جیگر مادر و بابا

مامان جون و آقا جون

1391/7/1 16:27
نویسنده :
937 بازدید
اشتراک گذاری

 

بالاخره میزبان زائران حرم مطهر امام رئوف شدیم.بغل

مامان جون و آقا جون و دایی جون که چند روزی مشهد بودن،

اومدن تهران و مهمون ما شدند

و خاطرات زیبا و بی نظیری برامون به جا موند.

کوثر خانوم حسابی شیرین زبون شده بود

و تا می تونست ناز می کرد برای مامان جون و آقا جونی که

خریدار دائمی و خستگی ناپذیر ناز کردانش بودن.چشمک

 

 

چه حیف که روزهای شاد و پرهیجان سریع از پی هم گذشتند.

ولی چه خوب که عکسا هستن و می تونن بیانگر و یادآور زیبایی حضور آن مهربانان باشند،

هرچند که دلتنگی ها به سرعت برمی گردند....خنثی

 

عکسا و خاطرات این چند روزه در ادامه ی مطلب...

چند روزی در باغ ویلا بودیم

و با وجود آقاجون و مامان جون و دایی جون، اونجا یه صفای خاص دیگه ای داشت

و بیشتر به هممون خوش گذشت.

 

 

 

 

و ناز دختری که مثه همیشه همه جا گشت میزد و

بازی می کرد و می خندید و اصلا با مادر و بابایی کاری نداشت مگر موقع خوابیدن!

 و مادری که سایه به سایه دنبالش بود برای ثبت عکسی جذاب

 

 

 

 

گل نازی ما  همه چیز رو تحت نظر داشت!

و از کار همه سر در می آورد

بخصوص آقا جون که بیشتر از همه در کنارش بود.

 

 

 

 

آقا جونی با حوصله که به دخترک کمک می کرد

تا پازلش رو درست کنه

و دخترکی شیرین که با هر موفقیت برای خودش و آقا جون با شادی دست می زد!

(دایی جون دیگه مرخصی نداشت و تنها برگشت)

 

 

 

 

کوثر یکی یه دونه، خونه ی خاله جون هم دست بردار آقا جون نبود

و با شیرین کاری هاش همه رو شاد می کرد

قربون ورزشکار خودممممممممممممماچ

 

 

 

 

و اینجا باغ سنگی جمشیدیه

هوای عالی و مناظر دلچسب و

بهتر از همه اینکه خلوت بود!

 

 

 

 

مادر و کوثر جون، دوتایی همه جای باغ رو گشتن

 و کوثر جون از دیدن طبیعت و مصنوعات حسابی لذت برد.

 

 

 

 

چندین بار این پله ها رو بالا و پایین رفت و خودشو تشویق کرد

(فیلم گشت ارشاد رو دیدین؟؟؟ سوال ندیدین؟!  خب حتما ببینین نیشخند)

 

 

 

دلش می خواست اینجا بشینیم و ناهار بخوریم

اما باید می رفتیم پیش مامان جون و خاله جون و آقا جون.

آخه اونا هم با ما بودن دیگه!

 

 

 

 

شب به اتفاق همونا رفتیم هایپر استار

و خوشگل دخترکی که با توجه و علاقه ای شیرین شاه میگوی زنده رو نگاه می کرد

چندین بار آقا جون رو مجبور کرد که شاه میگو رو بگیره دستش تا فقط نگاش کنه!

 

 

 

 

روز تولد حضرت معصومه (س) هم مهمون اون یکی آقاجون (پدر بابایی) بودیم

عشق کوچیک من خودش رو به خواب زده بود و می گفت:

آقا جون چشماتو ببند، چشماتو ببند....

و رو به من: مادر جون! عکس بگیر، عکس بگیر!

 

 

 

 

همگی به اتفاق اون یکی آقاجون (پدر بابایی)

یه شب رفتیم طلائیه، به حساب عمویی

و جیگر مادر و بابا مثه همیشه فقط به خاطر سس، کمی پیتزا نوش جان کرد + دوغ و دلستر!

