سرویس کولر
سلام نی نیا اومدم یه قصه براتون بگم
هوا گرم شده بود
بابایی با جعبه ابزارش رفت بالا پشت بوم
چند دقیقه بعد من و مادر جون هم رفتیم بالا.
آخ جوووون آزادی
مادر جون یه بیسکویت داد دستم
تا کمتر شیطنت کنم و به هر چیزی نتونم دست بزنم
اما من کار خودمو میکردم
تا بالاخره بابایی کار داد دستم
ازم خواست که آب بریزم رو پوشال کولر
چه شیلنگ آب جالبی!
وای که چقد آب بازی کیف داد!
نکته: این سومین سالی بود که میرفتم اون بالا!
سال اول تو دل مادر جون بودم
سال دوم هشت ماهه بودم، تو بغل مادر جون
امسال هم که با پای خودم رفتم اون بالا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی