جیگر مادر و بابا

اینجا کجاست؟

1391/4/10 9:56
نویسنده :
599 بازدید
اشتراک گذاری

 

مادر جون تعریف تُن.....توضیح بده برای من.....

اینجا تُجاس؟

این نی نیه تیه؟؟؟

داره چیتار می تُنه؟

لباسش آبیه؟.....کی براش خریده؟؟؟......از تُجا خریده؟؟؟

دُل سر هم داره؟....تعریف تُن دیده؟

داره تُجا نیداه می تُنه؟؟؟

چرا اینجا وایساده؟؟.......برا چی وایساده؟؟.........میخواد چیتار تُنه؟

اون که سفیده چیه؟؟؟...پشتش چیه؟؟؟

مادر؟ مادر؟ مادددددددددددددر؟؟؟؟

الان توضیح میدم عزیز دلم ماچ

به زبون خودت استراحت نمیدی حداقل به فَک من رحم کن 

 

جواب ها به همراه عکس ها در ادامه ی مطلب چشمک

از دو روز قبلش اینقد جیک جیک کردی که بریم دنیای بازی.... بریم دنیای بازی

و من بیش از 20 بار توضیح دادم که بابایی امتحان داره.

بابایی هم باید باشه. اصلا بابایی باید اجازه بده! 

از صبح زود می گفتی بریم دنیای بازی تا وقتی که بابایی میومد خونه

تازه یه بار هم گفتی: بیا خودمون دو تا بریم و بابایی رو نبریم!!!!

و بالاخره رفتیم....


همین که سوار ماشین شدیم: دنیای بازی از این وره؟؟

ترافیک بود و وقتی ماشین می ایستاد: رسیدیم دنیای بازی؟؟.....اینجا دنیای بازیه؟؟....بریم....پیاده شیم!

 

بالاخره رسیدیم دنیای بازی و اولش مات و مبهوت و ذوق زده اطراف رو نگاه می کردی.

 

با هم یه چرخی زدیم و از ماشین رالی خوشت اومد. چه هیجان زده هم شده بودی!

 

بعدش گفتی بریم تاب تاب و 2 دور سوار شدی. همش هم با خودت شعر می خوندی.

 

و ما از تو پرسیدیم آکروجت دوست داری سوار شی و تو با علاقه گفتی آرهههههه

 

برعکس دفعه قبل که از استخر توپ بیرون نمیومدی ایندفعه فقط  5 دقیقه اونجا موندی.

اونم  به اصرار من و بابایی.

 

با همدیگه یعنی سه تایی سوار سفینه فضایی شدیم.

 

و تو باز رفتی سراغ ماشین رالی و جمعا 5 دور سوار شدی!!!!!!

 

والبته  3 دور دیگه آکروجت + 4 دور دیگه تاب تاب 

آخراش هوس کرده بودی ترن هوایی هم سوار بشی. اولش که از دیدنش هم می ترسیدی

 

و در آخر هم برای اولین بار مترو دیدی

 

بقیه ماجرا به روایت بابایی:

نشستی تو بغلش و با صدای بلند شروع می کنی به حرف زدن و سوال پرسیدن...

این آقاهه کیه؟؟؟.......چرا منو نِدا می تُنه؟؟؟؟

اون چرا موهاش اینجوریه؟؟؟.......چرا این کفشو پوشیده؟؟؟

چرا دستشو گرفته بالا؟؟؟.....اون چرا نشسته؟؟؟

چرا در اَطار باز میشه؟؟؟ .....چرا اَطار تند میره؟....من میترسم.....

در هر ایستگاه: بابایی در باز شد.... بریم

و بابایی توضیح میده که در ایستگاه آخر وقتی همه پیاده شدن، ما هم پیاده می شیم.

پس در هر ایستگاه: همتون پیاده شین....تا ما بریم 

 

عاشقتم 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (17)

مامان نیایش
10 تیر 91 11:24
عززززززززززززیزم چه گد بهت خوش گذشته ها حسابی حال کردی خوش به حالت جای نیایش خالیالهی همیشه خوش باشی بلبل زبون شیرین زبون مثل اینکه این چرا گفتن ها مخصوص همه بچه هاست فداش
با این جمله آخرت کلی حال کردم آخر استدلال بود


آره مامانیییییییی
جای نیایش خوشگلم خالی بود
یه استدلا لهایی میکنه که من و باباییش میمونیم چی جواب بدیم!!!
مامان تارا و باربد
10 تیر 91 11:25
ای دخمل شیطون خوش گذشه شیرین زبون
همیشه به گردش


مرسی عزیزممممممممممممممم
یاسمین مامان سورنا
10 تیر 91 15:47
آخی عزیزم همیشه خوش باشی عروسک خاله
خدا رو شکر پس کلی خوش گذشته عزیزم
ایشالا همیشه به گردش و شادی باشید