 

 

 

 

خاله جون مهربون از فروشگاه طلائیه یه شیر عروسکی برا دختر گلم خرید

و عزیز دلم با این عروسک جدید در مقبره ی شهدای گمنام، بیشتر سرگرم بود.

 

 

 

 

یه روز هم دعوت شدیم به ورامین، برای دیدن یه نوزاد کوچولو

و خانم خانما طبق معمول زودتر از همه نشست جلو

 

 

 

 

 

 اینم سارا کوچولوی 40 روزه که دخترک 35 ماه ی من همش دوست داشت بغلش کنه

"فتبارک الله احسن الخالقین"

و با آرا جون 4 ساله، خواهر سارا کوچولو، تا آخر شب فقط بازی کرد.

 

 

 

 

و روز آخر، همراه با آقا جونا و مامان جونا و خاله جون و عمویی

در جنگل سرخه حصار خیلی بهمون خوش گذشت.

بخصوص به کوثر جون که یه دل سیر خاک بازی کرد و اینور و اونور رفت!

 

 

 

 

دلتنگی نوشت: آقا جون و مامان جون الان در مسیر برگشت به خونشون هستن. خدا پشت و پناهشون. قلب

مهرماه نوشت: شروع فصل پاییز و تحصیل دانش بر همه ی جویندگان علم مبارک! تشویق

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (42)

مامان تارا
1 مهر 91 16:59
ایشالا همیشه به شادی و گشت و گذار
کوثر جونم انگاری با دلبریهات دل هردوتا آقاجونو بردی!
دل منم بردی عزیزم خیلللللللللی شیرینی بوووووووووووووووس


ممنون از لطف و حضورتون
تارای منو ببوسید
بوس بوس
مامان مجتبی ومحمدرضاومهدیار
1 مهر 91 18:04
همیشه شاد باشی گلم زیارتتون قبول دخملمون راببوس


مرسی مهربون مامانیییییییییی
جای نبودیم که زیارتمون قبول باشه
ما فقط میزبان بودیم. همین
مهرانه مامان مهرسا
1 مهر 91 19:21
سلام يه عكساي نازي و چه دختر لوسي البته مي دونم كه اين لوس بازي ها رو نميشه به نوشتار آورد ولي بنده تا اخرش رو خوندم عكسي رو هم به ياد فيلم ممنوعه گرفتيد خيلي با حال بود فقط بپاين فيلتر نشين


سلام مامانی
مهرسای ناز منو ببوس
بله لوس بودنش رو قبول دارم
مواظبیم فیلتر نشیم
عمو عماد
1 مهر 91 23:19
فقط می گم:
بسی لذت بردیم.


ممنون که سر زدید. جاتون خالی بود.
عمه اریسا کوشمولو
2 مهر 91 1:17
عزیزم خیلی قشنگ بود عکسات خیلی
مخصوصا اون عکسی که خودتو به خواب زدی عزیزم



مرسی عمه جوووووووووووووووون
عمه اریسا کوشمولو
2 مهر 91 1:18
منم شروع پایییزو تبریک میگم کوثر جون
اون شکلک اخری هم هستم
راستی شما مشهدین ؟


ممنون منم تبریک
الهییییییییییی. موفق باشی خانم دانشجوووووووو
مشهد؟؟؟نه! ما تهران هستیم گلم
ابزار آب و هوای تهران رو گذاشتم برا همین!
یاس
2 مهر 91 1:42
کوثر ناز خاله.مثل همیشه شیرین و بازیگوش و دلبری عسلم.من دوست دارم.دردونه
الهی که همیشه شاد باشی جیگر جون خاله


ممنونم از این همه لطف و محبت
میام پیشت مهربونم
مامانی
2 مهر 91 9:08
همیشه به گشت و شادی عزیزمممممممم

ماشالا کوثر پیش بابا بزرگش چه ذوقی کرده

این دخمل خیلیییییییییی نازه از طرف من میچلوندیشششش

بوسسسسسسسسسس


ممنونم مهربونمممممممممممممممم
آره آقا جونش رو خیلی دوست داره.
آزاده
2 مهر 91 9:17
ایشالا همیشه شاد باشی عزیز خاله.
باغ ویلا حسابی سرد بوده ها که بافتنی پوشیدی ها
جیگرشو برم با اون سخنرانی روی سکوش


