صدای نازک و ریز
امیرالمومنین علی (ع) می فرمایند :
برای دنیای خود آن گونه کار (زندگی) کن که گویا همیشه زنده خواهی بود و
برای آخرت خود (در معاشرت با مردم) آن چنان، که گویی فردا خواهی رفت.
مستدرک الوسائل ج 25 ص146
وقتی یه همسر مهربون و خوش اخلاق و دست به جیب (نکته ی مهمش فقط همینه . ممنون از کادو عزیزم) و یه دخمل ناز و شیرین زبون و صدا خوشگل داشته باشی که خیلی دوست داشتنی بیاد و برات سوره ی حمد رو کامل بخونه بدون تمرین و تکرار خاصی از قبل و حسابی غافلگیرت کنه و وسط بازی هاش بشنوی که داره دعای سلامتی آقا امام زمان (عج) رو با لذت می خونه و یا نیمه شب خیلی آروم سوره ی توحید رو می خونه و صلوات می فرسته که خوابای خوب ببینه دیگه چرا این جوری و یا این جوری . باید این جوری بود!
خدایا شکرت به خاطر خانواده ی خوبی که دارم!
حالا یه نفس عمیــــــــــــــــــــــــــــق بکش و برو ادامه مطلب
(قابل توجه مامان نیایش جون )
آخه این پست برعکس پست پایینی،
عکس دارد، ادامه مطلب دارد، پی نوشت دارد، موضوع دارد و...
دخترک من و بابایی، شب 22 بهمن همراه با بقیه ی اهالی محل، از بالکن خونه ندای "الله اکبر" رو سر دادن برای تجدید پیمان با شهدا و امام و انقلاب. منم که تو دلم گفتم دیگه . روز 22 بهمن هم کوثر جون با مشت های گره کرده با اون صدای نازک و ریزش حسابی شعار داد و بالا و پایین پرید البته جلوی تلویزیون! آخه هر سه مون هنوز تو قرنطینه ایم به خاطر آنفولانزا! دخترک گفت پاشین بریم اینجا راهِی ماهی (راهپیمایی). گفتیم انشالله سال دیگه اگه زنده بودیم میریم و دخترک یه نگاه به تی وی کرد و گفت: آهان! اینا همشون زنده ان که رفتن راهِی ماهی
خدایا شکرت که آزاده جون و مبین جون به جای ما رفتن شعار دادن! مگه نه؟!
******************************
دخترک من با اون صدای نازک و ریزش هر وقت دلبری می کنه و قربون صدقه اش میرم صداشو نازکتر می کنه اما وقتی از یه کاری منعش می کنم، با همون صدای نازک و ریز تمام تلاششو میکنه که خیلی محکم و جدی بگه " بی ادب"
خدایا شکرت که حداقل 14 ساعت از روز این صدای خوشگل رو می شنوم!
******************************
دخترک من تنها میوه ای رو که کامل می خوره موز هست و دیشب مشغول خوردنش بود که بابایی گفت: بخور! بخور عزیزم! که ما تا 16 سالگی بیشتر از 16 تا موز نخوردیم! تازه اونم یه موز می خریدن و چندین قسمتش می کردن و من ادامه دادم حالا شما که خوبه خالص می خوردین ما روزای خاصی از ماه که مناسبتی چیزی بود یه موز رو با چند لیتر شیر قاطی می کردن و اونجوری مزه ی موز رو می فهمیدیم. مثلا یادمه چندین سال پیش که کسوف شده بود، بعدش ما شیرموز خوردیم
خدایا شکرت که موز دیگه میوه ی قشر خاصی نیست!
******************************
دخترک من روسری، حوله و یا هر پارچه ای که بیاد دستش رو می ندازه روی سرش طوری که موهاش هم معلوم باشه و یه گل می گیره دستش و میگه من عروس شدم! مثله اینجا که به کمک یه دامن عروس شده!
******************************
احیانا کسی دستگاه کاغذ خرد کن نمی خواد برای اداره شون؟!. آخه جیگر خانم هر روز باید بشینه رو پیشخون آشپزخونه و با قیچیش چند تا کاغذ رو ریز ریز کنه.
******************************
ما همیشه لیتری به دخترمون آب پرتقال می دیم!
******************************
دیروز بلورهای کریستالی این مربای آلبالوی فریزری حسابی شگفت زده م کرد! یادش بخیر چه حالی می کردیم وقتی دانشجو بودیم و از این بلورا تو آزمایشگاه می ساختیم!
******************************
این ترکیب رنگ آلبالو پلو منو کشته. صورتی، سرخابی، زرد، طلایی و سفید. بفرمایید!
******************************
خب حالا بریم سر اصل مطلب!
پی نوشت ها:
1- شکلک محبوب من اینه
2- به مناسب حفظ شدن سوره ی حمد و دعای سلامتی آقا امام زمان (عج) توسط دخترم، داریم میریم که براش جایزه بگیریم به سفارش و تاکید بابایی.
3- وقتی آمار بازدید وبلاگ رو می بینیم و تعداد نظرات که 10 درصدش هم نیست، با خودم فکر می کنم اونایی که وقت می ذارن و هزینه می کنن و یه وبلاگ و یا سایت رو باز می کنن، حتما این جوری میان این جوری تماشا می کنن و همین جوری هم میرن! آخه مدیر یا نویسنده بَخ بَخ (بدبخت در زبان کوثری!) وبلاگ یا سایت، خودمو میگم، از کجا بدونه که سطح کیفی و کمّی مطالب چجوریه؟ و بازدید کننده ها دنبال چی هستن؟!
4- پی نوشت 3 دقیقاً و یقیناً و حتماً خطاب به صاحبنظر خاموش وبلاگ نوشته شده!
5- از این به بعد نظرات بدون تایید ثبت و نمایش داده می شه و پاسخ دوستان رو در وبلاگ خودشون میدم مگر دوستانی که وبلاگ نداشته باشن که همین جا بهشون جواب میدم. از همراهی و صبرتون ممنونم.