جیگر مادر و بابا

سفر یعنی زندگی (2)

1391/1/15 9:58
نویسنده :
969 بازدید
اشتراک گذاری

 تا کی دل من چشم به در داشته باشد ؟

                           ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد

 آن باد که آغشته به بوی نفس توست

                            از کوچه ما کاش گذر داشته باشد ...


چند روزی در بندر عباس موندیم. هوا خنک و کمی شرجی بود.

 

پارک شهر (بندرعباس)

دختری که همیشه دوس داره بره پات (همون پارک خودمون!)

 

ساحل شهر بندرعباس

نازیباترین و شلوغترین ساحلی بود که به عمرم میدیدم. دخملک ما هم دوست داشت سوار شتر بشه اما ما دلمون نمی خواست...

 

بازار ماهی فروشان بندرعباس

جایی که برای من و دخترنازم تازگی داشت. اولش خیلی بوی ماهی میومد اما چند دقیقه بعدش انگار هیچ بوی بدی اونجا وجود نداشت.

 

 بقیه ماجرا در ادامه مطلبچشمک

جاده بندری!

قبل از بندر خمیر، جایی که مزارع گوجه فرنگی زیادی رو می شد دید. با صندوق های سیاه رنگی که کنار مزارع انباشته شده بود.اینجا صبحانه خوردیم.

 

شهر مُهر (نزدیک به پالایشگاه پارسیان)

آخ جون دخترم رفت تو تیپ خنکی! فعلا تا چند روز از پوشیدن پالتو و شنل و دستکش راحته...

 

پارک ساحلی نخل تقی (نزدیک به عسلویه)

آنچنان محو زیبایی خلیج فارس شده بودیم که دلمون نمی خواست زمان بگذره. زیبایی غروب خورشید خلیج فارس دلتنگیمونو  برای دریا بیشتر کرد.

 

یه دخمل خوشگل تو ساحل دریا

قربونه اون دستای کوچیکت که سنگ جمع میکنه.

 

ساحل و دریا و آسمان و نگاه تو

من فدای اون ذوق و شوقت بشم برای سنگ انداختن تو دریا. آب ...سنگ.....پولوپ

 

 از دل خود به دل دوست سفر باید کرد ...

 

روستای اسیر

 دختر شجاع من

دخترم شجاعانه خواست که درو براش باز کنیم تا بتونه از نزدیک گاو ها رو ببینه. قربونش برم

 

بدون شرح!

پذیرایی عیدانه

پذیرایی عیدانه به سبک جنوب. خواستنی و جذاب و گرم و ...عالی بود دیگه.

 

پونه وحشی (جاده قیرکارزین - جهرم)

عطر پونه و بابونه پیچیده بود در فضای اطراف مزرعه گندم. همراه با صدای تلمبه ای که چندان گوش نواز نبود! اما در کنار هم زیبا بودند و دوست داشتنی.

 

مزرعه گندم

قربونه دستات

احساس آزادی مطلق در فضایی دور از قفس خانه!

 

حس کودکانه 

شادی دخترانه

شوق آب بازی در دخمل من بیش از هر حس دیگریست.آنچنان آب بازی کردی که حسابی خیس شده بودی.

 

گل میان گل 

گل من

شوری همانند نشاط کودکانه ی من. گل چیدن و نشستن در میان گل ها. کاری که همیشه دوست داشتم و دارم.

 

باز هم زیبایی 

زیبایی طبیعت جنوب را با همه ی دنیا عوض نمی کنم.

جایی که باز دخملک تجربه ی آب....سنگ....پولوپ را تکرار کرد.

 

زندگی یعنی سفر

و سفر بیشترش یعنی رنج

اگر به دنبال شادمانی و خوشی دائمی هستید

آن را در مقصد جستجو کنید

مقصدی در انتهای راه

اگر فراهم کرده باشیم

نامش بهشت

ادامه دارد...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

ازاده مامان متین و مبین
15 فروردین 91 10:19
سلام دوستم
سال نو مبارک.
ایشالا تو این سال به هرچی دوست داری برسی. خوشحالم که بهتون خوش گذشته، مخصوصا به دخملی.


