فرار از آلودگی! (2)
خوش اومدی دوست من
لطفا اول برو سراغ پست پایینی
چون این پست، قسمت دوم ماجرای سفرمونه!
موقع بیرون رفتن از خونه زودتر از بقیه آماده بودی
شرح "قسمت دوم" این سفر خاطره انگیز با عکس هاش در ادامه ی مطلب
قبلا از کتابات، شعر ماشین خاک بردار رو برات خونده بودم.
این هم یه بیل گنده ست
بگم چیه کار اون؟
خاک ها رو برم یداره
می ریزه تو کامیون
و به همین دلیل وقتی این لودر رو دیدی همراه با آقاجون با ذوق تا نزدیکش رفتی.
و تا چند روز می گفتی: من دلم می خواد راننده خاک بردار باشم!
به گل، درخت و طبیعت علاقه نشون میدی
و چندین بار با آقا جون یا مامان جون رفتی به باغچه ی خونه ی همسایه
و هی می گفتی: بیاین برین خونه ی مردم!
یه بعداز ظهر هم رفتیم تپه ی نورالشهدا.
با دیدن قبور شهدا گفتی: اینجا قبل شهدا هس؟
و برای اولین بار خیلی حرفه ای نشستی و فاتحه خوندی.
با همدیگه پله ها و سکوها رو بالا می رفتیم.
از اون بالا، دیدن مناظر پایین برات جالب و هیجان انگیز بود.
جایی بین زمین و آسمان....تمام شهر زیر پامون بود.
و همین جور که ادامه می دادیم رسیدیم به مهدیه صاحب الزمان...
اللهم عجل لولیک الفرج
اون روز سعادتی نصیبم شد که زیارت عاشورا بخونم و دوستانم رو یاد کنم.
یه بعدازظهر هم که بارون شدیدی اومد
رفتیم کنار سد های خاکی
و تو اولش برات عجیب بود و از صدای آب می ترسیدی!
اما چند دقیقه بعدش هی می رفتی یه سنگ بزرگ بر می داشتی
و با خوشحالی به سمت آبی که توی جاده راه افتاده بود نزدیک می شدی
و با هیجان سنگت رو می انداختی تو آب و برا خودت دست می زدی
این چرخه فکر کنم 20 بار تکرار شد!
و همگی مواظبت بودیم که زیاد به آب نزدیک نشی.
اینار هم مثله 6 ماه قبل برای مجلس خواستگاری دایی جون،
مامان جون رو همراهی کردیم
اما دایی باز هم نپسندید!
مامان جون که خیلی ناراحت شده بود داشت می گفت:
خدایا یه عقلی به این پسر بده که بتونه تصمیم بگیره و بالاخره یکی رو بپسنده!
و کوثر جون تا اینو شنید دستاشو رو به آسمون بلند کرد و گفت:
خدایا یه عقلی به این دایی بده
خدایا یه عقلی به اون یکی دایی بده
خدایا به هممون عقل بده
خدایا به خونمون هم یه حیاط بده
الهی آمین!
و اما چیزی که و یا بهتره بگم جایی که کوثر جون رو آروم کرد
تا بتونه از مامان جون اینا جدا بشه،
همون تپه ی النورالشهدا بود که به اصرار این فرشته ی کوچولو
باز سعادت نصیبمون شد که به شهدا یه سلام بدیم
و از اون دیار زیبا و هوای پاک و سالم خداحافظی کنیم....
ممنون از حضور و حوصله و نگاهتون!
تولد نوشت : فردا، 27 دی ماه یک سال بزرگتر میشم!