ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
وقتی قرار شد من بی قرار تو باشم و تو تنها قرار من،
از هر چه قرار است، جز تو باشد خواهم گذشت...
دو ساعته نشستم پای نی نی وبلاگ ولی دریغ از اپسیلونی حس و حال برای نوشتن مطلب!
یعنی از هوای بهاریه یا از تنبلی ذهنی؟!
شایدم اثرات خونه ی جدیدمونه
از وقتی جابه جا شدیم دیگه برای نوشتن خلاقیتم نمیاد!
هیچی هم به دلم نمیشینه
نه شعری نه آهنگی نه عکسی
دلبری های دخترکمان هم زود فراموشمان می شود و به ثبتیدن نمیرسد!
چند تا پستی هم که گذاشتم بخاطر رفع تکلیف و قولی هست که به دوستان دادم
مامان تسنیم جونم، خودمم دلم برای پست های سحرگاهی تنگ شده
بگذریم. چون این نیز بگذرد...
بوی باران بوی سبزه بوی خاک
شاخه های شسته باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سفید برگهای سبز بید
عطر نرگس رقص باد نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
ولی خودمونیما، عجب عکسی گرفتم...
یادم نمیاد چه جوری گرفتمش فقط می دونم نزدیکای عصر 23 فروردین ماه امسال بود.
دلم نیومد زیاد حجمشو کم کنم هرچند که زیبایی اصلش رو نداره.
دوربین هر چقدر هم که قوی باشه،
نمی تونه به اندازه ی چشم، زیبایی این روزهای طبیعت رو در خاطره ثبت کنه.