زمین می لرزد....
زمین می لرزد ،
زمان می لرزد،
آسمان و کوه و دشت می لرزد .
و من چقدر ساده ام که سال های سال، میان های و هوی مردمی غریب،
تکیه داده ام به خانه ای،
که با دست های زمینی خود، محلی برای آرامش و سکون ساخته ام!
قیصر امین پور
نفسِ روزه دار مردم اهر و ورزقان و هریس
در ساعت 16:50، خبر از نفسِ ساعت 16:55 نداشت.
چه اطمینانی هست که 5 دقیقه ی بعد، این رایانه و کیبورد و سقف بالای سر و این 4 دیوار محصور نیز، روی سر ما خراب نشود!
"زلزله"، از این پس، واژه ی هولناکی خواهد شد برای مادری که فرزند 5 ساله اش را پای تلویزیون در خانه رها کرد تا برای افطار از سرکوچه نان بخرد و سریع برگردد، حتی زیر حلیم را هم خاموش نکرد؛ به این امید که نانوایی در این موقع از روز خلوت است و زود برمی گردد. ... وقتی برگشت و زمین لرزید و نان ها وسط کوچه زیر آجرها و خشت ها دفن شد، نمی دانست باید از کجا شروع کند تا به پسر شیرین زبانش برسد !! شاید این کودک از شهرستان اهر باشد، شاید هم از ورزقان، شاید هم چند تن دیگر از کودکانی که راه نفس شان را آجرهای خانه بست.
"زلزله"، از این پس، واژه ی هولناکی خواهد شد برای داغدیدگان شهرستان های آذربایجان شرقی. همان طور که کابوس روزها و شب های مردم بم و رودبار و ... شد.
زلزله خبر نمی کند، همان طور که سرطان و ام اس و تصادف وسط اتوبان خبر نمی کند.
... و در این دنیای بی خبری، چه قدر درک ما عاجز است از آنچه می آید و می رود و می گذرد!!!
فقط می توان گفت:
خدایا !
لحظه به لحظه، آن به آن، ما را به "خود" وامگذار.
خدایا!
در این روزهای رمضان که نفس ها عبادت است، نفس هایمان را در راه حق قرار ده، تا در حسرت نفس های بیهوده برآمده، ناگهان دیر نشود.