سلام عزیزم
سال نو تو هم مبارک
ممنونم از لطفت عزیزم. کاش تو هم بیشتر از خودت و گل پسرات میگفتی
مامان امیر علی
15 فروردین 91 10:44
به به چه عکسها و منظره هایی همه عالی و پر از خاطرات قشنگ بودند .قربون اون تیپ نازت برم من ملوسک بوس خاله جون


مرسی که میای و نظر میذاری. شما لطف داری
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
15 فروردین 91 13:54
سلام.رسیدن بخیر.خسته نباشی خانمی.نیم ساعت دیگه میومدین به ما میرسیدین.چرا نیومدین؟؟؟تازه به مدرسه ما هم خیلی نزدیک بودین.خیلی.


سلام عزیزم. مرسی سلامت باشین
آخه جنوب زیاد بودیم و باید به جهرم و شیراز هم سر میزدیم.
اتفاقا یه عروسی هم تو جم دعوت شدیم ولی دیگه فرصت موندن نداشتیم.
مرسی از لطفت خانمی
مامان ماهان
15 فروردین 91 15:52
به به واقعا لذت بردم عزیزم
عکسها خیلی زیبا بود
دخملمون رو هم دیگه نگو خیلی ناناز شده
بچه ها تو ایام عیدی حسابی کیف کردن و از این خونه های فسقلی و آپارتمانی بیرون اومدن و حسابی صفا کردن
الهی همیشه شاد باشین کوثر جونو ببوسین


ممنونم که مثه همیشه با دقت خوندی گلم
شما لطف دارید مهربونم
آره واقعا کوثر جون حالش بهتر شده و شاد شده
مامان سونیا
16 فروردین 91 16:19
ماشاالله چه دختر نازی دارید خدا حفظش کنه براتون عکساش خیلی قشنگ شده
به وب ما هم سربزنیدو با نظراتتون خوشحالمون کنید


مرسی عزیزم. شما لطف دارید
مریم مامان عسل
17 فروردین 91 3:43
منم دلم جنوب خواستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت!!!!!


آخییییی. انشالله بری عزیزم.
مامی امیرحسین
18 فروردین 91 7:39
چه غکسای فوق العاده ای گرفتی.بخصوص کنار دریا.رنگ آبی به کوثری زیاد میاد.قربونش برم الهی کوچولوی ناز...خوش بحالتون ما سفر خیلی فشرده و بیمزه ای داشتیم.اونقدر که حتی دلم نمیخواد ازش سفرنامه ای بنویسم.


ممنون گلم
اون لباس آبیشو، دایی جونش از همون جنوب واسش خرید!
آخیییییییی.سفر خوبه اما هر چی بیشتر بهتر
محيا كوچولو
20 فروردین 91 11:20
بازم سفر بخير كوثر جون ايشالله هميشه با ماماني و بابايي شاد باشيدچه عكساي خوشگلي


ممنونم دوست عزیزم
چشماتون خوشگل میبینه
مامان علی
20 فروردین 91 11:48
عکسای سفر فوق العاده بودن همینطور نگاره های عکس که به جذابیتش اضافه می کرد.


ممنونم دوست زیبادوست من
http://mohhamadtaha.niniweblog.com/
22 فروردین 91 7:40
ممنون سر زدید منم لینکتون کردم


خواهش. مرسی از لطفت گلم
مامان زهره
22 فروردین 91 12:35
عکس ها گویای این واقعیته که به کوثر جون خیلی خوش گذشته


دقیقا!
مامان زهره
22 فروردین 91 12:35
ناقلا بازم داری طرحی نو می افکنی/


منظورتو نفهمیدم مامانی!
حنانه
30 فروردین 91 17:21



مرسی