جیگر مادر و بابا

داستانک با عکس

1391/1/22 17:00
نویسنده :
361 بازدید
اشتراک گذاری

یه عصر بهاری

روز که طولانی باشه. هوا عالی باشه و بابایی زود بیاد خونه،

نتیجه اش این میشه که میریم پارک و خرید و شام هم در رستوران ( نذاشتی یه عکس خوب تو رستوران ازت بگیرم).

 

واااای ببین دستامو از پنجره بردم بیرون

من حرص می خوردم که دستات کثیف نشه و تو ذوق می کردی که تونستی به لطف چهارپایه دستتو به سمت بیرون دراز کنی.

رفته بودم رو چهارپایه که شیشه ها رو تمیز کنم، تو هم با اصرار و اشاره بر این نکته مهم که "خطرناکه بیا پایین" منو آوردی پایین و خودت رفتی بالا!!!

 

زیارت قبور شهدا با طعم خورشت فسنجون

تو خونه می گفتی نه نه غذا نمی خوام (از شوق بیرون اومدن). همین که اومدیم بیرون قبول کردی که گرسنه ای و چه خوب شد که منم غذاتو با خودم آورده بودم.

 

خنده تو عشقه جیگر

چقد این روزا هوا عالیه برای قدم زدن و پیاده روی همراه با دخترک

و چقد زیباست دیدن گل هایی که عمرشون کوتاست اما در نهایت تازگی اند.

niniweblog.com

ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار

ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار

نکته روح‌فزا از دهن دوست بگو

نامه‌ خوش خبر از عالم اسرار بیار

تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام

شمه‌ای از نفحات نفس یار بیار

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (12)

مامان زینب
22 فروردین 91 22:29
منم عکس آخری رو خوشم اومد خیلیییی
و البته هوس فسنجووونننننن


مرسی خانمی
آخیییییییی
مریم مامان عسل
22 فروردین 91 23:09
سلام عزیزم. خیلی پست قشنگی بود! ماشالله به این کوثر خانوم شیرین زبون! مثل طوطی میمونه این بچه!
راستی توی پست قبل هم من نظر گذاشتم و اشتباه در تایپ آدرس بوده عزیزم!


سلام گل من
ممنون از لطفت
خواهش میکنم عزیزم
مریم مامان عسل
22 فروردین 91 23:10
راستی قالب وبلاگ شما هم که بهم ریخته! چرا اینجوری میشه؟ من که یکی از همون قالب های نی نی وبلاگو گذاشتم آخرش! چون قالب منم بلاگفا بود و مثل قالب شما اینجوری بهم ریخت!


آره تا به حال دوبار قالب رو عوض کردم
شما هم باید این مشکل رو به مدیریت تلگراف کنید.
محیا کوچولو
23 فروردین 91 11:09
چقدر بهاری بود
مامان نیایش
23 فروردین 91 11:15
همیشه به گردش و شادی باشید ما هم هر روز عصر تقریبا کارمون همینه پارک و بازی که عشقه نیایشه وقتی میبینم اینجوری ذوق میکنه دلم نمییاد بهش بگم خسته ام و هر روز باید بریم پارک الهی همیشه شاد باشیدعکس های دختر گلمون هم خیلی خوشگله


مرسی عزیزم
ما بیشتر صبح ها میریم پارک
کوثر هم تا آخرین ذره ی توانش باید بازی کنه
مامان امیر علی
23 فروردین 91 11:56
به به مادر و دختر چه گردشی .توی این هوا می چسبه .نوش جون فسنجون می خوری


مرسی مامانی
مامان علی
23 فروردین 91 14:54
چه عصر دل انگیزی مادر و دختر هم که عشقه طبیعت چه شود عکس کنار پنجره خیلی خیلی قشنگه


ممنونم عزیزم
چشمات قشنگ میبینه
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
23 فروردین 91 21:42
سلام.چه دخمل شیرینی.چه عکسای قشنگی.
پست جدید هم چشم خواهر جون.امشب.صبح میخواستم بذارم.ماهان بیدار شد.


سلام عزیزم. ممنون از لطفت
ما همچنان منتظریم عزیزم
مامی امیرحسین
24 فروردین 91 11:35
چه عکسای خوشکلی.خوش بحالتون.منم موندم در حسرت یه کالسکه سواری سه نفره.ولی همسری زودتر از 9 شب خونه نمیرسه.دیروز عصر اینقدر دلم هوای بیرون رفتن کرده بود که حد نداشت.


مرسی عزیزدلم
آخیییییییی. امیر حسین رو بغل کن و بزن بیرون!
مامان ماهان
27 فروردین 91 9:14
همیشه به گردش خانمی
تو این هوا واقعا میچسبه
به به فسنجون نوش جونت عزیزم


آره هوای اینروزا عالیه
مرسی خاله ی مهربون
مامان زهره
28 فروردین 91 9:20
بچه ها باید به بازی بخورن چیزکی.نگفتی قبور شهدای کجابود؟ بالای پارک جمشیدیه که نبود؟!


نه اونجا نیست
قبور شهدای نزدیک خونمونه. بلدی که
نیلوفر مامان آوا
3 اردیبهشت 91 18:43
ای صبا نکهتی از .... من این شعرو خیلی خوشم میاد
سلام عزیزم
سال نو مبارک
کوثر جونم ماشالله حسابی بزرگ و شیرین شده خدا حفظش کنه
از این اب و هوای مطبوع حسابی با دخملی لذت ببرین


سلام گلم. سال نو شما هم مبارک
ممنونم عزیزم