ممنون از لطفت مامانیییییییییییی
مامی امیرحسین
10 تیر 91 17:59
به نظرخودت بامزه تر از کوثر خدا موجودی تو این دنیا آفریده؟شیرین زبون تر خواستنی تر؟


واقعا! مرسی عزیزترینمممممممممم
امیر حسین نانازی رو ببوس
مامی امیرحسین
10 تیر 91 18:01
خیلی این دیالوگ های بانمک کوثر ومتد نگارششون رو دوست دارم...دست مامان باحوصلش دردنکنه کهماروهم از شیرین زبونی های کوثری بی نصیب نمیذاره


مرسی عزیزم. شما لطف داری
ممنون از حضورت
محيا كوچولو
10 تیر 91 18:19

سلام خاله جوني!
ممنون از اينكه به ياد من بوديد و تولد منو تبريك گفتين!
ايشالله هميشه سلامت و شاد باشيد
دوستتون دارم. محيا كوچولو
عكسهاي مسافرت و يه فيلم جديد هم براتون آماده كردم!




سلام سلام عزیزمممممممممممم
بازم تولدت مبارررررررررک
ممنون از لطفت خوشگل کوچولووووووووو
چشممممممم حتما میام
محيا كوچولو
10 تیر 91 18:19
به به بازم شيرين زبونيهاي كوثر عزيزمhttp://www.niniweblog.com/images/smilies/smile%20(8).gif


مرسیییییییییییییییی
ستاره زندگی
10 تیر 91 21:20
ستاره من هم زیاد سوال میکنه،منم حال میکنم با سوالاش.
وقتی میام سراغ لب تاپ سریع میگه میخوای بری داخل وب من
چی نوشتن؟دوست جدید دارم؟؟و...........


وای ببوس ستاره ی خوشگلموووووووووو
شیرین زبون و باهوشه ماشالله
فک کنم به مامانیش رفته باشه
ستاره زندگی
10 تیر 91 21:20
کوثر جون همیشه به گردش و شادی


ممنونم عزیزمممممممممم
مامان زهره
11 تیر 91 9:24
عزيز دلم گفتم تو هم بيا پارك كو گوش شنوا؟



عزیزدلم گفتم که بابایی ما رو اونوار نمیاره و امتحان داره.
کو چشم بینا؟
مامان یاشار
11 تیر 91 14:47
ای جان دلممممممممممم. چقدز شیرین زبونی خاله جون.


مرسی عزیزمممممممممم
مریم مامان عسل
11 تیر 91 20:34
ای وای من چرا این پست رو ندیم ظهر؟؟؟
فکر کنم نمره عینکم بالا رفته!!!!!
قربونت برم عزیزم. دنیای بازی خوش گذشت؟
عسلم تابحال دوبار بردم شهر بازی خیلی دوست داره.
عزیزم بلبل هم به اندازه ی تو چه چه نمیزنه خاله جون.
ماشالله
مامانی کوثر خیلی کنجکاو و زرنگه.
به مامان و باباش برده.


ممنون از حضورت عزیزممممممممم
بهش خوش گذشته بود که تا همین امروز بازم میگه بریم دنیای بازی!!!
ممنون از لطفت. عسلی منو ببوس
ياس
13 تیر 91 2:17
واي خاله ايي،بهت حسابي خوش گذشت نه؟
از اين به بعد بايد بهت بگم بلبل کوچولو
البته پارسا هم از کله سحر که پا ميشه تا شب،يکريز در خال جيک حيک کردنه و خدا نکنه يکهو و ناخواسته يه کلمه مورد دار از دهن آدم بياد بيرون،
ميبوسمت بلبل کوچولو
امان از دست اين وروجکها


ممنون از لطف و حضورت پارسا جونمو ببوس
مامانی وبلاگت رو حذف کردی؟؟؟؟؟؟!!!!!!!

عمو عماد
13 تیر 91 12:11
قابل توجه مامان و باباش، خوبی کم جمعیت بودن خانواده اینه که میشه رفت دنبای بازی، من و شماها که نرفتیم.

راستی لباسشو توی دنیای بازی دوست نداشتم


آره خب ما نرفتیم چون اون موقع ها این مدلی یعنی سرپوشیده نبود ولی شهربازی زیاد رفتیم. مثه شما

لباسش خیلی هم خوشگله!
تک خاله کوثر جونی
13 تیر 91 12:52
ای ول خاله دمت گرم... از این جمله ت کلی خوشم اومد: *همتون پیاده شین....تا ما بریم!*




خاله جون این روحیه ی کوثر جون هم به خودت رفته
مامان محمد صادق(زهرا)
25 تیر 91 18:36


همیشه به شادی دخملیییییییییییییییی!




مرســــــــــــــــــی مامانی
عمویی مصطفی
26 تیر 91 23:16
ای شیطون بلا!