جیگر مادر و بابا

زمین می لرزد....

1391/5/24 12:03
نویسنده :
319 بازدید
اشتراک گذاری

زمین می لرزد ،

    زمان می لرزد،

       آسمان و کوه و دشت می لرزد .

            و من چقدر ساده ام که سال های سال، میان های و هوی مردمی غریب،

                 تکیه داده ام به خانه ای،

                       که با دست های زمینی خود، محلی برای آرامش و سکون ساخته ام! 

قیصر امین پور

 

نفسِ روزه دار مردم اهر و ورزقان و هریس

در ساعت 16:50، خبر از نفسِ ساعت 16:55 نداشت.

 

چه اطمینانی هست که 5 دقیقه ی بعد، این رایانه و کیبورد و سقف بالای سر و این 4 دیوار محصور نیز، روی سر ما خراب نشود!

 "زلزله"، از این پس، واژه ی هولناکی خواهد شد برای مادری که فرزند 5 ساله اش را پای تلویزیون در خانه رها کرد تا برای افطار از سرکوچه نان بخرد و سریع برگردد، حتی زیر حلیم  را هم خاموش نکرد؛ به این امید که نانوایی در این موقع از روز خلوت است و زود  برمی گردد. ... وقتی برگشت و زمین لرزید و نان ها وسط کوچه زیر آجرها و خشت ها دفن شد، نمی دانست باید از کجا شروع کند تا به پسر شیرین زبانش برسد !!  شاید این کودک از شهرستان اهر باشد، شاید هم از ورزقان، شاید هم چند تن دیگر از کودکانی که راه نفس شان را آجرهای خانه بست.

"زلزله"، از این پس، واژه ی هولناکی خواهد شد برای داغدیدگان شهرستان های آذربایجان شرقی. همان طور که کابوس روزها و شب های مردم بم و رودبار و ... شد.

زلزله خبر نمی کند، همان طور که سرطان و ام اس و تصادف وسط اتوبان خبر نمی کند.

... و در این دنیای بی خبری، چه قدر درک ما عاجز است از آنچه می آید و می رود و می گذرد!!!

فقط می توان گفت:

خدایا !

   لحظه به لحظه، آن به آن، ما را به "خود" وامگذار.

خدایا!

  در این روزهای رمضان که نفس ها عبادت است، نفس هایمان را در راه حق قرار ده، تا در       حسرت نفس های بیهوده برآمده، ناگهان دیر نشود.

 

اعلام ٢ روز عزای عمومی در نی نی وبلاگ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

مریم مامان عسل
24 مرداد 91 12:57
اسم زلزله که میاد تنم میلرزه. چند وقت پیش که مشهد برای چند ثانیه کوتاه لزرید یادم نمیره که چقدر ترسیده بودم و چقدر محکم عسلو توی بغلم فشار میدادم تا اینکه لرزش زمین قطع شد. خدا به هممون رحم کنه.



مرسی از حضورت
تک خاله کوثر جونی
24 مرداد 91 13:29
غم از زمین آمد. همه دست ها و نگاه ها رو به آسمان است ... !!!


هممون متاثر شدیم. خدا به بازماندگان صبر بده
مامان زهره
24 مرداد 91 13:37
خيلي قشنگ نوشتي. واقعا هيچ كس از فرداي خود که نه، از يك ثانيه بعدش هم خبر نداره


ممنون از نگاهت و حضورت
مامان نیایش
24 مرداد 91 14:34
اون روزی که زمین فقط برای چند لحظه زیز پام لرزید سر مزار برادرم بودم فقط چند لحظه بود ولی تمام تنم داشت تا چند دقیقه می لرزید
...
خیلی سخته خدا بهشون کمک کنه همگی برای آرامش روح رفته هاشون و شفای بیماراشون و صبر برای دل های داغ دیده شون مخصوصا دل مادراشون دعا میکنیم


ممنون از حضورت عزیزم....
مامانی
24 مرداد 91 17:25
خدا صبر بده به همه عزیزان


الهی آمین
خاله باران
24 مرداد 91 21:31
خدا خودش کمکشون بکنه.حتما زلزله چیز وحشتناکیه که ائمه ما تو دعاهاشون از زلزله و مرگ ناگهانی به خدا پناه بردند.
خدا به همه شون صبر و توسعه رزق بده...
از سر گناهان ما هم بگذره



پناه بر خدا....
مامان علي خوشتيپ
25 مرداد 91 0:20
خيلي دردناكه
متین مامی ایلیا
25 مرداد 91 0:21
نوشته هاتون واقعا تاثیر گذار بود من زلزله رودبار و کاملا یادمه با اینکه فقط 6 سالم بود دقیقا فرداش حنابندون داییم بود چقدر ذوق میکردیم، فاصله رودبار تا رشت 35 کیلومتره ولی رشت هم داغون شد خیلی ها عزیزانشون و از دست دادن، حتی خانواده هایی بودن که هیچکس از توشون زنده نموند، هنوزم شدت زلزله و پس لرزه هاش که یادم میافته تنم میلرزه دیروز تلوزیون اعلام کرد کشته شده های زلزله رودبار پنجاه و یک هزار نفر بود، دوباره یاد اون وقتا افتادم خدا به همشون رحم کنه و سختی این روزارو براشون اسون کنه
مامان سانای
25 مرداد 91 0:25
ممنون از اینکه با مردم سرزمینم آذربایجان همدردی کردی .
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
25 مرداد 91 4:28
کاش به جای گفتن از زلزله از قبل و بعدش بگیم.از اون شرایط کنونی زلزله زدگان و از خانه های گلی فراوانی که بی گمان در زلزله بعدی.... دانش آموزان من حتی روزهای بارانی هم چشمشان به آسمان است که صاف شود.خانه هایشان آنقدر قدیمی است که باران هم آوارش میکند.چه برسد به خدای نکرده زلزله.علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد.
بابای دوقلوها
25 مرداد 91 9:07
چی میتونیم بگیم؟؟؟ فقط خدا به بازماندگانشون صبر بده درکش برای ما که تو این شرایط نبودیم خیلی سخته
مامان زهرا
25 مرداد 91 13:38
روحشون شاد خدا با بازماندگانشون صبر بدهد
مامی امیرحسین
25 مرداد 91 15:06
با مامان ماهان موافقم...زلزله وحشتناکه ولی از اون وحشتناکتر خونه های سستیه که با کوچکترین لرزشی آوار میشن...
دخمـــــــلی (✿◠‿◠)
25 مرداد 91 20:17
دل ما هم با قلمت لرزید.... واقعا سینه سوز بود تصاویرشون خدا بداد اونا برسه که حی و حاظرن
آرام
26 مرداد 91 7:58
سلام. واقعا سخته, من هنوز تصاویر زلزله بم روکه دیده بودم وناراحتی اون موقع روفراموش نکردم که با دیدن زلزله آذربایجان واقعا دوباره غصه دارشدم و واقعا چندروز خواب وخوراک نداشتم. خدابه همه عزیز ازذست رفتگان صبر بده ایشالله.
مامان کورش
26 مرداد 91 18:28
سلام عزیزم با همه حست نوشتی واقعا ادم از یک لحظه اش خبر نداره
عمویی مصطفی
26 مرداد 91 21:56