أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
- حوصله ندارم!
- برو کتاب بخون
- حوصله ندارم!
- برو بیرون یه چرخی بزن
- حوصله ندارم!
- برو به دوستت زنگ بزن باهاش حرف بزن
- نه، حوصله حرف زدن ندارم!
- برو تلويزيون نگاه كن
- چيز بدرد بخور نشون نميده! نه، حوصله ندارم!
- حداقل وبلاگتو آپ کن
- حوصله ندارم! موضوع هم ندارم!
- برو بخواااااااااااااااااااااااب خووووووو!
- خواب؟ حالا چون اصرار مي كني خاطرتم خيلي عزيزه باشه! من رفتم بخوابم!
پي نوشت 1 : گاهی این جوری میشم، مثله این روزا. دلم میخواست اینجا باشم....
(نوروز 91، خلیج فارس)
پي نوشت 2 : فكر نكنيد غير از خواب هيچ كاري نمي كنمااااا نه، روزه مي گيرم! اگه كسي اس بده جوابش ميدم! نظر تایید می کنم! برای خالی کردن جیب همسری نقشه می کشم!
پي نوشت 3 : گرسنمه! برا کوثر جون کشک و بادمجون گذاشتم.
پي نوشت 4 : من موندم دخترکم کوثر جون چه جوری خودشو این همه سرگرم و مشغول نگه می داره. قربونش برم.
پي نوشت 5 : امروز اینو دیدم...
أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
ماهیان از تلاطم دریا به خدا شکایت بردند و چون دریا آرام شد خود را اسیر تور صیادان دیدند...
تلاطم های زندگی حکمتی از خداوند است
پس از خدا بخواهیم دلمان آرام باشد نه دریای دور و برمان.
در حقیقت خداست که هر کس را بخواهد به بیراه می گذارد و هر کس را که [به سوى او] بازگردد، به سوى خود هدایت می نماید؛ همان کسانى که ایمان آورده اند و دل هایشان به یاد خدا آرام می گیرد.
آگاه باش، با یاد خداست که دل ها آرامش می یابد.
نتیجه: نخواستم با بی حوصلگی و خوب نبودنم تکثیر استرس کنم فقط این پست رو گذاشتم که به خودم یادآوری کنم با وجود این دوست بزرگ و مهربان تر از من نسبت به من، خدای یکتا، دلیلی برای بی حوصلگی وجود نداره و می شه تغییر کرد و همیشه حوصله داشت.
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست.... ببینید در ادامه مطلب
شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
:با خودم می گفتم
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
هیچ!!!
زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی در همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم
سهراب سپهری
ممنون از حضور و نگاهتون