مرسی دوست خوبممممممممممممممممممم
آره سرد بود بخصوص شب. من که یه کوچولو سرما خوردم!!!
معلومه که فیلم رو دیدیا
مامان تارا و باربد
2 مهر 91 11:10
سلام عزیزم خوبی پائیزتون مبارک ایشالا همیشه به مهمون داری دور هم جمعتون جمع باشه عکسا مثل همیشه عالیه پاینده باشید بوس برای خانوم کوچولو


سلام عزیزممممممم
مرسی که بهمون سر زدی مامانیه فعال
پاییز شما هم مبارک
مرسی از لطف و نگاهت
مامان محمد سپهر
2 مهر 91 11:15
عزيز دلم سلام خيلي قشنگ نوشتي عكس ها هم مثل هميشه عالي معلومه كه حسابي بهتون خوش گذشته


ممنون که خوندی. مرسی از لطفت
آره خداروشکر خیلی خوب بود
مامان محمد سپهر
2 مهر 91 11:16
من فيلم گشت ارشاد را ديدم فيلم قشنگي بود پر از مفاهيمي كه هميشه توي جامعه اجتماعي ما ناديده گرفته مي شه


بیشتر از همه طنز بودنش رو دوست داشتم
با مامان اینا دیدیم و کلی خندیدیم
مامان محمد سپهر
2 مهر 91 11:17
عزيزم به ما هم سر بزن به روزيم


چشممممممممممممممممم
مامان محمد سپهر
2 مهر 91 11:17
واما اون عكسي كه كوثر جون خودشو به خواب زده يا ماماني خيلي هنرمنده كه خوب عكس گرفته يا كوثر جون راست راستي خوابيده


هنرمندی از کوثر جونه که خودشو خیلی عالی به خواب زده!
مامان محمد سپهر
2 مهر 91 11:18
خدا كنه هيچ وقت دلتنگ نشي


ستاره زمینی
2 مهر 91 13:19
عزیزم ماشالا پیش بابا بزرگ ها خوب دلبری میکنی خدا بابا بزرگ ها را واست نگه داره.:امین.

عکسات خیلی جالب شده.

انشالله همیشه به شادی و سلامتی باشه..


ممنون از حضور و نظر و دعای خوشگلت
شما هم همیشه سلامت باشد و دلشاد
مامان امیرحسین ومحیا
2 مهر 91 13:46
همیشه به شادی وگردش ودر کنار هم بودن.کوثر جون چه ناز وعلوسکی شدی
ای شیطون بلا دوباره بری عقب بشینی اونجا فقط مال مامانایه(حرف امیرحسین )ممنون که سر زدی.


ممنون مهربون مامانی شما لطف دارید
وای فدای امیرحسین شیرینم. ببوسش
خاله باران
2 مهر 91 15:14
ببخشید اینجا آقا جون بنده خدا داشتند شیرین کاری می کردندشما از دخترتون تشکر می کنید؟؟؟واقعا که


خب باشه. اینم محض دل شما:
"وای فدای بابای ورزشکار خودممممممممممممممممممم"
خوب شد؟
خاله باران
2 مهر 91 15:18
از دست تو و دخترت.اینم دیگه یاد گرفته می گه چشماتو ببند ...عکس بگیر.واییییییییییییی خدا... ناقلااااااااااااااا



خیلی وقتا منو مجبور به عکس یا فیلم گرفتن میکنه!
اما همشو نمیشه اینجا گذاشت
خاله باران
2 مهر 91 15:20
به سلامتی انشالله خدا پشت و پناهشون...


