سفر یعنی زندگی (3)
گهگاهی سفری کن به حوالی دلت ،
شاید از جانب ما خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد .
پارک لاله (جهرم)
هوای ابری، کمی باد میومد و خنک. همه جا سبز بود و گلهای رنگی خودنمایی می کردن.
بازم پات (همون پارک خودمون)
قربونه شادی و بازی کردنت که همیشه با گریه از پارک میایم بیرون و یا با کلی وعده و وعید!
بقیه ماجرا در ادامه مطلب
شادیه کودکانه در پارک
شمشیر بازی با بابایی!
قربونت برم که بابایی رو شکست دادی. چه لحظات شادی بود، من و تو و بابایی تو اون پارک و اون حال و هوا...
تپه ی شهدای گمنام (جهرم)
پنجشنبه غروب بود (لحظه ای که بی نهایت دوستش دارم). هوا کمی سرد بود اما به تو دخترم مثه همیشه بستنی خیلی چسبید. نوش جونت
خونه مامان جون
جوجه طلایی مامان جون که خیلی دوسش داشتی و به کمک مامان جون این شعرو براش میخوندی:
جوجه جوجه طلایی، نوکش سرخ و حنایی
تخم خود را شکستی؟ چگونه بیرون جستی؟
سوار بر موتور دایی
دخترم، خیلی مشتاق سوار موتور دایی شده بود و هی بوق میزد تازه گاز هم میداد. دایی ذوق میکرد و می گفت وای با دستای کوچولوش چه گازی میده این دخمل ناز.
قلعه بادی یا به زبان کوثری اَله بادی!
بیشتر از نیم ساعت بالا و پایین پریدی و سر خوردی و خندیدی و ما هم با شادیه تو انرژی گرفتیم
سفرمون به انتها نزدیک می شد و تو خیلی خوشحال بودی که می خوای بازم هواپیما (به قول خودت هماهیما) سوار شی
فرودگاه شیراز
با چه هیجانی اطراف و هواپیماها رو نگاه می کردی.
چه ناز خوابیدی تو هواپیما
وقتی هواپیما اوج می گرفت و هی تو دلمون خالی می شد تو می خندیدی و ذوق می کردی. برعکس دفعه قبل که از اول تا آخر پرواز گریه کردی.
البته از شکلات خوردن هم بی نصیب نموندی و سه تا شکلات رو تا آخرش خوردی. قربونت برم
آرزو دارم بهاران مال تو
شاخه های یاس خندان مال تو
ساده بودن های باران مال تو
آن خداوندی که دنیا آفرید ، تا ابد همراه و پشتیبان تو
تمام شد