی هستی با اینکه ما ازش حرفی نمی زنیم تو خونه
و خیلی وقتا تو خیالت با داداشی حرف می زنی و باهاش بازی می کنی
و من هنوزم گاهی که دلتنگش می شم، کنترل سوزش چشم و ریزش اشکام سخت میشه...
"یا صبور و یا حلیم"
مجموعه 6 جلدی " تو هم می توانی"
که داستانهایی در مورد کیتی هس رو خیلی دوست داری و این مجموعه باعث شده که:
همیشه به همه سلام کنی حتی گل و درختا و پرنده ها
با اشتها همه چیز بخوری بخصوص فلفل دلمه و هویج و نخود فرنگی و لوبیا سبز و ...
هر شب دندوناتو مسواک بزنی تا باکتریا دندونات رو سیاه نکنن
لباس پوشیدن و درآوردن رو یاد بگیری و روی خرگوشی تست کنی و جیغ خوشحالی بکشی
همیشه اسباب بازی هاتو مرتب کنی که نکنه ناراحت بشن و برن
وقتی می خوای بری دستشویی مثه قطار هو هو چی چی کنی و بگی اینجا ایستگاه دستشوییه
همین دیشب با ذوق می خواستی خمیر دندون توت فرنگی جدیدت رو تست کنی
ولی ظاهرا خوشت نیومده بود.
چون تا خواستم تو مسواک زدن کمکت کنم گفتی: نه نه این خوشمزه نیس!
عاشقتم
پی نوشت: طلوع قمر نیمه شعبان واقعا زیباست...از دستش ندید و ما رو هم دعا کنید. ممنون. عید همگی پیشاپیش مبارک. اللهم عجل لولیک الفرج...