سلامت باشی عزیزممممممممممم
مامانی
2 مهر 91 15:36
سلاممممممم بیا بروزمااااا منتظرماااااااا


سلام سلام
من فدای تو و اون روز شماری هات
فکر نکنم وقتی طه جون بیاد هم مثه الان فعال باشی
نایسل
2 مهر 91 16:17
عزیز دلمممممم .......
چه عکسای قشنگی چه بابای مهربونی داری


ممنونممممممممممممممممم
نایسل
2 مهر 91 16:17
فدا ت شم من الهیX:


خدانکنههههههههههههههه
یاسمین مامان سورنا
2 مهر 91 17:41
سلاااااااام دوست گلم خوبی عزیزم؟
وای خیلی دلم براتون تنگ شده بود ماشالا کوثر جونی مثل همیشه زیبا و مهربون والبته شیرین زبونه کلی ببوسش برام
خوشحالم که بهتون خوش گذشته جای مامان جون و بابا جون خالی نباشه عزیزم ایشالا همیشه سالم باشن و خدا براتون نگهشون داره
ممنون که تو این مدت به یاد ما بودین و به وب سر می زدین و ببخش که نمی تونستم بیام وبتون چون دسترسی من به اینترنت در حد گوشی بود که ایمیل چک کنم و نظرات دوستامو فقط بخونم
بازم میام پیشتون


سلام عزیزممممممممممممممم
سلام دوست جون خودمممممممممممممممممم
بالاخره این مسافرت دو ماهه تموم شد و بازم شاهد نظرات خوشگلتون هستیم
خوشحالم که بسلامتی برگشتید
حتما میام پیشت مهربونم
ممنون از محبتت
محيا كوچولو
2 مهر 91 17:56
چقده خوش گذشته بهتون كوثر نازنازي حسابي دل همه رو بردي ناقلا
يكي يه دونه بودن همينه ديگه
ايشالله هميشه شاد و سلامت باشيد


ممنونم عزیزمممممممممم
مامان پریسا
2 مهر 91 18:22
سلام
ایشالله که جای عزیزا خالی نباشه.
عغکس ها عالی بود. معلومه که چقد به مامان و دخملی خوش گذشته.
ایشالله همیشه خوش باشید.


من هم پارک جمشیدیه رو دوست دارم جای قشنگیه و ارام بخش....


سلام
مرسی عزیزم
آره جای خوبیه مخصوصا وقتی که خلوت باشه نه اینکه پر از دختر و پسرای رنگ شده و جلف باشه
مامان محمد صادق(زهرا)
2 مهر 91 19:15
به به!

عجب پست پر پی و پیمونی!!!!!
********************
چقد به کوثر خوش گذشته با بابا جونششششش!
******************
دل منم واسه مامان وبابام تنگ شده!
خیلی وقته نشد بریم پیششون!
خدا کنه مهر بریم!!!

*****************
وای شاه میگووووووووووووو!
به قول محمد صادقم که: می.ت.سسسسمممممممممم!
*********************
هممممممممممممممممم!
چه پیتزایی!
به به!
********************
اون عکسی که خودشون و زدن به خواب اینقد دوس دارمممممممممممم!


ممنون از نگاه و حضور قشنگت
لطف کردی
محمد صادق رو ببوس
بهترین ها رو برات آرزو میکنم
مامان محمد صادق(زهرا)
2 مهر 91 19:16
اوا یادم رفت رمز و بدم..

برو خصوصی!


فدات شم
مامان مجتبی ومحمدرضاومهدیار
3 مهر 91 8:03
سلام گلم شرمنده پس شما خودتون مشهدید التماس دعاببخشدید


سلام عزیزم
دشمنت شرمنده گلم
ما نه مشهد بودیم و نه مشهد هستیم

مثله اینکه این جمله خیلی ها رو به اشتباه انداخته: "میزبان زائران حرم مطهر"

ما ساکن تهرانیم مامانی
مامان مجتبی ومحمدرضاومهدیار
3 مهر 91 8:04



ممنوووووووووووووووووووووون
mamanebaran
3 مهر 91 9:08
آخي نازي عزيزم ، چقدر رنگ آبي بهت مياد خوشگله خاله ، خيلي ناز شدي خانومي
ماماني حتماً براي دخترمون هزار بار اسپند دود كن ، اميدوارم هميشه كانون خانوادتون گرم و صميمي باشه


مرسی مامانیه با احساس
شما لطف دارید
مامان زهرا دختر دوست داشتنی
3 مهر 91 11:06
سلام گلم
همیشه به شادی و مهمونی و گشت و گذار
زیارت خانواده محترمتون هم قبول باشه

