رویش یک دانه
همیشه از دیدن گل و جوانه به وجد میام.
با رویش یه برگ تازه میشم و با پدید اومدن یه غنچه شادمان
قبل از سال نو خیلی دلم می خواست عدس سبز کنم اما نشد....مثه هر سال
اما عکسشو تو آخرین پست سال قبل گذاشتم!
یکی از همین روزای بهاری وقتی خواستم ظرفا رو بشورم تولد یه گیاه آن چنان شوری در من ایجاد کرد که تا چند ساعت فقط به این مدل خاص از رویش فکر می کردم.
یه دونه ی عدس تو یه جای تاریک و نمناک، به شوق دیدن روشنایی، یواش یواش جوونه زده و سبز شده...
می تونست همونجا بمونه و به مرگ تدریجی دیگه نباشه اما...
اما به لطف و اشاره ی خداوندی رویید و سبز شد و زیباییشو به من نشون داد.
خدایا شکرت. برای من که سرشار از پیام بود و بازم رسیدم به چیزی که ذهنم به دنبالش بود
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی