جیگر مادر و بابا

پارک

با مادر جون رفتیم پارک و منم حسابی بازی کردم مادر جون کلی عکس ازم گرفت اینجا میخوام از سرسره بیام پایین من وقتی این عکسا رو روی گوشی مادرجون میدیدم میگفتم: عکس، دس دس، تاتا (عکسای پارک و تاب رو بده دست خودم تا ببینم)   شما هم نی نی خودتونو ببرید پارک خیلی حال میده! مگه نه نی نی؟ ...
31 ارديبهشت 1390

سه چرخه

اینجا خونه عمه ی مادر جونه. اینم منم با سه چرخه آرا خانم!   ...
31 ارديبهشت 1390

همه کودکان تیز هوشند اگر....

این کتاب رو خاله جون از نمایشگاه کتاب به سفارش مادر جون، واسمون خریده مرسی خاله جوووووووووون     میدونید این کتاب چه اسباب بازیهایی رو مناسب سن من (18 ماه تا 2 سال) معرفی کرده؟؟ خب مادر جون منم نمیدونست و تازه فهمیده که اینا هستن:   1-عروسک: عروسکی که بتونم لباساشو خودم عوض کنم و ببرمش حمام (البته قبلا چند باری سعی کردم که لباسای خودمو تن "عر عر" کنم) 2-اسباب بازی های جور کردنی: همونایی که قطعه هایی با شکلهای مختلف باید در جای مناسب قرار داده بشن. برای تقویت مهارتهای دستی (اینا تو عکس ماشینم مشخصه. عمه جونم بهم کادو داده ها) 3-اسباب بازیهای چرخدار یا کشیدنی (بازم...
26 ارديبهشت 1390

من یه الاغ دارم که....

سلام سلام. با الاغ من آشنا بشید! اینو آقا جونم واسه تولد یک سالگیم بهم هدیه داده  وای خیلی دوسش دارم    همه جا با خودم میبرمش حتی بالای چهارپایه! گاهی وقتا هم فقط گوششو میگیرم و دنبال خودم روی زمین میکشم    تازه پوشکش رو هم عوض میکنم وقتی هم خسته شدم کنار خودم میخوابونمش   راستی صداش میکنم "عر عر"     الاغ من خیلی بامزه ست مگه نه؟؟ ...
26 ارديبهشت 1390

نقاشی

  این نقاشیه  منه (یک سال و 6 ماهمه)  گل و توپ و پیشی کشیدم با مداد     بعدشم روش دست کشیدم تا سایه روشن بشه! تازه اون گوشه بالا سمت راست رو هم با مداد سوراخ کردم همین الان کشیدمشا مادر جونم کلی ذوقید بعد اسکنش کرد و گذاشتش اینجا به نظر تو هم نقاشیه من محشره؟؟؟   ...
24 ارديبهشت 1390

کلمات بامزه عزیز دلمون

دیپخ : سیب  اِیار : خیار  توته : گوجه  انتور : انگور  ادوش : خرگوش  ابیج : هویج آبیش : آب هویج  بسیییی : بستنی  هندوندونده : هندوانه  اپش : کفش  ماتته : ماست اسفناج  مخ : مرغ  خرس : اِخ ...
24 ارديبهشت 1390

کارایی که من دوست دارم....

من دوست دارم صبح ها کنار مادر جونم بخوابم که وقتی بیدار شدم خودمو هی لوس کنم و بخندم.  من دوست دارم خامه یا  نیمرو یا پنیر خامه ایی صبحانمو با قاشق بخورم اونم بدون نون! من شربت عسل رو فقط به خاطر یخی که توش هس دوست دارم.   هی بگم یخ و هی دستمو ببرم تو لیوان تا بگیرمش. من تاب بازی رو خیلی دوست دارم و گاهی گیر میدم و میگم تــــــــاتــــــــا تا تا. مادر جون که راضی میشه بیاد و منو هل بده بهش میگم بیش (بشین) بیشینجا (بشین اینجا). اینجوری مادر جون دیگه نمیتونه فرار کنه.   وقتی مادر جون غذا درست میکنه من دوست دارم برم تو بالکن، توتو (گنجیشک یا قمری) و میووووو (گربه) رو ببینم و صداش...
22 ارديبهشت 1390

تو وَ تو وَ

یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربون هیشکی نبود   کوثر جونم 16 ماهه بودی که در عرض کمتر از یک ماه تو سه تا جشن تولد شرکت کردی.  بالاخره برای تولد بابایی که آخریش بود یاد گرفتی دست بزنی و  بگی تو وَ تو وَ (tova tova) یعنی تولدت مبارک! اینجا خونه عمه جونه، تولد علی جون. نشستی تو بغل باباییه مهربون     برا تولد محمد معین هم همش دنبال بادکنک بودی     کوثر جون این کیک بابایی رو یادت میاد که با هم درستش کردیم و تو هم همش میگفتی تِیت (کیک)؟ همون شب بابایی یه تیکه گنده ازش خورد! نوش جونش     بابایی تولدت مبارک    ...
22 ارديبهشت 1390

نوروز 90

  عزیز دلم کوثر جونم دومین بهار زندگیت مبارک   اینم دوتا عکس از مسافرت عید نوروز که رفته بودیم جنوب       ...
22 ارديبهشت 1390