فصل پاییز بر شما هم مبارک باشه


سلام عزیزم
ممنون از لطفت
آرام
3 مهر 91 11:28
ایشالله همیشه شادوسلامت ودرکنارهم باشید


مرسی مهربون مامانی و همچنین شما
ستاره زندگی
3 مهر 91 15:15
کوثرجون معلومه آفا جونت رو خیلی دوست داری،پس اونا از دوری تو چیکار میکنن
امیدوارم همیشه شاد باشی


مرسی مامانی
آقا جون و مامان جون بیشتر وقتشون رو با کوثر میگذروندن
ستاره زندگی
3 مهر 91 15:17
مامانی اونجا که آقاجون جارو دستش هست داره چیکار میکنه؟؟


آقا جون داره سقف ورودی ویلا رو تمیز میکنه کوثر خانم هم نظاره میکنه و گاهی هم با شیلنگ آب میریزه اونجا!
مامان نیایش
3 مهر 91 23:07
سلام عزیزم صبح تا پستت رو خوندم و خواستم نظر بذارم اینترنتمون قطع شد ولی دوباره شارژش کرد بابایی برامون
عزیزم جای مامان جون و بابا جون خالی نباشه قربون ناز کردنت خیای خوشحالی معلومه الهی همیشه جمعتون جمع باشه


سلام دوستم
مرسی که بازم اومدید
چه خوب که بازم شارژ شد
ممنون از دعای خوبت
مامان نیایش
3 مهر 91 23:09
وای عجب عکسایی خیلی قشنگه دست مامانی هم درد نکنهمیگم عجب دلی داری مامانی ها راجع به عکس دوم دارم میگم من از دیدنش هم ترسیدم


مرسی از نگاه خوشگلت مامانی
این که چیزی نیست
کوثرخانم خودش تنهایی میره اون بالا و دور ساختمون میچرخه و از پله های اضطراری بالا و پایین میره. همه جای اونجا زیر پاشه!
مامان نیایش
3 مهر 91 23:10
قدم نو رسیده هم مبارک
کوثر خوشگله چه قدر بهت میاد عزیزم بچه داری


سلامت باشید مهربونم
کوثر خانم که هوس کرده بود نی نی داشته باشیم!
آرش
4 مهر 91 7:47
سلام
وبلاگ زیبا یی دارید. ماشالله این کوجولو هم خیلی نازه.

اومدم بگم ما یک وبلاگ گروهی راه اندازی کردیم. خیلی دوست داریم دوستان فرهیخته ای چون شما بیان

و نظرشون رو درباره مطالب و محتوای وبلاگ بگن. تا بتونیم هر چه بهتر و بیشتر فعالیت کنیم.
شعار وبلاگ ما .:بیایید آنقدر از خوبیها بگوییم تا... جایی برای بدی نماند:.
اگر تمایل داشتید ما رو با عنوان .:ایمیل های جالب:. لینک بفرمایید بعد در قسمت تبادل لینک (بالا وسط

صفحه) بگید که با چه عنوانی لینکتون کنم.
با تشکر از شما
منتظر حضور گرم و صمیمی شما هستم.
رضاپور (مدیریت وبلاگ)


سلام. ممنونم
چشم میام حتما
تک خــــــــــــــــــاله کوثر جونی
4 مهر 91 20:06
ســـــــــــــــــــــــــــــــلام...

خیلیییییییییییییییییییییییییییییییی قشنگ بود.


من خونه دایی جون کوثرم


ســــــــــــــــلام به روی ماهت عزیزمممممممممم
امیدوارم بهت خیلی خوش بگذره
اینجا که جای خالیت حسابی معلومه
دلمون تنگ شده جیگر
سلام برسون
تــــــــــــــک خـــــــــــــــاله کــوثر جــونـــی
14 مهر 91 0:11
وااییی چـــه دخمل خوشمـــــلی... هم توی لبــــاس لختی خوشجــــله هم تـــــوی لباس بافتنی!

