جیگر مادر و بابا

فرقش شکسته بود اما دلش بیشتر....

1390/6/2 18:59
نویسنده :
287 بازدید
اشتراک گذاری

الهی و ربی من لی غیرک

 

چه زود شبای نورانی و پربرکت تموم شد!

چه زود.....

تو این شبا دل تو هم شکست؟

چقد تونستی خدا رو در اعماق وجودت درک کنی؟

چقد از دلتنگیهات با خدا حرف زدی؟

چقد تونستی زباله های دلت رو بیرون بریزی؟

و پاک پاک بشی مثله  همه نی نی ها؟

با صداقت به همه اشتباهاتت اعتراف کردی؟

استغفر الله ربی و اتوب الیه....

تقدیر یکساله ات رو چجوری رقم زدی؟

از خدا خواستی سال آینده نجف اشرف باشی و اونجا "یا علی" بگی؟

 از خدا دیگه چی خواستی .....؟؟؟

برام بنویس!

گفتم : خدای من ، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم

سر سنگینم را که پر از دغدغه دیروز بود و هراس فردا بر شانه های صبورت بگذارم ،

آرام برایت بگویم و بگریم ، در آن لحظات شانه های تو کجا بود ؟

گفت: عزیز تر از هر چه هست ،

تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی که در تمام لحظات بودنت بر من تکیه کرده بودی ،

من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی .

من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد ،

با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مرضیه
2 شهریور 90 15:49
تولد بابا جونمه بدو بیا
کوثر آبجی کیمیا
4 شهریور 90 8:57
کــــــــم خیــــــلی کـــــــــم
مامان مانی
4 شهریور 90 13:57
سلام .... التماس دعا ...... امیدوارم همیشه هم شما و هم کوثر جون شاد و سلامت و تندرست باشید ....
سودابه
5 شهریور 90 11:54
لطفا ریتمی بخون برای کوثر جون. به به چه گلی هزار ماشاءال.. چشم دشمناش کور شه ایشاال.. کوثر میوه باغ بهشته مهرش به دل مامان سرشته.
ني ني كوچولو ها
5 شهریور 90 14:51
چطوووور ؟؟؟
مگه تو بخش نظر دهي مشكلي پيش اومده
بوووووووود ؟؟؟


آره بابا
اصلا نمیشد نظر داد!
مامان ماهان
5 شهریور 90 17:02
خیلی زیبا نوشتی ممنونم
مامان زینب
6 شهریور 90 1:07
خدا کنه اینجا هم بارون بیاد
مامان رها
6 شهریور 90 9:23
عزیزم خیلی جالب بود
مامان ویستا
6 شهریور 90 18:55
خوش به حالتون.کاشکی اینجام خنک می شد