جیگر مادر و بابا

دخترم، مسافرت، بازی، شیرین زبونی و... (1)

کی رفته ای زدل که تمنا کنم تو را کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را   هوایی شده بودیم  برای رفتن به جایی که همیشه بهترین خاطرات تولد آقامون صاحب الزمان رو برامون داشت بار سفر رو بستیم و بابایی رو با امتحاناتش تنها گذاشتیم (مادر و دختر خبیث ) فقط من و کوثرم سرشار از هیجان بودیم و عشق دیدار بهترین ها دو روز مانده به عید آغاز رفتن را شروع کردیم....   حالا ادامه ی مطلب کد آهنگ     وقتی رسیدیم جهرم یک راست رفتیم خونه ی آقاجون اینا و سر از پا نمی شناختی برای کشف و شهود مکان و زمان و آدم های جدید و حیاط بیشترین هی...
25 تير 1391

وبلاگ تکونی

اوه اوه اوه چه خاکی گرفته اینجاااااااااااااااا  برید کنار .... برید کنار ..... خاکی نشید....میخوام اینجا رو بتکونم!   حالا من یه چیزی گفتم شما چرا باور کردید؟؟؟!!! بیاید جلو..... جلوتر...... نترسیـــــــــــــــــد ..... خاکی نمیشیــــــــــــــــد.....   آخه اونقدر دوستای خوب و مهربون داریم که تو این مدت ما رو تنها نذاشتن و مرتب به خونه ی کوچیکمون سر زدن و از خودشون 70 نظر به جا گذاشتن   البته ما هنوزم نیستیماااااااااااا !! در مسافرت به سر می بریم ولی انشالله برمی گردیم، اونم با یه پست پر از عکس و خاطره از مسافرتمون   دوستای عزیزم وقتی...
20 تير 1391

سفر یعنی زندگی (3)

گهگاهی سفری کن به حوالی دلت ، شاید از جانب ما خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد .   پارک لاله (جهرم) هوای ابری، کمی باد میومد و خنک. همه جا سبز بود و گلهای رنگی خودنمایی می کردن.   بازم پات (همون پارک خودمون) قربونه شادی و بازی کردنت که همیشه با گریه از پارک میایم بیرون و یا با کلی وعده و وعید!   بقیه ماجرا در ادامه مطلب شادیه کودکانه در پارک   شمشیر بازی با بابایی! قربونت برم که بابایی رو شکست دادی. چه لحظات شادی بود، من و تو و بابایی تو اون پارک و اون حال و هوا...   تپه ی شهدای گمنام (جهرم) پنجشنبه غروب بود (لحظه ای که...
15 فروردين 1391

سفر یعنی زندگی (2)

 تا کی دل من چشم به در داشته باشد ؟                            ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد  آن باد که آغشته به بوی نفس توست                             از کوچه ما کاش گذر داشته باشد ... چند روزی در بندر عباس موندیم. هوا خنک و کمی شرجی بود.   پارک شهر (بندرعباس) دختری که همیشه دوس داره بره پات (همون پارک خودمون!)   ساحل شهر بندرعباس نازیباترین و شلوغترین ساحلی بود که به عمرم میدیدم. دخملک ما هم دوست داشت سوار ش...
15 فروردين 1391

سفر یعنی زندگی (1)

 اگر پیاده هم شدی سفر کن ، در ماندن می پوسی ...  مقصدمون بندرعباس بود. صبح خیلی زود از تهران حرکت کردیم که شب رو در یزد بمونیم.   آزاد راه قم - کاشان  هوا خیلی سرد بود. بدجوری سوز میومد. با عجله صبحانه خوردیم.   یاد بچگی ها بخیر....خوابیدن پشت شیشه ماشین  چه دخمل خوبی بودی تو ماشین. شعر می خوندی، یه چیزی می خوردی و راحت می خوابیدی. اما هر وقت ماشین توقف می کرد باید پیاده می شدی. بقیه ماجرا در ادامه مطلب مسجد جامع عقدا (اردکان)  جایی که از دیدن بادگیرهای زیباش به وجد اومده بودیم و نماز ظهرمونو اونجا خوندیم. شب رو در یزد به صبح...
14 فروردين 1391

نوروز 90

  عزیز دلم کوثر جونم دومین بهار زندگیت مبارک   اینم دوتا عکس از مسافرت عید نوروز که رفته بودیم جنوب       ...
22 ارديبهشت 1390

ویلای شمال، مرداد 89

فدای دخترکم بشم که اصلا از آب بازی سیر نمی شدی اولین کلمه ای هم که یاد گرفتی "آب" بود...     فقط دوست داشتی بری تو حیاط و با روروئک همه جا بچرخی و بیشتر از همه هم میرفتی سراغ آب بازی...ای شیطون      آقا جون هم دوست داشت تو رو بشونه روبروی خودشو برات شعر بخونه تو هم که بدت نمی اومد!     یادش بخیر عصرا میرفتیم کنار دریا و تو هم باید حتما پاهاتو می زدی تو آب و فقط هم می گفتی آب!       ...
11 ارديبهشت 1390

اولین سفر زیارتی

دختر خوشملمونو  برای اولین بار با قطار بردیم مشهد مقدس تو قطار همش جیک جیک می کردی و همه دوستت داشتن.... وقتی می رفتیم زیارت هم خیلی دخمل خوبی بودی و شیطونی نمی کردی       ...
10 ارديبهشت 1390