جیگر مادر و بابا

سفر یعنی زندگی (1)

1391/1/14 9:00
نویسنده :
707 بازدید
اشتراک گذاری

 اگر پیاده هم شدی سفر کن ، در ماندن می پوسی ...


 مقصدمون بندرعباس بود. صبح خیلی زود از تهران حرکت کردیم که شب رو در یزد بمونیم.

 

آزاد راه قم - کاشان

 هوا خیلی سرد بود. بدجوری سوز میومد. با عجله صبحانه خوردیم.

 

یاد بچگی ها بخیر....خوابیدن پشت شیشه ماشین

 چه دخمل خوبی بودی تو ماشین. شعر می خوندی، یه چیزی می خوردی و راحت می خوابیدی. اما هر وقت ماشین توقف می کرد باید پیاده می شدی.

بقیه ماجرا در ادامه مطلبلبخند

مسجد جامع عقدا (اردکان)

 جایی که از دیدن بادگیرهای زیباش به وجد اومده بودیم و نماز ظهرمونو اونجا خوندیم.

شب رو در یزد به صبح رسوندیم و موقع سال تحویل تو جاده بودیم. همراه با صدای رادیو دعای تحویل سال رو خوندیم و دعا کردیم....چه لحظات زیبا و باور نکردنی ای بود.

 

پارک جنگلی سیرجان

 تازه از خواب بیدار شده بودی. هنوز چشمات باز نشده بود که یه میوه کاج رو برداشته بودی بری بندازی تو آب. از اینجا به بعد هوا رو به گرمی میرفت. به به

عصر رسیدیم بندرعباس. شهری که بابایی هفت سال درش زندگی کرده و من بعد از 16 سال برای دومین بار قدم بهش می ذاشتم. هیچکس به اندازه بابایی خوشحال نبود.

صبح روز بعد برای رفتن به جزیره قشم آماده شدیم...


اسکله شهید حقانی بندرعباس

نزدیک به یک ساعت تو صف وایسادیم تا تونستیم بالاخره سوار اتوبوس دریایی بشیم و از زیبایی خلیج فارس لذت ببریم.


خستگی فقط زمانی روی می دهد که شوق رفتن را از دست می دهیم

 کافیست فقط دوست را به یاد بیاوریم ...

 

خلیج همیشه فارس

 جایی به گستردگی آسمان و آرامش دهنده ایی فوق العاده

به راستی که دیدن دریا عبادت است

 

دخمل نانازی نشسته بر دوش دایی (جزیره قشم)

 

سفره هفت سین در پارک جزیره قشم (چهار راه پردیس)

 

دخمل من همراه با دایی ها و عموها (جزیره قشم)

 

 قلعه ی پرتغالی ها (جزیره قشم)

و یا به قول جیگر مادر و بابا: "اَله ی پرتلاقیا!"

 

کوثرخانم با خرگوشی (اسکله شهید ذاکری جزیره قشم)

تنها چیزی که از جزیره قشم خریدیم همین خرگوشی بود

به دلیل: عدم مرغوبیت اجناس، گران بودن همه چیز، شلوغی پاساژها و

البته چیز خاصی هم نیاز نداشتیم.

 

سوار بر اتوبوس دریایی (برگشت به بندرعباس)

 

سفر هیچ چیز به جز دلتنگی ندارد، اما... زندگی به من آموخت

برای بهتر دیدن عظمت و شکوه هر چیز باید قدری از آن دور شد.


ادامه دارد..

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

بارازسلام
14 فروردین 91 23:40
سلام
خواستم بگویم تنهایم اما...
نگاه خندانت مرا شرمگین کرد~~~
چه کسی بهتر ازتو؟
ای خدای من



سلام
چه جالب!
ممنون
مامان سونیا
15 فروردین 91 8:49
وای چه عکسهای نازی چه دخمل خوشگلی خدا حفظش کنه

به وب ما هم سبزنید و با نظراتتون خوشحالمون کنید


مرسی از لطفت عزیزم
چشممممممممم حتما میام خانمی.
شبنم
15 فروردین 91 9:59
سلام
به به همیشه شادی همیشه سفر
خوش گذشت؟؟؟
یزززززد هم اومدین!!!!
برم بخونم


سلام عزیزم
ممنونم گلم. آره که اومدیم خانمی
مامان امیر علی
15 فروردین 91 10:46
وای چه سفر جالبی پر از تجربه و تاریخی .خیلی عالی بودند .ایشاله همیشه در سفر و گردش باشید .البته شاد و سلامت


ممنونم از لطفت دوست خوبم
مامان زهره
15 فروردین 91 15:02
اول همه طرح جدید وبلاگت مبارک.خیلی قشنگه.دوم از همه همیشه به سفر و خوبی و خوشی و....
کوثر چقدر ناز و آروم معنی بچگی و خردسال بودن را می فهمه.به زندگی اعتماد داره و مهمتر از اون اینکه چون مامان جونش خدارا صد هزار مرتبه شکر روحیه اش بهتر شده.


ممنونم از حسن نظرت عزیزم
شما لطف داری. آره خداروشکر این سفر حال و هوای هر سه مون رو عوض کرد.
مامان ماهان
15 فروردین 91 15:50
به به چه سفری
همیشه به گشت و گذار گلم


ممنونم عزیزم و همچنین برا شما
مامان نیایش
16 فروردین 91 21:29
چه عکس های خوشگلی یکی از یکی دیگه خوشگل تر راستی قالب وبلاگت هم خیلی خیلی قشنگه


ممنونم از نگاه خوشگلت
قالب وبلاگ هم قابلی نداره
مریم مامان عسل
17 فروردین 91 3:40
وای خوش بحالتون! من که ترسیدم با عسلی سفر کنم اما حالا پشیمونم چون بهم ثابت شد که خیلی ددری و خوش مسافرته!
ای جونم. از هم ی این عکسا مشخصه که داره چه لذتی میبره. دوستت دارم کوثر خوشگلم.


وای قربونه اون عسلی برم من
جای شما خالی عزیز دلم
مامان علي خوشتيپ
17 فروردین 91 20:11
هميشه به گردش و سفر
عكسا خيلي زبيا بود و با وجود كوثر نازم زيباتر شده بود


مرسی عزیزم. ممنون از حضورت
مامی امیرحسین
18 فروردین 91 7:44
وای اون عکسیکه بین عموها و دایی ها گرفته بودی خیلی نخودی و بامزه بود!
عکس پشت شیشه ماشین رو هم خیلی دوست داشتم.
نگاش کن شیطونی از چشاش میباره!عکس آخرو میگم.
چه خوب که خانوداده دوطرف اینقدر به هم نزدیکن که با هم سفر برن.درست حدس زدم آیا؟


ممنون عزیزم.
شما لطف داری خانمی
آری درست حدس زدید.
مامی امیرحسین
18 فروردین 91 7:45
راستی دوست خوبم قالب نو مبارک


ممنونم عزیزم
محيا كوچولو
20 فروردین 91 11:02
سفر بخير كوثر جون ايشالله هميشه با ماماني و بابايي شاد باشيد


ممنونم دوست من
تک خاله کوثر جونی
29 فروردین 91 22:09
Eeeee
توثر (کوثر) خانوووم توچولو ...
مثلا من هم بودماااا....
پس تووووو عتس خاله جون؟؟؟!!!




خب میخواستی خودتم وبلاگ داشته باشی
عتساتو بذالی توش