جیگر مادر و بابا

4 تا دندون نیش...

سلام نی نیا سلام دوست جونا من اومدددددددددددددمممممممممممممم     آ خه بالاخره دندونام افتخار دادن بیرون بیان خیلی اذیت شدم. لثه هام ورم کرده بودن. سه روز تب داشتم. تا چند روز هم فقط  مایعات میخوردم. اما الان دو روزه که میتونم یواش یواش غذا بخورم. وای که چقد مادر جونمو حرص دادم و جیغ جیغ کردم. اصلا اعصاب نداشتماااا. حتی حوصله بابایی هم نداشتم. ...
19 تير 1390

فرشته ی کوچولوی من ....

    الهی من قربون معصومیت و صبوریت برم عزیزدلم دختر نازمون تو چند روز گذشته چندبار به شدت زمین خورد و خیلی اذیت شد، تازه یه کم خوب شده بود که دیشب بازم زمین خورد و بعدشم تب کرد... با این وجود بازم با اون لبای زخمی و ورم کرده برام شعر می خونه و شیرین زبونی می کنه دوست دارم فرشته کوچولوی من ...
11 تير 1390

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد...

  بخوان به نام رهايي! بخوان به نام بلوغ! بخوان به نام صاعقه در التهاب شب! بخوان به نام ساقه اميد در پهندشت يأس! بخوان به نام خالق خورشيد! و عشق را به اسم اعظم معشوق، از پس يلداي بي تنفس ديجور، نور باران كن بخوان به نام نامي توحيد ...   عید سعید مبعث مبارک باد ...
8 تير 1390

بدو بدو عکسای آتلیه ....

نظر یادتون نره . مرسی . راستی عکسا ادامه داره ها .حتما برید به ادامه مطلب               بقیه عکسا در ادامه مطلب بدو بدو برو ببینش                 دختر نازمون، جیگر مادر و بابا، عزیز دلمون، کوثر جون تو آتلیه خیلی دختر خوبی بود میخندید و خیلی خوب همکاری می کرد دوسِت داریم گل خوشگل     ...
1 تير 1390

الاکلنگ...

من، عسل، عمه جون و مادر جون رفته بودیم پارک الاکلنگ بازی اینم عکساش   اولش خودم تنهایی نشسته بودم   عمه جون اومد عسل جون رو گذاشت پیش من   ببینید عسل جون چه ناز شده   آخراش دیگه از عمه جون خواستم عسل جونو برداره تا بیام پایین   ...
31 خرداد 1390

علی عاشقترین معشوق دنیاست

در میـــان کعـبه جـان ، پـرتـو حق جلــوه گر شــد   فاطمه بنت اســد هم ، صــاحب زیبـا پسر شــد   کعبه آن شب ، غـرق در نـور دل افـروز خـدا بـود   آسمان کعبه گویی ، مظــهر صــدها  گهـــر شــد   عطــر جـانبخش بهشـ تی در فضــای کعبه پیچید   تا کـه میـــلاد س ــعید مـرتضی فخــر بشــر شــد   مـژده میـــلاد مـولا ، می کنــــد از غم رهـــــــایم   زین بشارت کام امّت ، مملو از شهد و شکر شـد ...
26 خرداد 1390

سرویس کولر

سلام نی نیا اومدم یه قصه براتون بگم   هوا گرم شده بود بابایی با جعبه ابزارش رفت بالا پشت بوم   چند دقیقه بعد من و مادر جون هم رفتیم بالا. آخ جوووون آزادی   مادر جون یه بیسکویت داد دستم تا کمتر شیطنت کنم و به هر چیزی نتونم دست بزنم     اما من کار خودمو میکردم     تا بالاخره بابایی کار داد دستم   ازم خواست که آب بریزم رو پوشال کولر     چه شیلنگ آب جالبی!     وای که چقد آب بازی کیف داد!     ن...
23 خرداد 1390

ایستادنت

از 13 ماهگی شروع کردی به تلاش برای ایستادن دستتو به هر چیزی می گرفتی تا بتونی از زمین بلند شی     به این تلاش بی وقفه ت ادامه دادی تا اینکه اوایل 15 ماهگی خودت تونستی بدون کمک از زمین بلند شی و چند قدم راه بری   ...
18 خرداد 1390