وااااااااااااااااایییییی! این چـــــــــه حرکتیه؟! دختر جون... اگه یه لحظه خدای نکرده دستات باز میشــــــدند... می دونی چی مـــــیشد؟! (البته میدونم مــــــــادر جون تو همیشه میگه به چیزای مثبت فکر کن) پس: خیلییییییییییی حـــــــــرکت قشنگیه خاله جون... براووو

آقا جون داره سقــــــــــف میشوره... دخترک هم نظاره؟! نوه هم هم نوه هـــــــــای قدیم... والللا

کوثــــر جون بچه هست ما هــــــــم بچه بودیم... کی بابا بزرگمــــــــون باهامون پازل بـــازی کرد؟! البته ما دهه شصتی ها کلا خیلی قانع بودیم با یه قل دو قل میپـــیچوندنمــــون..

اوووو ... کوثرجون شـــــــده هپاته (هلیکوپتر به زبون کوثر)

هوا عالی بود، منــــــــــاظر دلچسب بود، اما خلوت نبود که! کلی واسه پیـــــــــدا کردن یه آلاچیق خوب اسکول شده بودیم کــــــــه

خوبه دیگه... سوار بـــــــــز نشده بودی که شدی!

معلوم نیست واسه تبلیـــــــــغ فیلم گشت ارشاد این صحنــــــــه رو کشف کردی یا واســــــــه دل دخترک یا واسه وبلاگ یا هر ســـــــه مورد؟

خوبه دیگه... مامان جــــــــــون و آقا جـــــون و تـــــــک خاله جون یه جا دیگه ناهار بخورن کوثر و مـــــــــادر جونش هم پشـــــــــت میز؟ چشـــمم روشن! این چه با هم بیرون اومـــدنیه...؟

حالا خوبه آقا جـــون جرات گرفــــتن این شاه میگو رو داشت...! (بوس واسه آقا جون هستش ها نه واسه شاه میگو )

بله دیگه ... با این همه عکاســـــــــی هایی که مادرها میکنن من هم بودم هنرمند میشدم و خودمــــــــو میزدم به خوابی واسه عکس

پیتــــــزا به حساب عمویـــی... نوش جـــــون

خـــوب شد مـــا این عروسک شیر رو خریدیم که بهمون بگن: "خاله جـــــون مهربون"

بعــــــــــله... مجددا میگم: مـــا بچه بودیم این خانوم خانومــــا هم بچه ست... بخدا در یاد ندارم تا وقتی مامان بود ما اســـــــم نشستن رو صندلی جلو ماشین آوورده باشیم!

تو خودت نی نـــی هستی... نی نـــی هم بغل میکنی؟!

آهان... خـــــاک بازی رو خوب اومدی...! عجب بازیه سنـــتی و آموزنده ایی!

در کل ممنون جالب بود...


سلام تک خاله ی مهربون

با عروسک یا بی عروسک مهربونی

اینقد هم حسادت نکن به این فسقلی و نیم وجبیه من!

اون موقع ها شاید یه چیزایی نبوده ولی به جاش حتما چیزای دیگه ای بوده!

در ضمن کم هم ننشستی جلو ماشین. این یکی رو که دیگه یادمه

یه قل دو قل هم صفای خودشو داشت. من که دوست داشتم

جمشیدیه خیلی هم خلوت بود. شاید شلوغش رو ندیدی. جوری که اصلا نمیشه راه رفت. همش دختر و پسرای رنگ شده با قیافه های مصنوعی و حرکات جلف میان جلو چشمت!

بازم بابت پیتزا ممنون

انشالله خودت که مادر شدی عکاس هم میشی

البته که مثبت بینی خوبه. همیشه همه چیز و همه کس مثبت هستند و یه پیامی برای ما دارن

من قاطی پاتی جوابتو دادم. دیگه هر چی به ذهنم میرسید.

در کل مرسی از نگاه و حضور و لطف و نظرت

آیداوآیلار
23 مهر 91 14:28
سلام.هزارماشاالله کوثرجون بزرگ شده.تولدشم مبارک.بوسشم بکن.آیداوآیلارجونم میبوسنش.


سلام
متشکر از لطف و حضورتون
شما هم نی نی ها رو ببوسید