جیگر مادر و بابا

وای چه بارونیییی...

دیشب باز هم تهران غافلگير بارندگي شد! سازمان هواشناسی گفته تا روز دوشنبه بیش از 10 درجه، از دمای 34 درجه پایتخت کم می‌شه و ممکنه نزدیکای عید فطر به 20 درجه هم برسه.     باز باران بارید... خیس شد خاطره ها مرحبا بر دل ابری هوا هر کجا هستی باش آسمانت آبی و تمام دلت از غصه دنیا خالی... ...
5 شهريور 1390

فرقش شکسته بود اما دلش بیشتر....

الهی و ربی من لی غیرک   چه زود شبای نورانی و پربرکت تموم شد! چه زود..... تو این شبا دل تو هم شکست؟ چقد تونستی خدا رو در اعماق وجودت درک کنی؟ چقد از دلتنگیهات با خدا حرف زدی؟ چقد تونستی زباله های دلت رو بیرون بریزی؟ و پاک پاک بشی مثله  همه نی نی ها؟ با صداقت به همه اشتباهاتت اعتراف کردی؟ استغفر الله ربی و اتوب الیه.... تقدیر یکساله ات رو چجوری رقم زدی؟ از خدا خواستی سال آینده نجف اشرف باشی و اونجا "یا علی" بگی؟   از خدا دیگه چی خواستی .....؟؟؟ برام بنویس! گفتم : خدای من ، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر ا...
2 شهريور 1390

شب قدر آوای ایمان را در گوش جان مومنان به غیب، نجوا میکند..

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم بارالها! در پیشگاه تو ایستاده‌ام، و دست‌هایم را به سوى تو بلند كرده‌ام، آگاهم كه در بندگى‌ات كوتاهى نموده و در فرمانبرى‌ات سستى كرده‌ام، ولى … پروردگارم! آن گاه كه شنیدم گناهكاران را به درگاهت فرا مى‌خوانى، و آنان را به بخشش نیكو و ثواب وعده مى‌دهى، براى پیروى ندایت آمدم، و به مهربانى‌هاى مهربان‌ترین مهربانان پناه آوردم. چرا که من به سبب آنچه به سرم آمده بی تاب و توان شده و قلبم از تحمل آنچه در زندگیم رخ نموده لبریز از اندوه گشته و تو به رفع گرفتاری هایم و دفع آنچه در آن افتاده ام، توانایی. &n...
29 مرداد 1390

بازم اومدیم با عکسای مسافرتموووووووووووون

  دیبر (دلبر)... دیدر (جیگر) مادرجونم: عزیزممممممم اشنتم (قشنگم)       چند روزی نبودیم آخه سرما خورده بودم. تب، گلو درد و... مادر جون منو برد دکتر خانم دکتر شربت داد خوردم بهتر شدم اما... بعدش مادر جون مریض شد که به برکت این شب ها و مهربونی های بابایی الان خوب شده     بفرمایید اینم از عکسای مسافرتمووووووووون اول رفتیم شمال ویلای کلاردشت   خیلی جای خوشگلی بود جای همتون خالی   هوا عالی بود منم همش بیرون بازی می کردم     واااااااااای آب بازی...
29 مرداد 1390

دو هفته با مامان جون و آقا جون

سلام به همه دوستای خوب نی نی وبلاگی سلام به همه نی نی های خوشگل و دوست داشتنی   دلمون براتون تنگ شده بود ما چند روزی مهمون داشتیم. مهمونای خیلی عزیز مامان جون و آقا جون   به برکت وجودشون حالمون خیلی خوب بود جاتون خالی جاهای زیادی هم رفتیم   ما با هم مسافرت هم رفتییییییییییم بعدا میگم که کجاها رفتیم   پارک آبی آزادگان، جشنواره بزرگ شعبانیه       پارک لواسان خیــــــــــــلی خوش گذشت               اینم عکسای موزه طبیعت و حیات وحش...
25 مرداد 1390

یه مرخصی کوتاه....

سلام به همه نی نیا و دوست جونا من و مادر جون چند روزی نمیایم اینجا امیدواریم همتون شاد و سلامت باشید ...
1 مرداد 1390

ایناااااااا مااااااااااااااااه.....پخ!

غروب که میشه میگم: ماه ماه ماه؟؟؟ مادرجون میگه: برو جلو پنجره ببین ماه اومده؟ با خوشحالی و هیجان میدوم سمت پنجره و با دیدن ماه ذوق میکنم، میگم: ایناااااا مااااااااااه... مثلا میخوام ماه رو بترسونم، میگم: پخ (pekh).   تا موقع خواب، بارها و بارها میرم جلو پنجره و شادی میکنم. وقتی هم روز باشه و ماه رو نبینم، میگم: ماه شب میاااااد .   ...
22 تير 1390

نی نی علی

   دیروز صبح با مادر جون رفتیم خونه این نی نیه خوشگل     اسمش علی آقاست و هنوز دو ماهش تموم نشده. وای قربونش برم دلم براش تنگ شد.     ببینید چقد نازه.... بقیه عکسای علی جون بامزه رو حتما در ادامه مطلب ببینید . بعد از مهمونی هم با خاله جون اینا رفتیم فروشگاه شهروند. منو ببینید     زود زود الان برید سراغ بقیه عکسای علی جون معصوم و خوشمزه برید به ادامه مطلب               ...
21 تير 1390