نوروز نامه 92
من دلم می خواهد
خانه ای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش، دوست هایم بنشینند آرام
گل بگویند و همه گل شنوند
شرط وارد گشتن، شستشوی دل هاست
شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست
بر درش برگ گلی می کوبم
روی آن برگ نویسم
ای یار! خانه ما اینجاست...
سال 91 هنوز به پایان نرسیده بود که سفر 20 روزه ی ما به استان فارس و سواحل خلیج فارس آغاز شد.
تو که فقط بی تاب خونه ی مامان جون و بازی کردن تو حیاط و فضای سبز پشت خونشون بودی و
بعدش هوایی دریا و آب بازی!
به زیارت سید علاء الدین حسین (ع) و شاهچراغ (ع) رفتیم و نایب الزیاره بودیم.
لحظه ی تحویل سال خونه ی مامان جون اینا بودیم و به یاد همه ی دوستان.
یک هفته ای که خونه ی مامان جون اینا و بقیه فامیل مهمان بودیم حسابی بازی کردی و بهت خوش گذشت.
شب شهادت بانو فاطمه ی زهرا (س)، در کنار مرقد شهدای گمنام جهرم، دعاگوی همه بودیم.
هفته ی بعدش رو همراه با مامان جون اینا و تک خاله و دایی، در جنوب استان فارس و سواحل خلیج فارس گذروندیم.
که متاسفانه به خاطر گرمای هوا، کلافه و بد اخلاق شدی و چند روزی تب کردی و غذا نمی خوردی...
و از همون موقع مرتب می پرسیدی کی میریم خونه ی خودمون؟!
و یه جورایی اواخر این سفر همه رو حرص دادی...
در کل سفر پرباری بود و از دیدنی ها و شنیدنی ها بسیاری لذت بردیم.
سفره ی هفت سین، فرودگاه مهرآباد تهران
آستانه، مرقد مطهر سید علاء الدین حسین (ع)، برادر امام رضا (ع)، شیراز
شاهچراغ (ع)، مرقد مطهر سید میر احمد، پسر ارشد امام موسی کاظم (ع)، شیراز
لحظاتی قبل از تحویل سال 1392 هجری شمسی، خونه ی مامان جون اینا
قربونت برم که هر جایی گل های بهاری می دیدی، می چیدی و هدیه می کردی
فدای اون لبخندت که گل چیدنت منو یاد بچگی های خودم می ندازه
آی آی آی که چقد تو این مدت شیرینی و شکلات خوردی
شب شهادت فاطمه ی زهرا (س) و تپه شهدای گمنام جهرم
"گمنام از آن جهت گفتند که
در میدان جنگ خودش و نامش در اسماء الحسنی دوست گم شد.
آنقدر عاشق بود و آنگونه در بند زلف یار گرفتار، که جز دوست هیچ کس را نمی دید.
حتی خودش را
و از آن پس او را گمنام نامیدند; گُم در نام دوست"
خب مگه چیه؟ نازگلم داره فیلم سه بعدی ماداگاسکار(3) رو می بینه!
جیگری که خاک بازی می کنه و یا به قول خودش برای مورچه ها خونه می سازه
غروب خورشید و خلیج زیبای فارس، هشتم فروردین
دریا آرامشی عجیب می داد به من که یه جورایی دلتنگ بودم...
لب دريا، نسيم و آب و آهنگ،
شكسته ناله هاي موج بر سنگ
مگر دريا دلي داند كه ما را،
چه توفان ها ست در اين سينه تنگ!
تب و تابي ست در موسيقي آب
كجا پنهان شده ست اين روح بي تاب
فرازش، شوق هستي، شور پرواز،
فرودش : غم؛ سكوتش : مرگ ومرداب !
دستای کوچیک و خوشگل دخمل من و ماسه ها
بعد از این بازی کردنا مثله موش آب کشیده شده بودی و همش می لرزیدی
واااااااااای چه میگوی بزرگیییییییییییییییییییی، پارک ساحلی نخل تقی
در اینجا برای اولین بار، هم غروب زیبای خورشید رو دیدیم و هم طلوع زیباتر ماه
و تا نیمه شب کنار دریا بودیم، در آن هوای عالی
لب دريا، شب از هنگامه لبريز،
خروش موج ها: پرهيز ... پرهيز ... ،
در آن توفان كه صد فرياد گم شد؛
چه بر مي آيد از واي شباويز ؟!
چراغي دور، در ساحل شكفته
من و دريا، دو همراز نخفته !
همه شب، گفت دريا قصه با ماه
دريغا حرف من، حرف نگفته ...
با ذوق توت می چیدی و نوش جان می کردی
و شاید به همین خاطر مریض شدی و تب کردی
کوثر جون و ستاره جون که
بیشتر مثله مامان و دختر بودن برای هم!
"سورو پُرگو" دسری جنوبی!
عزیــــــــــــــــــــــــزم....ناز دخترم برا اولین بار پنکه ی سقفی دید!
صبحی بهاری در منطقه ی جنوب!
روز طبیعت، منطقه ای معروف به چاه تیز، استان فارس
آخ که چقد این گل های کوچیک و سفید رو دوست دارم
منو یاد بچگی هام می ندازه که دونه دونه می چیدمشون
و یه دسته پر از گل برای خودم می ساختم
آسمون آبی و ابر سپید...
فرودگاه شهید آیت الله دستغیب شیراز و پایان سفر نوروزی 92
ممنون از حضور و نگاهتون.
سال جدیدتون پر از شادی و سلامتی