سفر و عرض تسلیت
در تهیه و تدارک جشن ولادت مولای متقیان علی (ع)...
نازد به خودش خدا که حیدر دارد
دریای فضائلی مطهر دارد
همتای علی نخواهد آمد والله
صد بار اگر کعبه ترک بردارد ...
و جشن تولد سه سالگی عسل جون بودیم...
بدین صورت
که خبر رسید دایی بابایی که چند سال بود بیمار بودن، فوت کردن. در کمتر از دو ساعت بار سفر رو بستیم و به سمت شیراز حرکت کردیم.
برای اولین بار بود که از نزدیک و با دیدی متفاوت شاهد مراسم تشییع جنازه بودم! چقدر سنگین، تامل برانگیز و تکان دهنده بود. با تمام وجود می شد حس کرد که فقط اعمال رو می شه با خود برد و لاغیر... البته برای تو دختر نازم خیلی تلخ و غم انگیز بود و من همش تلاش می کردم که تا جای ممکن تو رو دور نگه دارم.
این سفر بهانه ای شد برای دیدار مجدد با همه ی فامیل بخصوص مامان جون و آقا جون. گرچه فقط یک روز مهمونشون بودیم ولی برای ما غنیمت بود. چون به تو نازگلم در اونجا مثله همیشه خیلی خوش گذشت و سعادتی نصیبمون شد که در تپه نورالشهدا حضور پیدا کنیم و من بعد از سالها، شب تولد مولود کعبه، در کنار پدرم بودم.
پدر مردی ست عاشق اما ساکت؛
خنده هایش را می بینی ولی اندوهـش را هرگز...
جزئیات بیشتر و عکس ها در ادامه مطلب منتظر دیدگان پر مهر شماست. ممنونم
درخت توت و تاکستان
دخترکم با تاکید می گفت:
من توت دوست دارم اما اگه نشسته بخورم تب می کنم! (اشاره به سفر عید نوروز)
خارهای کنار جاده
خیلی خوشگلن نه؟ کی نظرش غیر از اینه؟!
صبح زود، خونه آقا جون، دخترک بدون دمپایی!
قبل از اینکه چیزی بهش بگم، گفت: دمپایی منو که نیاوردی؟
گفتم: نه!
گفت: پس مجبورم با پا بیام
تا حالا گل های کاکتوس ماری رو دیده بودین؟
گلدونای مامان جونم واقعا حرف ندارن!
بازم چندین قلمه از گل های جور واجور رو با خودم آوردم
فدات بشم که همیشه همه ی گل ها رو بو میکنی
شهیدان گمنام در تپه نورالشهدا
بازم نمایی زیبا از این منطقه که کوثر جون اسمشو گذاشته "یا مهدی"!
مهدیه صاحب الزمان و ماه خوشگل من (سمت چپ عکس)!
چه شود ای گل نرگس، با تو دیدار کنم
جان و اهل و هستی ام، بر تو گرفتار کنم
بفرمایید آش نذری و عطر اطلسی و یه عالمه انرژی مثبت
در ارتفاع بالاتری از تپه نورالشهدا که هر سال تولد آقا امام زمان (عج)،
در اونجا با چراغ می نویسن یا مهدی و از همه جای شهر مشخصه;
به خاطر تولد مولای متقیان نوشته بودن "یا علی"
که از حیاط خونه آقاجون اینا مشخص بود.
با اینکه نازگل من چندین ساعت اون بالا بود
شب، موقع خداحافظی با آقا جون اینا با گریه گفت:
بریم بالای "یا مهدی"می خوام چراغا رو ببینم و
شربت بخورم (به یاد تولد آقا امام زمان (عج))، بعدا بریم تهران.
و ما باز رفتیم اون بالا و دخترم به حاجت دلش رسید!
در راه برگشت به سمت تهران، پارک شهرضا
ممنون از نگاه های خوشگلتون