خدا برای بنده اش کافی نیست؟!
خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان
اما به قدر فهم تو کوچک می شود و به قدر نیاز تو فرود می آید و به قدر آرزوی تو گسترده می شود و به قدر ایمان تو کارگشا می شود.
یتیمان را پدر می شود و مادر. محتاجان برادری را برادر می شود. عقیمان را طفل می شود.
نا امیدان را امید می شود. گمگشتگان را راه می شود. در تاریکی ماندگان را نور می شود. رزمندگان را شمشیر می شود. پیران را عصا می شود.
محتاجان به عشق را عشق می شود....
خداوند همه چیز می شود همه کس را. به شرط اعتقاد، به شرط پاکی دل، به شرط طهارت روح، به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.
بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف و زبان هایتان را از هر گفتار ناپاک و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار و بپرهیزید از ناجوانمردی ها، ناراستی ها، نامردمی ها...
چنین کنید تا ببینید چگونه بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشیند و بر بند تاب، با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان می کند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز می خواند.
مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟
آیا خدا برای بنده خویش کافی نیست؟
ملاصدرا
پی نوشت: قصد داشتم مفهوم عبارت "خداوند بی نهایت است اما به قدر نیاز تو فرود می آید و به قدر آرزوی تو گسترده می شود و به قدر ایمان تو کارگشا ..." را با کلام زیبای امیرالمومنین و مباحث موفقیت شاهین فرهنگ برای دوستی شرح بدم اما با تکمیل شدن متن این عبارت، مطمئن هستم که ایشون به درک مورد نظر خواهند رسید. مگه نه؟